tag:blogger.com,1999:blog-6694466556298820242018-08-30T13:26:24.198-07:00
کمونیسم ایرانیضد خرhttp://www.blogger.com/profile/16206569933255214538noreply@blogger.comBlogger39125tag:blogger.com,1999:blog-669446655629882024.post-22038239759346332592015-08-04T00:11:00.000-07:002015-09-21T03:05:36.476-07:00
یک چپول حرامزاده ایرانی از خلقی کـه نشناخته بود مـی گوید<div dir="rtl" style="text-align: شمیدن صدای عجیب در اسمان اصفهان right;" trbidi="on"><h3 style="text-align: right;"><span style="font-size: large;">از غلومحسین ساعدی(غلوم تورکه)</span></h3><span style="font-size: x-large;">در کشور بیبرنامـه و بیهدفی کـه شاه درست کرده بود، شمیدن صدای عجیب در اسمان اصفهان اینچنین وقایعی حتما اتفاق مـیافتاد. شمیدن صدای عجیب در اسمان اصفهان اجتنابناپذیر بود. شمیدن صدای عجیب در اسمان اصفهان از یک طرف مدام لولهکشی نفت و گاز بود از کنار آبادیهای گلی و قدیمـی و دهکورههای غرق درون فقر، به منظور صدور بـه خارج، و از طرف دیگر آپارتمانسازی کنار خانـههای یکطبقهای.<br />رژیم شاه به منظور اینکه از قافله تمدن عقب نماند، همـیشـه دست بـه نمایش مـیزد. درها را باز گذاشته بود که تا ماشینهای ساخت اروپا و آمریکا بـه داخل کشور سرازیر شوند و آنگاه به منظور حل مشکل ترافیک پلهای عظیم خیـابانی مـیزد.</span><br /><span style="font-size: x-large;"> </span><br /><span style="font-size: x-large;">چنین بود کـه دهاتیها و ساکنان شـهرهای کوچک به منظور پیدا کار بـه طرف شـهرهای بزرگ هجوم مـیآوردند و بدینسان حاشیـهنشینی وسیعی پیدا شد کـه در برپایی رژیم جدید نقش عمدهای را بر عهده گرفت. دستجات لومپنی و بیکاره و حاشیـهنشینهای کوچکرده کـه بیشترشان مذهبی بودند و هیچوقت شغل ثابتی نداشتند، با حضور ملایـان درون صحنـه قدرت، شغل ثابتی پیدا د، و آن شرکت مدام درون مراسم دستهجمعی بود، جماعتی کـه وسایل کارشان عبارت بود از مشت و لگد و چوب و چماق و زنجیر و پنجه بوو اسلحه گرم و کار ثابتشان حمل عکس آیتاللهها و ملاها، حمل عَلَم و کُتَل، زدن و بر سر کوبیدن و نعره کشیدن و مـهمتر از همـه نعشکشی.</span><br /><span style="font-size: x-large;"> </span><br /><span style="font-size: x-large;"></span><span style="font-size: x-large;"></span><br /><table align="right" border="0" cellpadding="1" cellspacing="1" style="width: 230px;"><tbody><tr><td><span style="font-size: x-large;"></span><br /><div ><span style="font-size: x-large;"> ● دستجات لومپنی و بیکاره و حاشیـهنشینهای کوچکرده</span></div><div ><span style="font-size: x-large;">که بیشترشان مذهبی بودند</span></div><div ><span style="font-size: x-large;">و هیچوقت شغل ثابتی نداشتند،</span></div><div ><span style="font-size: x-large;">با حضور ملایـان درون صحنـه قدرت،</span></div><div ><span style="font-size: x-large;">شغل ثابتی پیدا د،</span></div><div ><span style="font-size: x-large;">و آن شرکت مدام</span></div><div ><span style="font-size: x-large;">در مراسم دستهجمعی بود…</span></div><span style="font-size: x-large;"> </span><br /><div ><span style="font-size: x-large;">●هر پاکیزه و تمـیز بود،</span></div><div ><span style="font-size: x-large;">لباس مرتبی بـه تن داشت،</span></div><div ><span style="font-size: x-large;">ضد انقلابی معرفی مـیشد.</span></div><div ><span style="font-size: x-large;"> </span></div><div ><span style="font-size: x-large;">●شـهید زنده و شـهید مرده</span></div><div ><span style="font-size: x-large;">هر دو ارج و قُرب یکسانی داشتند.</span></div><div ><span style="font-size: x-large;"> </span></div><div ><span style="font-size: x-large;"> </span></div></td></tr></tbody></table><span style="font-size: x-large;">پایگاه عمده این عده قبرستانها شده بود. هر جسدی را کـه وارد قبرستان مـید، اگرچه کشته نشده بود و به مرگ طبیعی مرده بود، از دست صاحبانشان درمـیآوردند و با فرید «شـهید، شـهید، شـهید» دور که تا دور قبرستان مـیگشتند و صاحبان مرده زورشان نمـیرسید که تا جسد عزیزشان را از دست آنها دربیـاورند. بسیـاری اوقات مردهها جابهجا مـیشدند و در قبرهای جا مـیگرفتند.<br />کلمـهی شـهید کـه در فرهنگ ایران اسلامـی، معنی خاصی داشت و آن عبارت بود از ایثار جان خویش به منظور یک هدف یـا یک ایدهآل، و گاهی بهجا و گاهی بیجا مصرف مـیشد، بـه کمک این دستجات لومپنی معنی عام یـافت؛ و ملاها از این کلمـه عامشده استفاده فراوانی بردند. چرا کـه اگر درون ماههای عزاداری مذهبی و روزهای شـهادت امامها آنها نقش عمدهای داشتند و روضه مـیخواندند و شیون مـید و مردم را بـه گریـه و زاری وامـیداشتند و پول فراوانی بـه چنگ مـیآوردند، حال کـه در این قیـام هر کشته یـا مردهای را شـهید مـینامـیدند، بازار آنها رونق بیشتری پیدا کرده بود. که تا بدانجا کـه به صراحت خود این نکته را علنی د و مـهمترین روز عزای مذهبی درون سال یعنی شـهادت امام حسین را کـه عاشورا نامـیده مـیشد و اعتباری داشت، گسترش دادند و به صورت شعاری درآوردند که: «هر روز ما عاشوراست».</span><br /><span style="font-size: x-large;"> </span><br /><span style="font-size: x-large;">مظلومـیت نیز معنای شـهادت پیدا کرده بود، هر کـه نقص عضوی داشت و معلوم نبود بـه چه علت و به چه دلیلی، بـه خصوص اگر عمامـهای دور سر مـیپیچید و زیردعا مـیخواند، او را نیز شـهید زنده مـینامـیدند. شـهید زنده و شـهید مرده هر دو ارج و قُرب یکسانی داشتند. شـهیدپرستان همچنان کـه تابوت مردهها را بـه دوش مـیکشیدند و فریـاد و فغان برمـیآوردند، شـهدای زنده را نیز کول مـید و به نمایش مـیپرداختند. و همـین جماعت بودند کـه آخر سر بـه «حزباللهی»ها معروف شدند و یـا بـه عبارت دیگر و به اصطلاح رژیم جمـهوری اسلامـی «مردم همـیشـه درون صحنـه».</span><br /><span style="font-size: x-large;"> </span><br /><span style="font-size: x-large;">بله، بهتدریج با تثبیت رژیم جمـهوری اسلامـی، بسیـاری از آنها درون نـهادها و کمـیتههای گوناگون صاحب شغل ثابتتری شدند. بسیـاری سپاه پاسداران را تشکیل دادند، بسیـاری گروههای ضربت را تشکیل دادند. گروههای سیـاسی مسلح کـه بهتدریج زیرزمـینی مـیشدند، این دستجات بیشتر رو مـیآمدند و بازوی اصلی قدرت حاکم مـیشدند کـه هماکنون نیز هستند. بسیـاری دیگر بهظاهر سیـاهی لشکر قضیـه بودند، ولی نقش بسیـار عمدهای را بازی مـید. با موتورسیکلتهایی کـه حکومت درون اختیـارشان گذاشته بود، پرچمهای مذهبی بـه دوش مـیبستند و با فریـاد «الله اکبر» بـه خیـابانها مـیریختند و مایـه ترس و ارعاب مـیشدند. بـه محوطه دانشگاهها هجوم مـید و دانشجویـان را مضروب مـیساختند. اجتماعات دهها هزار نفری را از هم مـیپاشیدند. یکمرتبه از گوشـهای ظاهر مـیشدند و دفاتر جمعیتهای دموکراتیک را درون یک چشم بههم زدن درهم مـیریختند. کتابفروشیها و کتابخانـهها را غارت مـید و کتابها را بـه آتش مـیکشیدند.</span><br /><span style="font-size: x-large;"> </span><br /><span style="font-size: x-large;"></span><span style="font-size: x-large;"></span><br /><table align="left" border="0" cellpadding="1" cellspacing="1" style="width: 230px;"><tbody><tr><td><span style="font-size: x-large;"></span><br /><span style="font-size: x-large;"> </span><br /><div ><span style="font-size: x-large;">●رژیم مسلط شاه که</span></div><div ><span style="font-size: x-large;">به ظاهر متمدن مـیبود همچون قالی زیبایی بود</span></div><div ><span style="font-size: x-large;">که روی لجنزاری پُر</span></div><div ><span style="font-size: x-large;">از کرم و حشرات ناشناختهای پهن</span></div><div ><span style="font-size: x-large;">کرده باشند</span></div><div ><span style="font-size: x-large;">و چون آن قالی بعد زده شد،</span></div><div ><span style="font-size: x-large;">همـه آن موجودات ریز و درشت،</span></div><div ><span style="font-size: x-large;">ریزخوار و درشتخوار</span></div><div ><span style="font-size: x-large;">به یکباره بیرون ریختند.</span></div><div ><span style="font-size: x-large;"> </span></div><div ><span style="font-size: x-large;"> </span></div><div ><span style="font-size: x-large;"> </span></div></td></tr></tbody></table><span style="font-size: x-large;">موتورسیکلت و صدای موتورسیکلت نشانـه هجوم و حمله بود. موتورسیکلتسواری از گوشـهای پیدا مـیشد و یکمرتبه موهای زن بیحجابی را مـیگرفت و او را بـه قصد کشت بر زمـین مـیکوبید. چند موتورسوار با فریـاد «الله اکبر» بساط دستفروشهای بیچاره را غارت مـید و اگر درگیری پیش مـیآمد، پاسداران با تیر هوایی، فروشندگان را متواری مـیساختند که تا موتورسواران کار خود را بهراحتی انجام دهند. چنین عملیـاتی تنـها بـه آن نیت نبود کـه صاحب هر دکه و بساطفروشی ممکن هست چریک مسلحی باشد، بلکه اگر مستضعف هست چرا بـه جرگه آنان نپیوسته است. مستضعف حتماً حتما آلت فعل جمـهوری اسلامـی باشد. موتورسیکلتهای بیراکب نیز کـه با شعارهای مذهبی و عرهبران مذهبی بـه قدرترسیده تزئین شده بود درون کنار هر ازدحامـی دیده مـیشد و نگفته پیداست کـه صاحب موتور به منظور انجام وظیفهای بـه مـیان جمعیت رفته است.</span><br /><span style="font-size: x-large;"> </span><br /><span style="font-size: x-large;">همـه سیـاهی لشکرها صاحب موتور نبودند، بسیـاری از آنها تسبیح بهدست و زنجیر و پنجه بوو چاقو درون جیب درون پیـادهروها مـیگشتند و اگری، عینک بـه چشم، یـا کتابی زیر بغل داشت، بـه طرفش هجوم مـیبردند و مـیگفتند: «من زمان انقلاب شیشـههای پنجاه تا بانک را شکستهام، تو چندتا را شکستهای؟» و آنگاه وی را با مشت و لگد بر زمـین مـیانداختند و عینکش را مـیشکستند و کتابش را پاره مـید. هر پاکیزه و تمـیز بود، لباس مرتبی بـه تن داشت، ضد انقلابی معرفی مـیشد. حاشیـهنشینهای بیکاره کـه اکنون صاحب شغل شده بودند، همـهی شـهر را آلوده مـید. دانشگاهها درون تصرف آنها بود، بـه همـهجا سرکشی مـید، درون آزمایشگاه سرمشناسی کف زمـین مـینشستند و ناخن مـیگرفتند، درون تالارهای درس لم مـیدادند و ساندویچ مـیخوردند، تمام اسباب و ابزار علمـی را وارسی مـید، مـیشکستند، دور مـیریختند. لجامگسیختگی باعث شده بود کـه آنها علاوه بر لبخند رضایت، همـیشـه خود را خشماگین نشان بدهند، خشونت این چنین بالا مـیرفت و مردم عادی نیز بـه ژندهپوشی آراسته مـیشدند. انگار کـه بر خلاف مار، بـه جای پوست انداختن حتما در جلدِ کهنـه و پوسیدهای فروروند.</span><br /><span style="font-size: x-large;"> </span><br /><span style="font-size: x-large;">هیستری همگانی از همان روزهای اول اعتراض یـا قیـام، از همان تظاهرات دستهجمعی، زن و مرد را زیر چتر خود گرفته بود، ولی زنان بیشتر گرفتار شده بودند. آنچه بـه نام آزادی و حقوق درون دوران حکومت پهلوی، بـه زن داده شده بود، شامل همـه زنان مـیشد. زنان طبقه متوسط و بالا مـیتوانستند بیحجاب ظاهر شوند چرا کـه چندین دست لباس داشتند، مـیتوانستند آراسته جلوه کنند، بسیـاری از آنان از مواهب تحصیلات عالیـه برخوردار بودند. ولی اکثریت زنان ایرانی یـا بـه حکم فقر، و یـا بـه حکم مذهب همـیشـه زیر چادر بودند. و بیشتر همـین گروه از زنان خانـهنشین بودند کـه در تظاهرات جمعی بـه یکباره مجال خودنمایی یـافتند و توانستند، با اجازه مردهاشان، بـه خیـابانها بریزند و خودی نشان بدهند.</span><br /><span style="font-size: x-large;"> </span><br /><span style="font-size: x-large;"></span><span style="font-size: x-large;"></span><br /><table align="right" border="0" cellpadding="1" cellspacing="1" style="width: 230px;"><tbody><tr><td><span style="font-size: x-large;"> </span><br /><div ><span style="font-size: x-large;"> </span></div><div ><span style="font-size: x-large;"> </span></div><div ><span style="font-size: x-large;">●زنان [حزباللهی]</span></div><div ><span style="font-size: x-large;">دسته جمعی راهی زیـارتگاهها</span></div><div ><span style="font-size: x-large;">مـیشدند، زیر سقفهای آئینـهبندی</span></div><div ><span style="font-size: x-large;">جمع مـیشدند، و ضمن دعا</span></div><div ><span style="font-size: x-large;">برای سلامتی رهبر</span></div><div ><span style="font-size: x-large;">و نفرین بر امپریـالیسم</span></div><div ><span style="font-size: x-large;">که نمـیدانستند چیست</span></div><div ><span style="font-size: x-large;">و چه ریخت و قیـافهای دارد،</span></div><div ><span style="font-size: x-large;">چشم بـه بالا مـیدوختند.</span></div><div ><span style="font-size: x-large;"> </span></div><span style="font-size: x-large;"> </span></td></tr></tbody></table><span style="font-size: x-large;">در چنین گیروداری عدهای از این زنان، زیر پوشش اسلامـی بـه بزک صورت خویش توجه مـید، و عینکهای جورواجوری بهچشم مـیزدند نـه به منظور اینکه مردان نامحرم چشم آنها را نبینند، بلکه بـه این دلیل کـه بیشتر جلب توجه کنند. درون صورت و نگاه بسیـاری از آنان مـیشد حالات «اروتیک» را بهعیـان دید. وقتی دسته زنان از کنار مردان تفنگ بـه دوش رد مـیشدند، مشت بالا مـیبردند و همراه با لبخندی «درود، درود» مـیگفتند و بدینسان «فالوکراتیسم» بـه صورت کاملاً عینی ظاهر شده بود. بسیـاری از زنان عاشق تفنگ شده بودند. نـه کـه اسلحه هر گوشـهای ریخته بود و بهراحتی همـه جا گیر مـیآمد، آنها نیز با بـه دست گرفتن اسلحه و تمرین تیراندازی بـه خود شخصیت مـیبخشیدند و بدینسان خود را همطراز مرد مـیدانستند. ولی نکته اینجاست کـه چون قرار شده بود انقلاب «اسلامـی» باشد، زن و مرد با اینکه همدیگر را و برادر صدا مـید، حتما از هم جدا مـیبودند. دسته مردها جلو و دسته زنان عقب. اول مردها شعار مـیدادند و بعد زنها بـه آنها جواب مـیدادند، همـه با آهنگهای نوحهخوانی. مثل اینکه معاشقه جمعی درون کار است. اما هر وقت دوربین عکاسی متوجه دستجات زنان مـیشد، عده اندکی روی خویش را باز مـید و لبخند مـیزدند و دستهجمعی بـه دوربین خیره مـیشدند. توده زنان سیـاهپوش درهمرفته، شبیـه جانوری بود کـه انگار هزاران چشم دارد. با وجود این زن حتما زیر پوشش مذهب باشد، مذهب چتر درخشانی هست که بالای سر آنها گسترده است. دستهجمعی راهی زیـارتگاهها مـیشدند، زیر سقفهای آئینـهبندی جمع مـیشدند، و ضمن دعا به منظور سلامتی رهبر و نفرین بر امپریـالیسم کـه نمـیدانستند چیست و چه ریخت و قیـافهای دارد، چشم بـه بالا مـیدوختند. زنان درون قبرستانها نقش عمدهتری داشتند، بهخصوص زنان پیر. قبرستانهایی کـه پر از عشـهدا بود، قبرها کنار هم و بسیـاری از قبرها انباشته از گُل، قبرستانهایی کـه روزبهروز توسعه پیدا مـید، و زنان کـه دور قبرها مـینشستند و بر سر و خود مـیزدند و نوحه و شیون سرمـیدادند، و بدین ترتیب از بین زنان و مادران دروغین ولی رسمـی، به منظور شـهدای ناشناخته، از طرف حکومت برگزیده شدند کـه همـیشـه درون قبرستانها حضور داشتند و با آوردن جسد پاسداری چاک مـید. بازیگرانی بودند کـه نقش مادر شـهید را بازی مـید و پاداش کلانی نیز دریـافت مـید.</span><br /><span style="font-size: x-large;"> </span><br /><span style="font-size: x-large;">اما کارگردان اصلی تمام اینها ملاها هستند کـه همـه جا حضور دارند، نـه تنـها بالای سر هر مزاری هستند، نـه تنـها بالای هر منبر و پشت هر مـیکروفونی نشستهاند، یـا همـیشـه بر صفحه تلویزیون ظاهر مـیشوند، بالای سر هر اداره و سازمانی نیز ملایی نشسته است. پخش اغذیـه، امر جیرهبندی و تصمـیمگیری درون همـهی امور. سوار ماشینهای آخرین سیستم مـیشوند، چندین پاسدار همراه آنهاست. آنان قانونگذاران واقعی هستند. قوه مقننـه و مجریـه، همـه آنها هستند. حکومت درون دست آنهاست، دادگاهها را آنها اداره مـیکنند، حکم اعدام همـیشـه حتما از طرف ملا امضاء شود. وقتی ملاها دور هم جمع مـیشوند، سعی دارند کـه لبخندی برنداشته باشند، فکر مـیکنند کـه نشانـه قدرت درون این هست که اخمو و غضبآلود باشند. صاحبان قدرت بهندرت لبخند مـیزنند، همـه عبوس هستند.</span><br /><span style="font-size: x-large;"> </span><br /><span style="font-size: x-large;">در این مـیان جنگ قدرت، یـا قدرتنمایی بین ملاها نیز وجود دارد. بهخصوص درون مـیان دو طیف عمده روحانیت یعنی خمـینی و شریعتمداری. شریعتمداری نیز طرفدارانی دارد، عاو نیز بـه همـه جا چسبانده شده، ولی کار او بـه جایی نمـیرسد، ریش بلند او بادبانی نیست کـه بتواند این کشتی شکسته را بـه جایی بکشد یـا حتی قایقی را بـه جلو براند. بدینسان او را نیز از صحنـه بیرون مـیرانند و آنگاه تمام ملایـان بـه طرف کفه سنگین ترازو هجوم مـیآورند و از دامن خمـینی آویزان مـیشوند.</span><br /><span style="font-size: x-large;"> </span><br /><span style="font-size: x-large;">بدین ترتیب درون هر گوشـه و کنار عملایـان، حواریون امام بـه دیوارها و شیشـههای تمام مغازهها و ادارات دولتی چسبانده مـیشود. ملاها بـه این قانع نیستند، عآنها حتما در کف بشقابها نیز چاپ شود. درون زمان گذشته نیز چنین بود. تصاویر شاه و شـهبانو کف بشقابهای پلاستیکی را زینت مـیبخشید و معنی این تمثیل درون این نکته هست که همـه بعد از خوردن غذا حتما عولینعمت خویش را ببینند، مـیخواهد عشاه باشد یـا عخمـینی. عرهبران درون ته بشقابها، صاحبخانـه را موافق و مطیع رژیم شاه نشان مـیدهد و او را از گزند مأمورین مخفی درون امان نگه مـیدارد. ولی تنـها با چاپ عو ظاهرشدن درون تلویزیون کـه نمـیشود سکان قدرت را درون دست داشت.</span><br /><span style="font-size: x-large;"> </span><br /><span style="font-size: x-large;">برای هر حکومتی اهرمـی لازم است، اهرم حکومت ملایـان مرگ است، کشتن است، کشتن بـه بهانـه جاسوسی، کفر، الحاد، یـا داشتن مال و منال، و بهخصوص عقیدهای مخالف عقیده آنها. ملاها همـه مُبلغ مرگ هستند، مُبلغ شـهادت هستند، ولی مرگ و شـهادت به منظور دیگران نـه به منظور آنها. ملاها به منظور دوام و بقای خویش جنگ ایران و عراق را بهانـه مـیکنند. هزاران هزار جوان مبارز را گوشت دم توپ مـیسازند. بسیـاری را بـه عنوان خائن بـه جوخه اعدام مـیسپارند. اما از هر گوشـه کشور سر و صدایی بلند است.</span><br /><span style="font-size: x-large;"> </span><br /><span style="font-size: x-large;">اعراب خوزستان را تار و مار مـیکنند، صدای مردم ترکمن صحرا را درون حنجره خفه مـیکنند و تنـها کردستان باقی مـیماند. کردها دلیرانـه مـیایستند، و مسلحانـه مـیجنگند، ولی رژیم جمـهوری اسلامـی مدام دهات شین را بمباران مـیکند، زن و بچه و پیر و جوان را مـیکشد. اما کردها ضربت مـیخورند و ضربت مـیزنند. ولی پا عقب نمـیکشند. آنها گریـان، نعش بچههای خویش را درون بغل مـیگیرند و مـیگریزند و لحظهای بعد خیز، از تپهای بالا مـیروند که تا رودرروی رژیم ملاها بایستند. و اما مـهمتر اینکه زندگی خصوصی هیچی درون امان نیست. رژیم جمـهوری اسلامـی از همان روزهای اول به منظور بقای خویش مداح بیچارگی و درماندگی بود. ولی بیچارهها و درماندهها را بیشتر از همـه نابود مـیکرد. و از طرف دیگر به منظور ارشاد، همـه را بـه پاکیزگی دعوت مـیکرد. کافهها و رستورانها را بست، فیلمهای سینمایی را بـه شدت کرد، رادیو و تلویزیون بـه منبر وعظ و خطابه تبدیل شد، درِ دانشگاهها را گِل گرفت. و جوانان درمانده از همـه جا پناه بردند بـه مواد مخدر. دور هم جمع مـیشدند، حشیش مـیکشیدند، و هروئین زیـاده از حد رواج پیدا کرده بود.</span><br /><span style="font-size: x-large;"> </span><br /><span style="font-size: x-large;">زمان شاه نیز معتاد کم نبود. هرچند روز یک بار نعشکشی مـیآمد و جسد عدهای را روی هم تلانبار مـیکرد و به گورستان مـیبرد. زمان شاه قانونی گذراندند کـه قاچاقچیها را مـیگرفتند و اعدام مـید. ولی درون دیکتاتوری جمـهوری اسلامـی، معتادین بدبخت را جمع مـیکنند و به جوخه اعدام مـیسپارند. درون جمـهوری اسلامـی، درمان همـه گرفتاریها مرگ است. بههرحال جامعهای کـه مـیخواست از بندهای اسارت رها شود، از تله بزرگی رها نشده، درون تله تنگتری گرفتار شد. چاه آرتزینی زده شد کـه به ناگهان لجن و عمامـه و شیون و گرسنگی و جنگ و اعتیـاد و خشونت و ساندویچ و مرده و دعا و تعویذ و حجتالاسلام و عقاید حوزههای متروکه طلبهها و وسائل پوسیده و کانادادرای و بلندگو، همـه بـه یکباره بیرون زد. آنچه بـه نام انقلاب ایران نامـیده شد، نیشتری بود بر دُمَلی کـه صدها سال بیمار خود از آن خبر نداشت.<br /> </span><br /><span style="font-size: x-large;">منبع: ساعدی، از او و درباره او، باقر مرتضوی، آلمان، کلن، ۱۳۸۵</span></div>
ضد خرhttp://www.blogger.com/profile/16206569933255214538noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-669446655629882024.post-13713988458685575872014-01-12T20:57:00.000-08:002014-01-13T01:01:23.019-08:00
ماجرای وحشتناک تجاوز ساواک شاه بـه یک راس روشنفکر ج.. پان تورک کمونیست<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><div style="clear: both; text-align: center;"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=https://images-blogger-opensocial.googleusercontent.com/gadgets/proxy?url=http%3A%2F%2Firanazar.org%2Fwp-content%2Fuploads%2Fcache%2F24110_NpAdvHover.jpg&container=blogger&gadget=a&rewriteMime=image%2F*" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="320" src="http://iranazar.org/wp-content/uploads/cache/24110_NpAdvHover.jpg" width="298" /></a></div><span style="font-size: large;">رضا براهنی؛ ساواک مرا بـه پنکه سقفی بست و درحال چرخش بـه من تجاوز کرد !؟ </span><br /><span style="font-size: large;">پایگاه خبری آذربایجان : رضا براهنی داستان نویس جنجالی هست که اغلب با مصاحبه ها و پلمـیک هایی شناخته مـی شود کـه هر از گاهی از طرف وی مطرح مـی گردد. بـه گزارش سایت خبری- تحلیلی آذری ها، رضا براهنی (داستان نویس کمونیستی کـه فعالیت های خود از دهه های چهل و پنجاه خورشیدی آغاز کرد) همواره نـه با کتاب ها و آثارش بلکه با پلمـیک های کـه اغلب توام توهین و تحقیر دیگران هست مطرح شده است. وی درون یکی از آخرین مصاحبه های خود مطالبی را بر علیـه احمد شاملو مطرح کرده بود و پیش از آن نیز طی یـادداشتی کوتاه درون مجله مـهرنامـه بر علیـه زنده یـاد اخوان ثالث مطلبی را منتشر کرد.اما این شیوه رفتار مسبوق سابقه است. بـه گزارش وبسایت آذری ها رضا براهنی درون چند سال گذشته درون مصاحبه های خود ادعاهای شگفت آوری را درون خصوص نظام آموزشی ایران مطرح کرده است. وی درون مصاحبه با تلویزیون باند پان ترکیسم درون شیکاگو (گوناز.تی وی) مدعی شده بود کـه در مدرسه از طرف آموزگاران مجبور بـه تخته سیـاه مـی شده است!از دیگر ادعاهای آقای براهنی مـی توان بـه افسانـه ها و توهم توطئه ای بـه نام شونیسم فارس اشاره کرد. گویـا موجودی بـه نام شونیسم فارس مانع از آن شده هست که آقای براهنی داستان هایش را بـه زبان مادری اش بنویسد. حتما از براهنی پرسید اکنون کـه سال هاست درون کانادا زندگی مـی کند چرا حتی یک داستان کوتاه بـه زبان مادری اش ننوشته است؟! هر چند این عده بـه جای زبان مادری ترجیح مـی دهند از زبان ترکی استانبولی استفاده کنند ولی این سوالی هست که درون ذهن بسیـاری از افراد وجود دارد.اما جنجالی ترین مصاحبه های براهنی مربوط بـه آزار و اذیت جسمـی هست که گویـا همواره نسبت بـه وی روا داشته شده است. توهمات براهنی درون این خصوص بـه حدی هست که گاه رنگ و بوی فانتزی هم مـی گیرد.اگر شونیسم فارس درون کودکی براهنی را مجبور بـه تخته سیـاه مـی کرد – و معلوم نیست چرا هیچ آذری دیگری چنین تجربه ای نداشته است- وی بعدها مدعی تجاوز از سوی ساواک نیز شد.پرویز ثابتی درون کتاب خاطرات خود بـه این موضوع اشاره روشنی دارد. ثابتی مـی گوید براهنی با رسانـه های عمومـی امریکا مصاحبه مـی کرد و مدعی مـی شد درون زندان های ساواک بـه وی تجاوز شده است. براهنی حتی درون شرح ماوقع بـه امریکایی ها گفته بود: درون حالی کـه دست هایش را بـه پنکه ای بسته بودند و پلکه درون حال چرخش بود، ماموری از ساواک مرتب بـه وی تجاوز مـی کرد.هر چند این روایت -اگر واقعیت داشته باشد- بیشتر شکنجه ای به منظور متجاوز نگون بخت محسوب مـی شد که تا آقای براهنی، ولی گذشته از صحت این ادعاهای مضحک، ظاهرا امریکایی ها نسبت بـه داستان های براهنی درون خصوص ساواک علاقه مند شده بودند. اما اشتباه نکنید، بیشتر از مطبوعات سیـاسی این مطبوعات و مبلغ مسائل بودند کـه علاقه داشتند فانتزی های براهنی را منتشر کنند.اسدالله علم درون بخشی از خاطرات خود بـه مقاله استاد براهنی! درون مجله “پلی بوی” اشاره کرده است. ظاهرا پلی بوی نسبت بـه فانتزی های براهنی علاقه مند شده و از وی خواسته درون خصوص توهمات فانتزی- خود توضیحات بیشتری ارائه دهد.اسدالله علم درون صفحه ۲۶۰ خاطرات خود سال ۱۳۵۴ مـی نویسد:«ضمنا پدر سوخته مجله Play boy مقاله ای بر علیـه ما نوشته است. این مقاله را دکتر براهنی بـه آن ها داده و این آدم پدرسوخته ای است. این جا حبس بود. علیـا حضرت شـهبانو بـه وسیله دوستان خودشان تحت تاثیر قرار گرفتند و از شاهنشاه خواستند این فرد را آزاد کنند. او هم آزاد شد و این نتیجه آن است. خوشختانـه مقاله آنقدر درون مزخرف هست که خودش جواب خودش را مـی دهد…در این مقاله پلی بوی، این پدر سوخته براهنی به منظور این کـه امریکایی ها را بترساند بـه آن ها حالی کرده هست که مواظب باشید، شاه بازیچه شما نیست.ما هم کـه از این سربلندیم و چیزی جز این نمـی گوییم».رضا براهنی بـه عنوان نخستین فردی کـه رویکرد اروتیک را داستان نویس جدید وارد کرده هست علاقه زیـادی بـه موضوع تجاوز دارد. ش از انقلاب بارها و بارها اعلام کرده بود کـه مورد تجاوز قرار گرفته هست و عجیب تر این کـه هرگز متوجه تمسخرات امریکایی ها و مجله هایی مانند پلی بوی نشد.یکی دیگر از مسائل مـهمـی کـه علم درون یـادداشت هایش مطرح مـی کند پادرمـیانی فرح پهلوی به منظور آزادی براهنی است. موضوعی کـه براهنی سعی درون پنـهان آن داشت.شاید بهتر این بود کـه براهنی با گام گذاشتن درون وادی خیـانت بـه ملت و وطن خویش ننگ خیـانت پیشگی و تجزیـه طلبی را بـه خود نمـی خرید، اما وقتیی گذشته این استاد پوشالی را مـی نگرد، چیزی جز دروغ و ننگ درون زندگی او نمـی بیند.نقل از آذری ها</span></div>
ضد خرhttp://www.blogger.com/profile/16206569933255214538noreply@blogger.com1tag:blogger.com,1999:blog-669446655629882024.post-50397119795443387792014-01-12T20:51:00.000-08:002014-01-13T01:01:56.743-08:00
نامـه رضا براهنی یک راس کومونیست مادرج... پان تورک بـه حضرت امام خمـینی<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><h2 > </h2><h3 itemprop="name" itemscope="itemscope" itemtype="http://schema.org/BlogPosting"><span style="font-size: large;">نامـه های رضا براهنی بـه یزدی و خمـینی ۱۳۵۷- صدیقی عقده ای و خائن پیرمعرکه گی</span></h3><div style="clear: both; text-align: center;"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://iranazar.org/wp-content/uploads/cache/24110_NpAdvHover.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><span style="font-size: large;"><img border="0" height="400" src="http://iranazar.org/wp-content/uploads/cache/24110_NpAdvHover.jpg" width="267" /></span></a></div><div itemprop="name" itemscope="itemscope" itemtype="http://schema.org/BlogPosting"><span style="font-size: large;"> </span></div><div style="clear: both; text-align: center;"><span style="font-size: large;"></span><br /></div><div style="clear: both; text-align: center;"><span style="font-size: large;"> </span></div><div itemprop="name" itemscope="itemscope" itemtype="http://schema.org/BlogPosting" style="text-align: right;"><span style="font-size: large;">انقلاب درون ایران با تمام قدرت پیش مـی رود. از امثال دکتر صدیقی کـه سر پیری بـه معرکه گیری برخاسته، هیچ کاری ساخته نخواهد بود. بعضی اشخاص آنقدر عقده دارند کـه درستگور خیـانت مـی کنند و آن نام بی چیز و بیفایده ای را کـه داشتند، بـه گنداب پهلوی آلوده مـی کنند.</span></div><div itemprop="description articleBody" itemscope="itemscope" itemtype="http://schema.org/BlogPosting" style="clear: both; text-align: right;" trbidi="on"><span style="font-size: large;">بارها و بارها، وقتی کـه با دکتر سید جوادی صحبت کرده ام، اشتیـاق دیدار آن حضرت، رهبر بزرگ اسلام و انقلاب ایران را با ایشان درون مـیان گذاشته ام. استواری، استقامت، خرد عظیم سیـاسی و شجاعت توام با هوشیـاری آن حضرت، و فروتنی توأم با بردباری، کـه در برابر ظالم خیره سری چون شاه و اشرار سرمایـه پرست و سرمایـه دار درون آمریکا و صیـهونیسم جهانی از خود متجلی ساخته اند، چراغ روشنی بوده هست فرا راه تمامانی کـه تا کنون درون سراسر جهان، بـه ویژه ایران، قدم درون راه مبارزهی انقلابی گذاشته اند. سروش آزادی را از زبان آن حضرت شنیده اند و با افشاندن خون خود و نثار جانـهای عزیز خود بدان سروش پاسخ مثبت داده اند.</span></div><div dir="rtl" itemprop="description articleBody" itemscope="itemscope" itemtype="http://schema.org/BlogPosting" style="clear: both; text-align: center;" trbidi="on"><span style="font-size: large;"></span><br /></div><div dir="rtl" itemprop="description articleBody" itemscope="itemscope" itemtype="http://schema.org/BlogPosting" style="clear: both; text-align: center;" trbidi="on"><span style="font-size: large;"></span><br /></div><div dir="rtl" itemprop="description articleBody" itemscope="itemscope" itemtype="http://schema.org/BlogPosting" style="clear: both; text-align: center;" trbidi="on"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://2.bp.blogspot.com/-SMmm14PdA_M/UtGOQvpJA8I/AAAAAAAACBw/pW2Hmi5ja7A/s1600/Slide1.JPG" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><span style="font-size: large;"><img border="0" src="http://2.bp.blogspot.com/-SMmm14PdA_M/UtGOQvpJA8I/AAAAAAAACBw/pW2Hmi5ja7A/s1600/Slide1.JPG" /></span></a></div><div dir="rtl" itemprop="description articleBody" itemscope="itemscope" itemtype="http://schema.org/BlogPosting" style="text-align: right;" trbidi="on"><span style="font-size: large;"></span><br /></div><div dir="rtl" itemprop="description articleBody" itemscope="itemscope" itemtype="http://schema.org/BlogPosting" style="clear: both; text-align: center;" trbidi="on"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://2.bp.blogspot.com/-wgIi_2qJ-aI/UtGOQws-yRI/AAAAAAAACB0/63VEuXAqHCY/s1600/Slide2.JPG" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><span style="font-size: large;"><img border="0" src="http://2.bp.blogspot.com/-wgIi_2qJ-aI/UtGOQws-yRI/AAAAAAAACB0/63VEuXAqHCY/s1600/Slide2.JPG" /></span></a></div><div dir="rtl" itemprop="description articleBody" itemscope="itemscope" itemtype="http://schema.org/BlogPosting" style="text-align: right;" trbidi="on"><span style="font-size: large;"></span><br /></div></div>
ضد خرhttp://www.blogger.com/profile/16206569933255214538noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-669446655629882024.post-61399412661561638002013-09-30T01:43:00.000-07:002013-09-30T01:43:45.270-07:00
خاطراتی ازفدراسیون بـه قلم"زهره شاکرین"<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><div dir="rtl" style="background: white; direction: rtl; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="background-color: #cc0000; color: white; font-family: Arial; font-size: 14pt;">در فرودگاه مـهرآباد تهران وقتی داشتیم مـی رفتیم بـه رُم اولین شوک بهم وارد شد. یکی از دوستان برادرم درون آخرین لحظات قبل از این کـه وارد قسمتی کـه ساکهای دستی را کنترل مـی کنند بشویم بـه سرعت ساک خودش را بمن داد و ساک من را کـه هاج واج مونده بودم از دستم گرفت. فرصت اعتراض نداشتم، گویـا کتابهای ممنوعه درون ساکش داشت کـه مـیترسید کنترل کنند و به درد سر بیفتد. چقدر ترسیده بودم. به منظور موافقت پدرم با این سفر کلی زحمت کشیده بودم. تصور بهم خوردن سفر آنهم درون آن لحظات آخر به منظور چند دقیقه درون حد مرگ وحشت زدهام کرد. بخیر گذشت، ولی این شوک تاثیرش را به منظور همـیشـه به منظور من باقی گذاشت. این کـه بعضی آدم های بظاهر سیـاسی چقدر ریـا کار مـیتوانند باشند و فرصت طلب.</span></div><span style="background-color: #cc0000; color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="background: white; direction: rtl; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="background-color: #cc0000; color: white; font-family: Arial; font-size: 14pt;">...</span></div><span style="background-color: #cc0000; color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="background: white; direction: rtl; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="background-color: #cc0000; color: white; font-family: Arial; font-size: 14pt;">تا بـه خانـه رسیدیم دسته دسته آمدند بـه دیدار آقای ...! و من کیج و ویج. همـه از اعضائ کنفدراسیون و سمپات گرو ههای سیـاسی. چریکهای فدایی، ما ئویستهای ستاره سرخ، سازمان انقلابی حزب توده، تک و توکی هم توفانی. البته این ها را بعدها فهمـیدم. کنفدراسیون درون تمام شـهرهای بزرگ کشورهای اروپا شا خهای داشت و معمولان مـی رفتم. کنگره کنفدراسیون درون آلمان تشکیل مـی شد. یک بار رفتم. درست یـادم نیست اما فکر مـیکنم جلسه درون برلین بود! </span></div><span style="background-color: #cc0000; color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="background: white; direction: rtl; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="color: white;"><span style="background-color: #cc0000;"><span lang="AR-SA" style="font-family: Arial; font-size: 14pt;">همـینجا بنویسم کـه من سیـاسی نیستم و به خودم اجازه هیچ قضاوتی را هم نمـیدهم، اما مـیان آنـها کـه در کنفدراسیون مـی دیدم تفاوتهای زیـادی حس مـی کردم. چند نفری قبل یـا بعد از انقلاب بـه ایران رفتند و کشته شدند، عدهای بـه ایران برگشتند و بساز و بفروش شدند و بسیـار ثروت مند، بعضی همان سالها از جریـانات سیـاسی کناره گرفتند و در ایتالیـا ماندند. حالا کـه به گذشته بر مـیگردم بـه این یقین مـی رسم کـه ژست های تند و تیز سیـاسی درون دوران دانشجوئی یکجور "مُد" روز هست و بیشتر فعالیت ها و فعالان این دوره ها عمق ندارد وندارند.</span><span dir="ltr" lang="AR-SA" style="font-family: Arial; font-size: 14pt;"> </span></span></span></div><span style="background-color: #cc0000; color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="background: white; direction: rtl; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="background-color: #cc0000; color: white; font-family: Arial; font-size: 14pt;">یک روز داشتیم درون خیـابان با یکی دو نفر راه مـیرفتیم. یک آدم معقول و مرتبی داشت از آنطرف خیـابان رد مـیشد. متوجه شدم همراهانم آن شخص را مـیشناسند ولی قصد دارند وانمود کنند کـه ندیده اند. سوال کردم. گفتند اون ترو تسکیست آخه ... ترجیح دادم سوال نکنم. متوجه شدم بـه تروتسکیست ها نباید سلام کرد! البته بعدها ازی کـه به بز پیشانی سفید درون اروپا و امریکا شـهرت داشت سوال کردم و جواب هم گرفتم و تازه نظر خوبی هم نسبت بـه تروتسکیست ها پیدا کردم. این بز پیشانی سفید بـه گفته برو بچه ها ادمـی بود کـه سواد سیـاسیش را از طریق نشریـه هایی کـه هر روز درون صندوق پست دریـافت مـیشد (البته مجانی)ب نکرده بود. کاپیتال ماررا خوانده بود. هر کتاب یـا نوشتهای از انگلس و لنین و استالین، مائو که تا آن روز چاپ شده بود را نخوانده نگذاشته بود. ایشان هر روز صبح یعنی تقریبا هر روز بدون استثنا مـی آمد منزل ما ناهار و تا شام هم مـی ماند و اخر شب تشریف مـیبرد. برادرم بسیـار خوشحال بود و مفتخر از این بابت! درون نتیجه گروه گروه از همان آدمها مـیآمدند منزل ما کـه مشکلات یـا سوالات بی جواب مانده را از ایشان بپرسند. البته با چای و گاهی عدس پلو هم پذیراِئی مـی شدند. </span></div><span style="background-color: #cc0000; color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="background: white; direction: rtl; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="background-color: #cc0000; color: white; font-family: Arial; font-size: 14pt;">آنقدر درون جلسات فدراسیون درون چند ماهی کـه تقریبا مرتب درون آنـها شرکت مـیکردم درون مورد طبقه گارگر و ظلم و ستمـی کـه به این طبقه از طرف بورژوازی و خرده بورژوازی روا شده بود شنیدم و اشکم درون آمد و خواب و خوراکم بهم ریخت بالاخره مصمم شدم تجربه کار درون کارخانـه را از دست ندهم که تا شاید کمـی از عذاب وجدانم کاسته شود و درد و رنج آنـها را با گوشت و پوستم لمس کنم. حاصل همـین فکرها این شد کـه هرسا ل درسه ماه تعطیلات تابستانی دانشگاه همراه عده ای دیگر از سراسر اروپا به منظور کار درون کارخانـه ها بـه سویس مـیرفتم. مبلغی کـه برای کار سه ماه دریـافت مـی کردیم به منظور مخارج یک سال تحصیلی کافی بود، البته اگر صرف جویی مـیکردیم!</span></div><span style="background-color: #cc0000; color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="background: white; direction: rtl; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="background-color: #cc0000; color: white; font-family: Arial; font-size: 14pt;">سال اول را درون تمام این 30 و چند سالی کـه از آن دوران مـی گذرد فراموش نکرده ام. شاید بیست سی نفری – و پسر- از فلورانس با قطار راهی زوریخ شدیم. قطار بـه حدی شلوغ بود کـه به زحمت جا حتی به منظور ایستادن پیدا مـی شد. شب دم درون توالت بـه راحتی خوابم برد. وقتی بیدار شدم چقدر خوشحال بودم کـه توانسته ام چند ساعت بخوابم....</span></div><span style="background-color: #cc0000; color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="background: white; direction: rtl; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="font-family: Arial; font-size: 14pt;"><br /><span style="background-color: #cc0000; color: white;">شب رسیدیم بـه زوریخ، چند نفر آمدند بـه استقبال کـه ترتیب جای خوابمان را بدهند. قرار شد ها را با هم درون خانـه یکی از آشنایـان جا بدهند. سفارش من را درون فلورانس دوستان کرده بودند و خیـالم راحت بود کـه هوا یم را دارند ولی گاهی سفارشی بودن کار دست آدم مـیدهد! بعد از گفتگویی طولانی من را همراه یکنفر دیگر راهی د. تعجب کردم وقتی متوجه شدم قرار هست هم اتاق باشیم! همـین یکی دو ساعت قبل به منظور اولین بار دیده بودمش ... </span></span></div><span style="background-color: #cc0000; color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="background: white; direction: rtl; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="background-color: #cc0000; color: white; font-family: Arial; font-size: 14pt;">خودم را از تک و تا نیـانداختم. ظاهرا نمـی شود گفت دوست ندارم با یک مرد غریبه درون یک اتاق بخوابم. یک جور خلاف سیـاسی بود. همـه حتما به هم اعتماد مـی د. تازه بـه چهی اعتراض کنم؟ </span></div><span style="background-color: #cc0000; color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="background: white; direction: rtl; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="background-color: #cc0000; color: white; font-family: Arial; font-size: 14pt;">اون روی زمـین خوابید و من روی تخت، درون یک اتاق کـه فقط بـه اندازهٔ همان تخت یک نفره و یک تشک خواب روی زمـین جا داشت. نگران نبودم، بـه همـه اعتماد داشتم. فقط، چه جوری بگم کـه بهم بر خورده بود .</span></div><span style="background-color: #cc0000; color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="background: white; direction: rtl; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="background-color: #cc0000; color: white; font-family: Arial; font-size: 14pt;">صبح روز بعد همراه با چند نفر دیگر به منظور پیدا کار با درون دست داشتن لیست چند کارخانـه کـه کارگر مـیخواستند همراه شدم. فکر مـیکنم اولین کارخانـه ای کـه همـه ها را قبول کرد شـهر کوچکی بنام "مایلن" درون نزدیکی زوریخ بود. کارخانـه بیسکوت، شکلات، و بستنی سازی.هشت ساعت کار با ساعتی فکر کنم حدود هفت یـا هشت فرانک سوئیس همراه با نـهار و پانزده دقیقه استراحت درون مـیان روز همراه با قهوه و بیسکویت. با این شرایط تمرین پرولتاریـائی کردم که تا درد پرولتاریـای ایران را بفهمم!!</span></div><span style="background-color: #cc0000; color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="background: white; direction: rtl; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="color: white;"><span style="background-color: #cc0000;"><span lang="AR-SA" style="font-family: Arial; font-size: 14pt;">من را فرستادند بـه قسمت بستنی سازی. سالنی بسیـار بزرگ با چراغهای نئون (از نور چراغ نئون متنفرم) بدون پنجره درون زیر زمـین و فوق العاده سرد. کار ما چیدن و قرار بستنیها درون کارتنهای کوچک و همزمان درست این کارتنها</span><span dir="ltr" lang="AR-SA" style="font-family: Arial; font-size: 14pt;"> </span><span lang="FA" style="font-family: Arial; font-size: 14pt;">بود</span><span lang="AR-SA" style="font-family: Arial; font-size: 14pt;">. بستنی ها کـه به چشم بر هم زدنی از ماشین بیرون مـیآمد و ما دو نفر روبروی همدیگر با کمک هم، آنـها را درون کارتون ها جا مـی دادیم. یک لحظه غفلت مساوی بود با کوهی از بستنی کـه مقابل آدم جمع مـی شد. مقابلم یک زن ایتالیـائی بود کـه چهارده سال متوالی کارش همـین بود. خیلی زودتر از آنچه تصور مـی کردم سرعت و مـهارت او را پیدا کردم. هر قدر درون ابتدا مـهربان بود و کمک مـی کرد بتدریج و با جلو افتادن من درون چیدن بستنی ها درون کارتن ها چهره اش تغییر کرد و به من بـه چشم رقیب نگاه کرد. رقیبی کـه فکر کرده بود مـی خواهم جای او را بگیرم. بد خلقی، خراب کاری و بعد متهم من بـه خراب دستگاه و یـا تلمبار شدن بستنیها. برایش گفتم کـه من دانشجو هستم و برای کار سه ماهه آمده ام و مـی خواهم رنج پرولتاریـا را بفهممد. بالاخره کوتاه آمد و رفتار دوستانـه تری درون پیش گرفت. با هم کمـی دوست شدیم. بتدریج و تا حدودی عادت کردم بـه آن محیط، بخصوص کـه یک مکانسین سوئیسی کـه چشمش من را گرفته بود، از دور هوایم را داشت. اواسط کار پدرم بـه سویس آمد. نگران مشکلات مالی من بود و این کـه بدلیل همـین مشکلات درون کارخانـه کار مـی کنم. پیشنـهاد وسوسه کننده ای کرد. این کـه معادل همان مبلغی کـه قرار هست تا پایـان این سه ماه درون کارخانـه بیسکویت سازی دریـافت کنم را مـیدهد، مشروط بر آن کـه کار را ولِ کرده و از بقیـه پرولترها جدا شوم و همراهش به منظور گردش بـه شـهر "نیس" درون فرانسه بروم و بعدهم برگردم ایتالیـا به منظور ادامـه تحصلیم. بدون لحظهای تردیدی این پیشنـهاد را رد کردم. </span></span></span></div><span style="background-color: #cc0000; color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="background: white; direction: rtl; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="background-color: #cc0000; color: white; font-family: Arial; font-size: 14pt;">آخرین روز کار درون کارخانـه، بـه هر کدام ما یک بسته بزرگ، از انواع شکلات و بیسکویت ساخت کارخانـه هدیـه دادند. درون حالیکه منتظر قطار بازگشت بودم، با خودم فکر مـیکردم اگر قرار بود باقی عمرم درون این کارخانـه و مثل سه ماه گذشته بگذرد ... چه مـی کردم؟</span></div><span style="background-color: #cc0000; color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="background: white; direction: rtl; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="background-color: #cc0000; color: white; font-family: Arial; font-size: 14pt;">چیزهائی بـه ذهنم گذاشت اما دلم نمـی خواهد بنویسم. درون آن لحظات ترک کارخانـه آن جوان مکانیک را دیدم کـه دوان دوان بـه طرف من مـی دوید. کتابی دردست داشت. بـه من کـه رسید کتاب را دو دستی برابرم گرفت. یک دیکشنری بود. بی رودربایستی گفت، بمان! بـه کمک همـین دیکشنری زندگی مـی کنیم.</span></div><span style="background-color: #cc0000; color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="background: white; direction: rtl; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="background-color: #cc0000; color: white; font-family: Arial; font-size: 14pt;">نگاه متحیر من را کـه دید اضافه کرد: هر زبانی را مـی توانم خیلی زود یـاد بگیرم. حتی فارسی!</span></div><span style="background-color: #cc0000; color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="background: white; direction: rtl; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="background-color: #cc0000; color: white; font-family: Arial; font-size: 14pt;">دستپاچه شدم. نمـیدانستم چی بگویم کـه نرنجد. آلمانی صحبت مـیکرد و من خیلی کم ایتالیـائی و کمتر از آن انگلیسی بلد بودم. نتوانستم بگویم "نـه"، اما وقتی قطار رسید سوار شدم و پنجره آن با هم وداع کردیم!</span></div><span style="background-color: #cc0000; color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="background: white; direction: rtl; margin-bottom: 0px; margin-top: 0px; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="background-color: #cc0000; color: white; font-family: Arial; font-size: 14pt;">نمـی توانم بنویسم لحظه تلخی بود، اما به منظور همـیشـه درون عمق وجودم ماند.</span></div><span style="background-color: #cc0000; color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="background: white; direction: rtl; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><b><span lang="AR-SA" style="background-color: #cc0000; color: white; font-family: Arial; font-size: 14pt;"> </span></b></div><span style="background-color: #cc0000; color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="background: white; direction: rtl; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="color: white;"><span style="background-color: #cc0000;"><b><span lang="AR-SA" style="font-family: Arial; font-size: 14pt;">اعتصاب غذا</span></b><span lang="AR-SA" style="font-family: Arial; font-size: 14pt;"> </span></span></span></div><span style="background-color: #cc0000; color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="background: white; direction: rtl; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="background-color: #cc0000; color: white; font-family: Arial; font-size: 14pt;"> </span></div><span style="background-color: #cc0000; color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="background: white; direction: rtl; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="background-color: #cc0000; color: white; font-family: Arial; font-size: 14pt;">همـه جا صحبت از اعدام خسرو گلسرخی روزنامـه نگار، شاعر و فعال سیـاسی و کرامت الله دانشیـا ن بود. درون جلسات گفته مـیشد قرار هست یک اعتصاب غذای سراسری درون تمام اروپا و احتمالا آمریکا توسط کنفدراسیون ترتیب داده شود. درون ایتالیـا هم از تمام شـهرها کـه فدراسیون شاخهای داشت بـه رم مـی رفتند که تا به اتفاق بـه این اعتصاب غذا بپیوندند. از فلورانس سی چهل نفری اعلام آمادگی د.</span></div><span style="background-color: #cc0000; color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="background: white; direction: rtl; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="color: white;"><span style="background-color: #cc0000;"><span lang="AR-SA" style="font-family: Arial; font-size: 14pt;">گفتند اعتصاب غذای تر هست و </span><span lang="FA" style="font-family: Arial; font-size: 14pt;">۴۸</span><span lang="AR-SA" style="font-family: Arial; font-size: 14pt;"> ساعت طول مـی کشد. راستش را بخواهید خوشحال شدم کـه تر است. چون من بدون آب مـی مـیرم.</span></span></span></div><span style="background-color: #cc0000; color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="background: white; direction: rtl; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="background-color: #cc0000; color: white; font-family: Arial; font-size: 14pt;"> روز حرکت فرا رسید. برادرم یک ساک حاوی همـه جور خوراکی آماده کرده بود، با کلی سفارش کـه در طول راه درون اتوبوس که تا مـیتوانی بخور کـه وقتی اعتصاب شروع مـیشود از پا نیفتی و تحمل بیـاوری.</span></div><span style="background-color: #cc0000; color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="background: white; direction: rtl; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="background-color: #cc0000; color: white; font-family: Arial; font-size: 14pt;">روز موعود فرا رسید. همگی با درون دست دا شتن یک کیسه خواب و من + ساک محتوی خوراکی جلوی اتوبوس و بدرقه کنندگان مشغول تنظیم سرودهای انقلابی کـه قرار بود درون طول راه خو انده شود.</span></div><span style="background-color: #cc0000; color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="background: white; direction: rtl; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="background-color: #cc0000; color: white; font-family: Arial; font-size: 14pt;">با نگا ههای تحسین آمـیز و دست تکان های رفقا بدرقه شدیم.</span></div><span style="background-color: #cc0000; color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="background: white; direction: rtl; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="background-color: #cc0000; color: white; font-family: Arial; font-size: 14pt;">تازه داشت درون اتوبوس چرتم مـیگرفت کـه ناگهان چند صدای نخراشیده از طرف صندلی های عقب اتوبوس چرتم را پاره کرد.</span></div><span style="background-color: #cc0000; color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="background: white; direction: rtl; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="background-color: #cc0000; color: white; font-family: Arial; font-size: 14pt;"> </span></div><span style="background-color: #cc0000; color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="background: white; direction: rtl; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="background-color: #cc0000; color: white; font-family: Arial; font-size: 14pt;"> بار دیگر شانزدهم آذر آمد</span></div><span style="background-color: #cc0000; color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="background: white; direction: rtl; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="background-color: #cc0000; color: white; font-family: Arial; font-size: 14pt;"> و... </span></div><span style="background-color: #cc0000; color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="background: white; direction: rtl; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="background-color: #cc0000; color: white; font-family: Arial; font-size: 14pt;">در قلوب مردم شعله افکند</span></div><span style="background-color: #cc0000; color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="background: white; direction: rtl; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="background-color: #cc0000; color: white; font-family: Arial; font-size: 14pt;"> دانشجوای ایران بـه خون شـهیدان</span></div><span style="background-color: #cc0000; color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="background: white; direction: rtl; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="background-color: #cc0000; color: white; font-family: Arial; font-size: 14pt;">و الی آخر....</span></div><span style="background-color: #cc0000; color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="background: white; direction: rtl; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="background-color: #cc0000; color: white; font-family: Arial; font-size: 14pt;">همـه همراهی د و البته من هم با همان صدائی کـه هر بار درون خانـه بلند مـی شد، مادرم مـی آمد پشت درون و مـی گفت: زهره تو را خدا نخوان!</span></div><span style="background-color: #cc0000; color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="background: white; direction: rtl; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="background-color: #cc0000; color: white; font-family: Arial; font-size: 14pt;">فضای اتوبوس را شور انقلابی گرفته بود و بدنبال آن سرودهای دیگر .</span></div><span style="background-color: #cc0000; color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="background: white; direction: rtl; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="background-color: #cc0000; color: white; font-family: Arial; font-size: 14pt;"> </span></div><span style="background-color: #cc0000; color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="background: white; direction: rtl; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="background-color: #cc0000; color: white; font-family: Arial; font-size: 14pt;">اتوبوس حامل دانشجویـان، سرود خوانان وارد روم پایتخت ایتالیـا شد. حزب کمونیست ایتالیـا آن سالها بسیـار قوی بود و از هیچ کمکی بـه دانشجویـانی کـه علیـه امپریـالیست مبارزه مـی د دریغ نمـی کرد.</span></div><span style="background-color: #cc0000; color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="background: white; direction: rtl; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="background-color: #cc0000; color: white; font-family: Arial; font-size: 14pt;">محل اقامت را آنـها درون اختیـار کنفدراسیو ن قرار داده بودند. یک سالن بسیـار بزرگ، خالی، فقط چند صندلی و یک مـیز و بلندگو به منظور خبر نگاران، فیلمبرداران و اشخاصی کـه قرار بود به منظور مصاحبه تلویزیونی بیـایند.</span></div><span style="background-color: #cc0000; color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="background: white; direction: rtl; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="background-color: #cc0000; color: white; font-family: Arial; font-size: 14pt;">کیسه خوابها را زمـین گذاشتیم و بعد از شرح مختصری درون مورد دلیل این اعتصاب غذا و رژیم خونخوار، ژاندارم منطقه و تا دندان مسلح شاه منطقه و متعاقب آن خلق ستمکشیده ایران و مخصوصا کارگران و زحمتکشا ن و خلاصه پرولتاریـا و لزوم اتحاد زحمتکشان جهان کـه باید با هم متّحد شوند و ... اعتصاب شروع شد. گردش سینیهای چای با شکر، درون بسته بندیهای کوچک مـیان اعتصاب کنندگان خیلی زود شروع شد. من کـه در طول راه آنقدر نوشابه سرکشیده بودم کـه جا به منظور نصف فنجان چای هم نداشتم و فکر مـی کنم بقیـه هم همـینطور بودند، اما چای و شکر را حتما مـی گرفتیم که تا "تر"ی اعتصاب را نشان بدهیم.</span></div><span style="background-color: #cc0000; color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="background: white; direction: rtl; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="background-color: #cc0000; color: white; font-family: Arial; font-size: 14pt;">خیلی زود، از حال رفتیم و روی زمـین، کنار تشک ها ولو شدیم.</span></div><span style="background-color: #cc0000; color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="background: white; direction: rtl; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="background-color: #cc0000; color: white; font-family: Arial; font-size: 14pt;">چند نفر از بچهها کـه قدیمـی تر و حرفه ای تر بودند و مسلط بـه زبان ایتالیـائئ، پاسخ بـه سوالات خبرنگاران را شروع د. مصاحبه مطبوعاتی نسبتاً طولانی بود. نمـی دانم چند ساعت طول کشید، چون آن وسط هاش خوابم بود.</span></div><span style="background-color: #cc0000; color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="background: white; direction: rtl; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="background-color: #cc0000; color: white; font-family: Arial; font-size: 14pt;">شب را درون کیسه خواب کنار هم بـه صبح رساندیم و صبح روز بعد فهمـیدم هیچ فرمان عفوی صادر نشده و قربانیـان درون ایران اعدام خواهند شد. چندین نوبت دیگر هم سینی های چای را گرداندند اما راستش آنقدر نگران اعدام بودیم کـه تر بودن اعتصاب یـادمان رفته بود.</span></div><span style="background-color: #cc0000; color: white;"></span><br /><div style="background: white; border-color: currentColor currentColor windowtext; border-style: none none solid; border-width: medium medium 1pt; mso-border-bottom-alt: solid windowtext .75pt; padding: 0cm 0cm 1pt;"><div dir="rtl" style="background: white; border: currentColor; direction: rtl; margin: 0px 0cm; padding: 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="background-color: #cc0000; color: white; font-family: Arial; font-size: 14pt;">هنوز بـه پایـان اعتصاب چند ساعت مانده بود کـه خبر اعدام گلسرخی توسط رادیو پخش شد و همـه ما زدیم زیر گریـه. اعتصاب غذای ناکام با خبر اعدام پایـان یـافت. همـه بهت زده و غمگین، درون سکوت کامل بـه رستورانی کـه از قبل رزرو شده بود رفتیم ولیی گرسنـه نبود و حال و حوصله غذا خوردن هم نداشت. تمام طول بازگشت بـه سکوت گذاشت. حتی حالی به منظور سرود خواندن هم به منظور کشی نمانده بود .</span></div></div><span style="background-color: #cc0000; color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="direction: rtl; margin-bottom: 0px; margin-top: 0px; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><b><span lang="AR-SA" style="background-color: #cc0000; color: white;"> </span></b></div><span style="background-color: #cc0000; color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="direction: rtl; margin-bottom: 0px; margin-top: 0px; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><b><span lang="AR-SA" style="background-color: #cc0000; color: white;">نقل از فیسبوک زیر</span></b></div><span style="background-color: #cc0000; color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="direction: rtl; margin-bottom: 0px; margin-top: 0px; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=https://www.facebook.com/zohre.shakerin" style="color: blue; text-decoration: underline; text-underline: single;"><span dir="ltr" style="background-color: #cc0000; color: white;">https://www.facebook.com/zohre.shakerin</span></a></div></div>
ضد خرhttp://www.blogger.com/profile/16206569933255214538noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-669446655629882024.post-77316621388924329402013-09-30T01:34:00.000-07:002013-09-30T01:34:01.321-07:00
خاطراتی ازفدراسیون<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><span style="font-size: large;"><span >کنفدراسیون دانشجویـان ایرانی</span> : درون سال ۱۳۳۷ (حدود پنجاه و پنج سال پیش) ، منوچهر ثابتیـان برایب اجازه از کمـیته مرکزی حزب توده ایران بـه آلمان شرقی رفته و پس از بازگشت بـه انگلستان با سرمایـه ی اولیـه حزب توده ایران ، سنگ بنای سازمانی بـه نام کنفدراسیون دانشجویـان ایرانی را مـی گذارد.<br />Various Sources</span><br /><span style="font-size: large;">منوچهر ثابتیـان احتمالا از دسته ی توده نفتی هایی بود کـه بیشتر عمر خود را درون لندن گذراند.<br />All-Iranians</span><br /><span style="font-size: large;"> </span><br /><span style="font-size: large;"><span >دیدگاهها </span>: منوچهر ثابتیـان درون نقدی كه بر كتابی درون باره چپ ایران نوشته است، از دیدگاههای خودش چنین مـی گوید : «مثلا خوب بـه یـاد دارم درون سال ٦٨ مـیلادی دكتر مـهدی بهار به منظور چند ماهی درون لندن بود و گاه که تا پاسی از نیمـه شب درون مصاحبت آموزنده ی او مـیماندم. وی كه نویسنده ی كتاب «مـیراث خوار استعمار» است، و با نوشتن و چاپ آن درون ایرانِ آن زمان خدمت بزرگی درون برانگیختن و شوراندن نسل جوان كرد، بارها ضمن گفت و گو بـه این نگارنده مـیگفت: دكتر مواظب باش! الان بساط مذهب و مسجد و محراب دوباره درون ایران رونق گرفته. خیـال نكن اگر شاه برود، دموكراتها و چپیهایی از قماش شما سر كار مـیآیند. هیچ بعید نیست كه امپریـالیستها و بالاخص انگلیسیها، دوستان قدیمـیشان درون ایران، یعنی آخوندها را دوباره علم كنند!! اگر اینها دوباره بر گرده ی مردم سوار شوند، دمار از روزگار شما چپیها درون مـیآورند و هر چه از انقلاب مشروطه رشتهایم، پنبه خواهند كرد. <br />«من از این سخنان او درون شگفت مـیشدم و مـیگفتم: دكتر، این آخوند و ملایی كه شما این قدر از آنها واهمـه دارید، كجا هستند كه ما آنها را نمـیبینیم؟ مـیگفت: مـیكرب را هم نمـیشود دید. وانگهی اینها درون ایران… هر روز بر مسجد و منبرشان افزوده مـیشود و چنان شبكه ی تبلیغاتی و دستك و دنبكی دارند كه هیچ حزب و گروهی ندارد. خود شاه هم [چنین دستك و دنبكی به منظور تبلیغاتش] ندارد.»<br />بعد مـینویسد: «دكتر بهار پیشنـهاد مـیكرد كه: بیـائید شما كنفدراسیونیها نامـهای با صلاحدید من به منظور شاه بنویسد و بگویید با آنچه درون رژیم او سیمای مترقی دارد، موافقید و برای این كه كارها عمق پیدا كند و درست جا بیفتد، حاضرید همكاری كنید. مثلا درون مورد اصلاحات ارضی، حقوق زنان و خانواده، گسترش سواد آموزی، صنعتی كردن كشور و غیره.»<br />ثابتیـان بعد از روایت این گفتوگوها با تاسف ادامـه مـیدهد: «من حتما اقرار كنم كه با همـه ارادت و باوری كه بـه دكتر بهار داشتم و مـیدانستم او بـه روایتی مدرسه ی كادری كمونیستها را درون فرانسه همجوار موریس تورز دیده هست و گزافه گو نیست [اما] هرگز پیشنـهاد او را جدی نگرفتم و حتا با دیگران هم درون مـیان نگذاشتم؛ چون ما آن زمان از رفورم مثل جن از بسمالله مـیترسیدیم؛ حتا واژه ی رفورمـیست را به منظور تحقیر یـا برچسب زدن بـه حریفان بـه كار مـیبردیم و جو طوری بود كه بیشتر كسان فكر مـیكردند تنـها چاره ی رستگاری كشور انقلاب هست كه تباهی و چرك را مـیزداید و نیكی و پاكی بـه ارمغان مـی آورد. همگان مـیگفتند درمان و چاره سازی قرنها عقب افتادگی را با چند رفورم دم و گوش بریده معامله نمـیكنیم!!»</span><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://nadereh-afshari.org/articles/inhame-kharabkar.htm"><span style="font-size: large;">http://nadereh-afshari.org/articles/inhame-kharabkar.htm</span></a><br /><span style="font-size: large;">توده نفتی ها معمولا پیشنـهادات صحیح و منطقی دیگران را جدی نمـی گیرند و ازهر چیزی کـه مغایر با مصالح و منافع دولت فخیمـه باشد مثل جن از بسمالله مـیترسند و فرار مـی کنند!<br />All-Iranians</span><br /><span style="font-size: large;"> </span><br /><span style="font-size: large;">منوچهر ثابتیـان روز شنبه ٢١ اردیبهشت ۱۳۹۲در اثر بیماری سرطان ریـه درون لندن درگذشت.</span><br /><span style="font-size: large;"> </span></div>
ضد خرhttp://www.blogger.com/profile/16206569933255214538noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-669446655629882024.post-54170077888892047902013-07-22T12:04:00.001-07:002013-07-22T12:04:26.180-07:00
سند وطن فروشی دانشجویـان مفت خورفدراسیونی چپول مادر قحبه<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><br /><div style="clear: both; text-align: center;"><img border="0" closure_uid_319335795="1" src="http://4.bp.blogspot.com/-_IX94wUeTR8/UJE0V-EkXpI/AAAAAAAABGY/PnE4MltEP2Y/s640/318847_541263029221177_466962974_n.jpg" height="486" width="640" /></div><br /><span style="font-size: large;">حمله رزیم شاه بـه کنفدراسیون کوششی درون راه سرپوشی تجاوز نظامـی ایران بـه ظفارو</span> <span style="font-size: x-large;">خلیج عربی</span></div>
ضد خرhttp://www.blogger.com/profile/16206569933255214538noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-669446655629882024.post-49168065667304899942013-04-24T16:20:00.002-07:002013-07-31T18:33:43.871-07:00
آیـا مـی دانید کـه کومونیست حرامزاده ایرانی بـه چهی رای داد؟<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><div style="clear: both; text-align: center;"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=https://images-blogger-opensocial.googleusercontent.com/gadgets/proxy?url=http%3A%2F%2Fstandbymeiran.files.wordpress.com%2F2012%2F08%2Ffedayan-e-khalgh.jpg&container=blogger&gadget=a&rewriteMime=image%2F*" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" src="http://standbymeiran.files.wordpress.com/2012/08/fedayan-e-khalgh.jpg" height="640" width="452" /></a></div><br /><div style="clear: both; text-align: center;"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=https://lh3.ggpht.com/-htXz1nQ1_f8/UOtMHKpc5AI/AAAAAAAAAwQ/9j77B48ZFa0/s1600/todeh.PNG" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="615" src="https://lh3.ggpht.com/-htXz1nQ1_f8/UOtMHKpc5AI/AAAAAAAAAwQ/9j77B48ZFa0/s1600/todeh.PNG" width="361" /></a></div></div>
ضد خرhttp://www.blogger.com/profile/16206569933255214538noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-669446655629882024.post-86404054005284825812013-04-12T03:08:00.002-07:002013-08-17T03:20:17.148-07:00
آلبوم عکسهای یک روشنفکرنمای چپول و گنده کومونیست ایرانی درون تراس کاخ اشرافیش درون لندن<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on">تقدیم بـه بهداد گرامـی<br /><br /><br /><div style="clear: both; text-align: center;"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://3.bp.blogspot.com/_2axPQHX7l_E/R4PPQSjUgdI/AAAAAAAAAHQ/Tm7IbCq01ss/s1600/golestan.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img alt="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـامها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir" border="0" src="http://3.bp.blogspot.com/_2axPQHX7l_E/R4PPQSjUgdI/AAAAAAAAAHQ/Tm7IbCq01ss/s400/golestan.jpg" height="640" width="396" /></a></div><div style="clear: both; text-align: center;"> </div><div style="clear: both; text-align: center;">سید ابراهیم گلستان (تقوی شیرازی) (متولد ۲۶مـهر ۱۳۰۱ درون شیراز)، کارگردان، داستان نویس، مترجم، روزنامـه نگار و عکاس ایرانی است...سپس بـه عضویت حزب توده درون آمد و تحصیل را رها کرد. او درون آن زمان بـه عنوان عکاس روزنامـههای رهبر و مردم بـه کار مشغول بود. درون سال ۱۳۲۶ کتاب اول خود را کـه مجموعه داستانی با نام «به دزدی رفتهها» بود، منتشر کرد...تعدادی فیلم مستند به منظور یکی از سازمانـهای شرکت نفت ساخت کـه از آن مـیان مـیتوان بـه «آتش» و «موج و مرجان و خارا» اشاره کرد. بـه دلیل این همکاریها، عدهای از روشنفکران آن دوره بـه وی لقب «گلستان نفتی» داده بودند...</div><div style="clear: both; text-align: center;"> </div><div style="clear: both; text-align: center;"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://i42.tinypic.com/6p7ol0.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img alt="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـامها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir" border="0" src="http://i42.tinypic.com/6p7ol0.jpg" height="480" width="640" /></a></div><div style="clear: both; text-align: center;"> </div><div style="clear: both; text-align: center;"><img src="http://tamashakhaneh.files.wordpress.com/2012/02/golestan37.jpg" height="640" width="640" /></div><div style="clear: both; text-align: center;"> </div><div style="clear: both; text-align: center;"><img alt="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـامها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir" aria-busy="false" aria-describedby="fbPhotosSnowliftCaption" height="299" src="https://sphotos-a.xx.fbcdn.net/hphotos-ash3/576380_10150760511654738_1736314002_n.jpg" style="height: 299px; width: 448px;" width="448" /></div><div style="clear: both; text-align: center;"> </div><div style="clear: both; text-align: center;"> </div><div style="clear: both; text-align: center;"><img alt="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـامها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir" aria-busy="false" aria-describedby="fbPhotosSnowliftCaption" height="528" src="https://sphotos-a.xx.fbcdn.net/hphotos-frc1/305100_10150356708424738_1106058844_n.jpg" style="height: 528px; width: 380px;" width="380" /> </div><div style="clear: both; text-align: center;"> </div><div style="clear: both; text-align: center;">صفحه ای از یکی از شاهکارهای سید ابراهم گلستان تقدیمـی بـه سید جلال آل احمد </div><div style="clear: both; text-align: center;"> </div><div style="clear: both; text-align: center;"><img src="https://fl8jqw.bay.livefilestore.com/y1pVSNDyFVwgchML65toJfavGl_dg4ENcN13BHpFGTbd5eZX6Y2Ac-C8Wq6_ddnHW2ACUr1Y2MauBg/golstan%203s.png?psid=1" /></div><div style="clear: both; text-align: center;"> </div><div style="clear: both; text-align: center;"><img height="640" src="https://fl8jqw.bay.livefilestore.com/y1pG0FCAMUPg2vXtW0JtncvL66qQlDf_H2LkFXWRumrAB3ODkKfvLx4gPqbC2zAJ-pHWpdAumKffYc/golstan%203.PNG?psid=1" width="607" /></div><div style="clear: both; text-align: center;"> </div><div style="clear: both; text-align: center;"> </div><div style="clear: both; text-align: center;"> </div><div style="clear: both; text-align: center;"> <iframe allowfullscreen='allowfullscreen' webkitallowfullscreen='webkitallowfullscreen' mozallowfullscreen='mozallowfullscreen' width='320' height='266' src='https://www.youtube.com/embed/NtE63syTCcs?feature=player_embedded' frameborder='0' /></div><div style="clear: both; text-align: center;"> </div><div style="clear: both; text-align: center;"> </div><div style="clear: both; text-align: center;">مصاحبه ای با یک کومونیست حرامزاده گنده گوزو پر مدعا</div><div style="clear: both; text-align: center;"> </div><div style="clear: both; text-align: center;"> </div><div style="clear: both; text-align: center;"> <a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=https://fbexternal-a.akamaihd.net/safe_image.php?d=AQCRw5Llv3PSR_b9&url=https%3A%2F%2Ffbcdn-vthumb-a.akamaihd.net%2Fhvthumb-ak-ash3%2Fs403x403%2F162246_1705935567709_1054438880699_28952_1418_b.jpg&jq=100" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img alt="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـامها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir" border="0" src="https://fbexternal-a.akamaihd.net/safe_image.php?d=AQCRw5Llv3PSR_b9&url=https%3A%2F%2Ffbcdn-vthumb-a.akamaihd.net%2Fhvthumb-ak-ash3%2Fs403x403%2F162246_1705935567709_1054438880699_28952_1418_b.jpg&jq=100" /></a></div></div>
ضد خرhttp://www.blogger.com/profile/16206569933255214538noreply@blogger.com1tag:blogger.com,1999:blog-669446655629882024.post-13022882295931402172013-02-12T13:56:00.000-08:002014-06-02T23:41:47.675-07:00
<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><span style="font-size: medium;"> </span><span style="font-size: large;"> </span><br /><h1 style="text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"> </span></h1><span style="font-size: medium;"></span><span style="color: red;"><span ></span></span><br /><br /><h1><span style="color: white;">حالات و دعای روسپی تبریزی زیبا ناوک درون زمان احتضار آیت الله خمـینی</span></h1><br /><div ><div style="clear: both; text-align: center;"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://zibanawak.files.wordpress.com/2012/04/dsc011791.jpg?w=630&h=420" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img alt="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـامها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir" border="0" src="http://zibanawak.files.wordpress.com/2012/04/dsc011791.jpg?w=630&h=420" height="420" title="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـامها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir" width="630" /></a></div><span ></span> </div><br /><div dir="rtl" style="text-align: justify;"><span style="color: white; font-size: medium;"> خرداد 1368 بود. آیت الله خمـینی درون بستر بیماری و احتضار افتاده بود. روزهای دردناکی به منظور من بودند. بی نـهایت شیفته و مرید امام خمـینی بودم. با بیماری و احتضار او بنیـان زندگی من نیز متزلزل شده بود. بشدت غمگین و اندوهناک بودم. هوش و حواسی درون درس و تحصیل به منظور من نمانده بود. تمام این روزها به منظور سلامتی امام روزه مـی گرفتم و از هیچ نذر و نیـاز و التماسی به منظور سلامتی او دریغ نمـی کردم.</span></div><br /><div dir="rtl" style="text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"><span style="color: white;">از رادیو و تلویزیون لحظه لحظه پی گیر ماوقع بودم. او تبلور عینی اعتقاداتام درون آن مقطع بود. دیوانـه وار او را مـیپرستیدم.<span ></span></span></span></div><br /><div dir="rtl" style="text-align: justify;"><span style="color: white; font-size: medium;">شب قبل از رحلت امام بـه پشت بام خوابگاه مان رفتم. رو بـه آسمان نماز خواندم و نماز خواندم و برای سلامتی او دعا کردم و دعا، اما اصلاً ارضا نمـی شدم. حال عجیبی داشتم. بـه سجده افتادم و گریـه کردم. نمـی دانم چقدر طول کشید. فقط مـیدانم کـه دیگر از شدت ناله و گریـه دیگر تاب و توانی برایم نمانده بود. رو بـه درگاه الهی التماس مـی کردم:</span></div><br /><div dir="rtl" style="text-align: justify;"><span style="color: white; font-size: medium;">« خدایـا! نمـی دانم دیگر چگونـه التماست کنم و از تو سلامتی و زنده نگه داشتن امامم را بخواهم؟ ترا بـه هر آنچه دوست داری او را به منظور ما و ملت ما نگه دار! جان من را بگیر! جان همسرم! جان بچه هایم! جان همـه نزدیکانم! و آنـها را با لحظه ای از عمر بیشتر امام عوض کن! دیگر نمـی دانم چه از زندگی ام را برایت عرضه کنم و چه بـه تو بدهم؟ که تا این خواسته ام را قبول کنی. خــدااااخــدااا! التماست مـی کنم کـه او را به منظور ما نگه داری …»<img alt="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـامها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir" src="http://zibanawak.wordpress.com/wp-includes/js/tinymce/plugins/wordpress/img/trans.gif?m=1207340914g" title="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـامها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir" /></span></div><br /><div dir="rtl" style="text-align: justify;"><span style="color: white; font-size: medium;">بعد از ساعتی با گردن درد و بدن کوفته از روی سجاده ام بلند شده و به اطاقم رفتم و خوابیدم. صبح حدودهای ساعت 7-6.5 بود کـه رادیو را روشن کردم. صدای تلاوت قرآن بـه گوش مـی رسید. بی اختیـارعصبی شدم و پیچ رادیو را چرخاندم که تا کانال دیگری را بگیرم ولی باز هم قرآن بود. نـه! نـه! از تصور آنچه بـه ذهنم مـی رسید وحشت کرده بودم.</span></div><br /><div dir="rtl" style="text-align: justify;"><span style="color: white; font-size: medium;">باز کانال دیگر و باز کانال دیگر! همـه جا تلاوت قرآن بود.</span></div><br /><div dir="rtl"><span style="color: white; font-size: medium;">«وای! وای! خدایـا! نـه! فقط آرزویم اینست کـه احساسم درست نباشد!»</span></div><br /><div dir="rtl"><span style="color: white; font-size: medium;">ولی لحظاتی بعد بین تلاوت های آیـات قرآن خبر وحشتناک رحلت رهبرم را شنیدم. گریـه و ناله و زاری به منظور بروز غم و اندوه ام کفافم نمـی داد. چشمانم را بشدت بـه هم فشردم و با دستانم صورتم را پوشاندم. فشار دردهای درونم را درون آخ! آخ! آخهایی کـه از اعماق وجودم برمـی آمدند نشان مـی دادم. سرم بی اراده بـه اینور و آنور تلو تلو مـی خورد.</span></div><br /><div dir="rtl"><span style="color: white; font-size: medium;">درد مـی کشیدم درد! و احساسم بدون تسلیم درون برابر رضای خدا بر مرگ نفرین مـی کرد.</span></div><br /><div dir="rtl"><span style="color: white; font-size: medium;">ساعتی بعد زیر دوش آب سرد رفتم که تا کمـی آرام گیرم.</span></div><br /><div dir="rtl"><span style="color: white; font-size: medium;">دانشجویـان دیگر نیز متاثر از این واقعه شده بودند. اتوبوسهایی از دانشگاه به منظور مسافرت بـه تهران درون اختیـار دانشجویـان گذاشته شدند. من نیز راهی تهران شدم.</span></div><br /><div dir="rtl"><span style="color: white; font-size: medium;">آخ آخ! که تا تاب و توانی بود درون مصلی تهران با دیگر شرکت کنندگان عزاداری مـی کردم و بقیـه ساعات درون برابر تلویزیون سوگواری.</span></div><br /><div dir="rtl"><span style="color: white; font-size: medium;">جمال هم درون این زمان همراه با دوستان سابق سپاهیاش درون بخش تبلیغات به منظور مراسم امام فعال شده بود. یکی از پوسترهای زیبای امام خمـینی درون آن روزها نقاشی یک شبه جمال است.</span></div><br /><div dir="rtl"><span style="color: white; font-size: medium;">در بازگشت بـه مشـهد درون اولین هفته بعد از بـه پایـان رسیدن عزای عمومـی، من یک مقاله شعرمانندی بسیـار با احساسی درون وصف این روزهای وداع خودم با امام خمـینی نوشتم و در جمع دانشجویـان درون سالن تریبون به منظور همـه خواندم.</span></div><br /><div dir="rtl"><span style="color: white; font-size: medium;">فقط شمائی کلی از احساسات پرشور و عاشقانـه ام نسبت بـه امام خمـینی درون این متن و مقاله را درون ذهنم داشتم که تا اینکه درون حین نوشتن این کتاب زینب و ارسال فایل های آن بـه اینترنت یک روز ایمـیلی با عنوان «دست خط» از مصطفی طالبی دریـافت کردم. هدیـه ای بزرگ از او. این دست خط ها مربوط بـه این متن و مقاله من درون باره امام بودند کـه او اسکن آنـها را برایم پیوست کرده بود. عمصطفی درون صفحاتی از این کتاب هست.</span></div><br /><div align="center" dir="rtl"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://zibanawak.files.wordpress.com/2012/06/khat.jpg"><span style="color: white; font-size: medium;"><img alt="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـامها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir" src="http://zibanawak.files.wordpress.com/2012/06/khat.jpg?w=374&h=484" height="484" title="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـامها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir" width="374" /></span></a></div><br /><div dir="rtl"><span style="color: white; font-size: medium;">در آن روزها یک شعر عرفانی، تحت عنوان «چشم بیمار» از امام درون رسانـه ها منتشر شدد کـه حالات من را بـه او شدت بخشید. من که تا سالها همـیشـه آن اشعار را بـه همراه داشتم و حتی درون مجامع و جلسات مختلف درون باره این اشعار تفسیر و سخنرانی ها کرده بودم.</span></div><br /><div dir="rtl" style="text-align: justify;"><strong><span style="color: white; font-size: medium;">چشم بیمار</span></strong></div><br /><div style="text-align: justify;"></div><br /><div dir="rtl" style="text-align: justify;"><strong><span style="color: white; font-size: medium;">من بـه خال لبت اى دوست گرفتار شدم چشم بیمــــار تــــو را دیــدم و بیمار شدم</span></strong></div><br /><div style="text-align: justify;"></div><br /><div dir="rtl" style="text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"><span style="color: white;"><strong>فارغ از خود شدم و كوس اناالحق بزدم </strong><strong></strong><strong>همچــــو منصــور خــــریدار سرِ دار شدم</strong></span></span></div><br /><div style="text-align: justify;"></div><br /><div dir="rtl" style="text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"><span style="color: white;"><strong>غم دلدار فكنده هست به جــانـم، شـررى </strong><strong></strong><strong>كــه بـــه جــــان آمدم و شـهره بازار شدم</strong></span></span></div><br /><div style="text-align: justify;"></div><br /><div dir="rtl" style="text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"><span style="color: white;"><strong>درِ مـیخانـه گشایید بـه رویـم، شب و روز </strong><strong></strong><strong>كه من از مسجد و از مدرسـه، بیـزار شـدم</strong></span></span></div><br /><div style="text-align: justify;"></div><br /><div dir="rtl" style="text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"><span style="color: white;"><strong>جــامــه زهد و ریـا كَندم و بر تن كردم </strong><strong></strong><strong>خــــرقـــه پیـــر خـراباتى و هشیـار شدم</strong></span></span></div><br /><div style="text-align: justify;"></div><br /><div dir="rtl" style="text-align: justify;"><strong><span style="color: white; font-size: medium;">واعــظ شـهــر كه از پند خود آزارم داد از دم رنـــد مــىآلــــوده مـَددكار شدم</span></strong></div><br /><div style="text-align: justify;"></div><br /><div dir="rtl" style="text-align: justify;"><strong><span style="color: white; font-size: medium;">بگـذاریــد كــــه از بتكــده یـادى بكنم مـــن كـه با دستِ بت مـیكده، بیـدار شدم</span></strong></div><br /><div style="text-align: justify;"></div><br /><div style="text-align: justify;"><br /></div><br /><span style="color: #ffffda;"></span><br /><div style="text-align: justify;"><div style="clear: both; text-align: center;"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://zibanawak.files.wordpress.com/2012/10/.jpg?w=345&h=394" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img alt="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـامها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir" border="0" src="http://zibanawak.files.wordpress.com/2012/10/.jpg?w=345&h=394" height="394" title="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـامها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir" width="345" /></a></div><br /></div><br /><br /><div ><div ><h2><strong><span style="font-size: medium;"></span></strong> </h2><h5 style="text-align: center;"><span style="font-size: medium;"></span><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://zibanawak.files.wordpress.com/2012/10/.jpg"><span style="font-size: medium;"></span></a><span style="font-size: medium;">ضیـا بخشائی و زیبا ناوک 2001</span></h5><div ><span style="font-size: medium;"></span><br /></div><div ><span style="font-size: medium;"></span><br /></div></div><div ><span ></span><span style="font-size: medium;"> </span></div></div><br /><div style="clear: both;"></div><br /><br /><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.blogger.com/comment-iframe.g?blogID=669446655629882024&postID=4359673790916250652&blogspotRpcToken=8410880" ></a><iframe allowtransparency="" frameborder="0" height="225" name="comment-editor" src="http://www.blogger.com/comment-iframe.g?blogID=669446655629882024&postID=4359673790916250652&blogspotRpcToken=8410880#%7B%22color%22%3A%22%23ffffda%22%2C%22backgroundColor%22%3A%22%23c13030%22%2C%22unvisitedLinkColor%22%3A%22%23ffffda%22%2C%22fontFamily%22%3A%22Arial%2C%20Tahoma%2C%20Helvetica%2C%20FreeSans%2C%20sans-serif%22%7D" width="100%"></iframe> <br /><div ><div ></div></div></div>
ضد خرhttp://www.blogger.com/profile/16206569933255214538noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-669446655629882024.post-20296127418607227922012-12-26T01:06:00.000-08:002013-12-22T21:11:55.401-08:00
چپ کمونیست بـه جای امتیـاز گرفتن از شاه حاضر بـه امتیـاز بـه خمـینی شد<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><h1 ><span style="font-size: large;"></span> </h1><div ><div ><div ><div ><div ><div rel="og:image rdfs:seeAlso" resource="http://iranglobal.info/sites/default/files/styles/medium/public/pictures/akshaye-mataleb/mahnaz%20Hadaeiti_2.jpg"><span style="font-size: large;"><img alt="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـامها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir" src="http://iranglobal.info/sites/default/files/styles/medium/public/pictures/akshaye-mataleb/mahnaz%20Hadaeiti_2.jpg" height="200" typeof="foaf:Image" width="180" /></span></div></div></div><div ><div ><div ><div ><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://iranglobal.info/print/3096" target="_blank"><span style="font-size: large;"> </span></a></div></div></div></div><div ><div ><div ><span style="font-size: large;">چهارشنبه, فوریـه 22, 2012 - 18:06</span></div></div></div><div ><div ><div ><div ><span style="font-size: large;">از : مـهناز هدایتی</span></div></div></div></div><div ><div ><div ><span style="font-size: large;"> </span><span style="font-size: large;">اگر پنداشته ایم کـه در فردای آزادی چوبه های دار بـه پا خواهد شد و جوی های خون بـه راه خواهد افتاد و درختان را به منظور دار زدن بسیجی ها و پاسدارها و روحانیون ردیف کرده ایم « کاملا درون اشتباهید » هیچی درون فردای آزادی ایران محاکمـه و مجازات نخواهد شد و هیچ بسیجی و سپاهی و ارتشی و کارمند مخابرات و دادگستری و آمورش و پروش و دیگر ارکان دولتی و خلبان و مـهندس و دانشمند اتمـی و نظامـی و دولتی و غیر دولتی و دیگر اقلیت هایی کـه با من و شما تضاد اندیشـه دارند از کار بیکار نخواهد شد و هیچ مجازات و محاکمـه ای درون کار نخواهد بود :</span></div></div></div><div ><div ><div property="content:encoded"><span style="font-size: large;"> </span><br /><div><strong><br /></strong></div><div align="right"><span style="font-size: large;"> </span></div><div align="right"><span style="font-size: large;"> </span></div><div align="right"><span style="font-size: large;"> « <strong>اگر قرار هست بعد از سقوط جمـهوری اسلامـیی مجازات و احتمالا اعدام شود اولین نفر خود ما خواهیم بود » </strong></span></div><div align="right"><span style="font-size: large;"> بعد بهتر هست امروز خودمان را قبل از ورود بـه فردای آزادی مجازات کنیم وبه دارپشیمانی بکشانیم چرا کـه خود ما بیشتراز همـه مستحق مجازات هستیم که تا بار سنگین مجازات درون فردای آزادی بر گردنمان نباشد و وقت گران مایـه سازندگی را بـه این گونـه محاکمـه های بی منطق ندهیم چرا کـه دستان ما نیز آلوده بـه خون و جنایت و شراکت درون کشتار جمـهوری اسلامـی بوده و هست <strong>بدون اینکه احساس دخالت کنیم و بدون اینکه بپذیریم کـه در بـه ثمر رساندن عاملان اصلی کشتار مردمـی درون ایران نقش داشته ایم و سند جنایـات جمـهوری اسلامـی را با رفتن بـه پای صندوق های رای از بدو تاسیس که تا زمان سرنگونی اش با 98 درصد آرای اولیـه امضا کرده ایم</strong> .</span></div><div align="right"><span style="font-size: large;"> </span></div><div align="right"><span style="font-size: large;"><strong>و اما سازمان ها و گروه های پیشتاز </strong>در روی کار آمدن جمـهوری اسلامـی شدید ترین برخوردهای خشونت بار درون طی این سه دهه بعد از سقوط سلسله پهلوی را متحمل شده اند <strong>زندان شکنجه و تبعید کوچکترین دست درد نکنی بود کـه در دستان این احزاب و سازمان ها قرار گرفت </strong>و گرد پیری درون غربت پوست و استخوانشان را سوزاندو و مویشان را سفید کرد و زمستان رفت و رو سیـاهی بـه زغال ماند .</span></div><div align="right"><span style="font-size: large;"> </span></div><div align="right"><span style="font-size: large;"><strong>بیشتر از همـه بگذارید ازطفل بی پدرو مادری بـه نام جبهه غیرمتحد چپ کمونیست گرای از اینجا رانده شده از آنجا رانده شده ایرانی بگویم </strong>که از یـادآوری اش دچارحس غم آلودی مـی شوم شاید با یک حس ترحم توام با دلسوزی و همراه با دلخوری بـه این جبهه نگاه کنم چه درون رژیم گذشته چه درون رژیم حال و سرنوشت نامعلومشان شاید درون رژیم آینده . <strong>اندک تعدادی با تئوری رخنـه درون سیـاست درون غالب اکثریت</strong> کـه جذب شدن این اقلیت درون حال حاضر چندان آسان بـه نظر نمـی رسد درون گذشته هم بـه نظر نمـی رسید از سال 1920 از بدوتاسیس حزب کمونیست ایران توسط حیدرعمو اوغلو که تا اوایل دهه 1360 ( 1362 ) و انشعاب هایی کـه در این حزب کـه البته بهتر هست بگویم جبهه چرا کـه انسجام لازم به منظور تشکیل یک حزب واحد از بدو تاسیس که تا پناه بردن بـه شروع انشعاب هایشان درون 23 سال بعد از 1360 و جدایی و تکرار انشعاب هایشان درون سال 2000و بازماندگان این جبهه غیر متشکل کـه هم اینک درون خارج ازایران پا گرفته اند دیده نمـی شود کـه البته با توجه بـه «فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی کمونیست زده » کـه در اواخر دهه 1980 صورت گرفت و تزلزل چشمگیر گرایش کمونیستی درون اروپا و تنـها کشور باز مانده با حداکثر جمعیت کمونیستی درون جهان« چین کمونیست » کـه اگر درهای آزادی بـه روی این کشور گشوده شود نامشخص هست که آیـا مردم چین باز هم گرایش بـه ایده های کمونیستی خواهند داشت یـا نـه چرا کـه در مـیان فراریـان چینی از این کشور بـه خارج از چین نارضایتی درون این کشور درون مـیان مردم کمونیست زده بـه وفور احساس مـی شود بـه هر حال به منظور حفظ دمکراسی زیـاد وارد این معقوله نمـی شویم <strong>اما حتما گفت این اقلیت کمونیست ایرانی بی پناه و بی پشتوانـه و بی برنامـه همـیشـه چنگی بوده اند کـه به هرریسمانی به منظور وارد شدن درون آینده سیـاسی ایران زده مـی شوند</strong> .</span></div><div align="right"><span style="font-size: large;"> </span></div><div align="right"><span style="font-size: large;"><strong>چپ کمونیست مجموعا به منظور رد شدن و سرنگونی رژیم پهلوی حاضر شد بـه ریسمان عمامـه ی آیت الله خمـینی آویزان شود درون حال حاضر هم شدیدا بـه ریسمان سبز از نوع جمـهوری اسلامـی طلبش آویزان شده هست اگر سبز را به2 دسته تقسیم کنیم سبز جمـهوری اسلامـی طلب و سبز دمکراتیک منش « منـهای جمـهوری اسلامـی اش » </strong> حتما گفت این گروه کمونیست گرا همان راه اشتباهی را مـی روند کـه <strong>33سال قبل رفتند</strong> و به بن بست ناگواری خود و جامعه مد نظرشان را دچار د درون حال حاضر هم ادامـه دهنده همان راه باطل هستند کـه به فرض نباش این جمـهوری اسلامـی و سقوط این رژیم در<strong> 33 سال دیگر</strong> حتما جامعه درون مقابلشان مدعی راه اشتباهشان باشد .<strong> این عده چپ غیر متحد کمونیست ایرانی هرگز نخواسته اند باورهای دمکراتیک خود را پذیرا باشند و به باورمندی شان تکیـه کنند نداشتن اعتماد بـه نفس و سر درگمـی درون این اقلیت مدعی اکثریت درون گذشته و حال واحتمالا درون آینده پیداست و کاملا بـه چشم مـی خورد</strong> . </span></div><div align="right"><span style="font-size: large;"> </span></div><div align="right"><span style="font-size: large;">نوع حمایتشان درون حال حاضراز طیف سبز جمـهوری اسلامـی طلب حکایت همان حمایت از خمـینی درون 33 سال قبل را مـی رساند بدون اینکه یک ذره بـه اندیشـه هایشان و خواست هایشان تکان داده باشند یعنی به منظور فرار از جبهه دمکراتیک توده ها درون مقابل جمـهوری اسلامـی « <strong>به طور مثال اگر کاندید این جبهه دمکراتیک شخصی باشد کـه در 33 سال پیش بر حسب اشتباه از او متنفر شده اند</strong> » بر علیـه او برخاسته اند و در حال حاضر تاریخ گواه و شاهد هی و حاضر بر اشتباهشان مـی باشد باز هم حاضرند مرگ بر اندیشـه دمکراتیک این جبهه مردمـی و مورد خواست این عده بگویند وسرکوب و سرزنشش کنند و همان راه پراشتباه را بروند و از سرشان بـه سنگ خوردن ها هم درس عبرت نگیرند : </span></div><div align="right"><span style="font-size: large;"> </span></div><div align="right"><strong><span style="font-size: large;">اگر این جبهه چپ کمونیست گرا درون 33 سال پیش آن اشتباه بزرگ حمایت از خمـینی را انجام نداده بود چه بسا شانس خمـینی به منظور رخنـه درون صفوف روشنفکران و قشر دانشجویی شکل نمـی گرفت .</span></strong></div><div align="right"><span style="font-size: large;"> قشر تحصیل کرده و فرهنگی و روشنفکر پذیرفت کـه جبهه چپ کمونیست دشمن خونین سیستمـی هست که جبهه افراطی مذهبی اسلامـی هم دشمن خونین همان سیستم هست و درون یک مسیر و یک راه گام برمـی دارند بدون اینکه کوچکترین « تناقض اندیشـه » داشته باشند گویـا هر دو جبهه کمونیست چپ افراط گرا با جبهه اسلامگرا و افراطی تند هم کاسه و هم پیـاله شده اند هیچ فرقی مـیان اندیشـه و خواست هایشان نبود <strong>پس پذیرفتن تئوری های هر 2 جبهه به منظور قشر دانشجو متضاد نبود</strong> کـه بتواند لحظه ای زحمت اندیشیدن و خوب و بد را از هم تمـیز را بـه خود بدهد ناچارا همان شد و همانی بود کـه خمـینی مـی خواست <strong>جبهه چپ افراط گرای کمونیسم مرام و خمـینیسم مرام گویـا هر 2 دارای یک ایدئولوژی یک خط مشی یک سیـاست یک دست و منسجم شده بودند :</strong></span></div><div align="right"><span style="font-size: large;"><strong> </strong>برای سرنگونی سیستم گذشته درون صورتی کـه اگر کمـی درون این مسیر تضاد داشتند گذر زمان به منظور روی کار آمدن خمـینی درون ایران دچار وقفه و امکان افت حرکت انقلابی درون 33 سال پیش مـی رفت « و چه بسا شکل نگرفتن و پا نگرفتن آن انقلاب صورت مـی گرفت » و چنین امروز درون حال حاضر چپ کمونیست گرا بعلاوه تمام اندیشمندان و هواخواهان اندکش نیز دچار چنین درماندگی و اضمحلالی نمـی شدند .</span></div><div align="right"><span style="font-size: large;"> </span></div><div align="right"><span style="font-size: large;">امروز هم همان حمایت ها هنوز باقی ست و شاهدش هستیم کمـی نگرش بـه عملکرد بعضی از سخن گویـان این جبهه مـی رساند کـه نـه یکبار مرتکب اشتباه شده اند و درس نگرفته اند <strong>باز هم درون همان مسیر و طرز تفکر باقی مانده پیش مـی روند و باز هم دگر باره حاضرند امتیـاز بدهند بـه جای اینکه امتیـاز بگیرند </strong>همان سیـاست نااگاهانـه تند و افراطی کـه 33سال پیش درون مقابل سیستم حاکم بر آن روزگار داشتند .</span></div><div align="right"><span style="font-size: large;"><strong> وقتی سیستم حاکم قبلی علنا اعتراف کرد صدای انقلابتان را شنیده ام</strong> درست همان زمانی بود کـه مـی شد دمکراتانـه از سیستم حاکم امتیـاز گرفت « <strong>چپ کمونیست گرای افراطی غیر متحد حاضر شد تمام امتیـازهایی را کـه مـی توانست از شاه بگیرد را دربست بـه خمـینی ببخشد چپ کمونیست بـه جای امتیـاز گرفتن از شاه حاضر بـه امتیـاز بـه خمـینی شد » .</strong></span></div><div align="right"><span style="font-size: large;"> </span></div><div align="right"><span style="font-size: large;">این جبهه مـی توانست در« آن سیستم » بدون اینکه قطره خونی ریخته شود بدون اینکه بـه زندان و شکنجه و تیرباران های دسته جمعی دچار شود حاضر شد اولین قربانی خودش باشد و دومـین قربانی همان خلق و توده ای باشد کـه ناآگاهانـه برایش مبارزه منفی مـی کرد بـه جای مبارزه مثبت کـه <strong>اگر کمـی بینش و آینده نگری درون چپ کمونیست پیدا بود و بروز داده مـی شد مـی توانست بزرگ ترین حزب بعد از حزب رستاخیز درون سیستم قبلی باشد </strong>و دمکراتیزه شدن جهان درون حال رشد درون 33 سال پیش مـی توانست پایگاه توده ای عظیمـی از جوانانان خواهان ترقی را درون ایران جذب کند .</span></div><div align="right"><span style="font-size: large;"> </span></div><div align="right"><span style="font-size: large;"><strong> اما بـه کار گیری اندیشـه ی ادغام درون خمـینیسم و یکی شدن با خمـینی چپ کمونیسم افراط گرا را بـه مرحله سقوط کشاند </strong>به جای تکثر و رشد سازمان یـافته این جبهه درون عرض این 33 ساله اگر تدبیر صحیحی اندیشیده شده بود <strong>سیستم قبلی نظام شاهی محمد رضا پهلوی نـه اجازه و جرات اعدام هیچ یک از چپیون کمونیست را داشت بلکه با ترسی کـه در رژیم شاه از حرکت و خواست مردمـی « صحیح یـا ناصحیح » درون خود دیده بود با چپ کمونیست از درون سازش درمـی آمد و علنا این جبهه بـه رسمـیت شناخته مـی شد </strong>اما برعاین جریـان اتفاق افتاد و<strong>چپ کمونیست بازنده ترین بازنده ی حرکت رو بـه عقب سازمان سازمان نیـافته ی خود یعنی سازش با خمـینی شد .</strong></span></div><div align="right"><span style="font-size: large;"> </span></div><div align="right"><span style="font-size: large;"> همـین اینک هم همان مصیبت تاریخی درون حال وقوع هست اگر چپ کمونیست زنگ خطر 33 سال پیش را احساس نکرده باشد کـه متاسفانـه هنوز احساس نکرده هست <strong>باید از خزیدن بـه آغوش سبز شاخه جمـهوری اسلامـی طلبش دوری کند و به آغوش سبز دمکراتیک برگردد</strong> کـه بدون واهمـه سبز بدون جمـهوری اسلامـی را خواهان هست به روشنی و درستی مـی تواند تشخیص بدهد <strong>واز این جبهه یک بار به منظور همـیشـه خلاصی پیدا کند</strong> و با اعتماد بـه نفس جایگاه واقعی اش را درون جبهه ای پیدا کند کـه به دمکراتیزه ایران نزدیک تر هست و <strong>مخالفت کورکورانـه نسبت بـه این جبهه مردمـی را کنار بگذارد</strong> درست هست این جبهه چپ کمونیست درون اقلیت هست اما مـی تواند دراکثریت قرار بگیرد بـه جای دوباره بـه بیراهه رفتن و کورکورانـه چنگ بـه ریسمان جمـهوری اسلامـی خواستن از نوع سبزش کـه هیچ مقایرتی با خواست دمکراتیک مردم ایران ندارد بزند <strong> </strong>اما<strong> پرو بال بـه سبز جمـهوری اسلامـی طلبش از جانب جبهه چپ کمونیست ایران مـی تواند تکرار همان خطری باشد کـه 33 سال پیش دامن گیراین جبهه و مردم ایران شد.</strong></span></div><div align="right"><span style="font-size: large;"> </span></div><div align="right"><span style="font-size: large;">و اما و اما آنچه مسلم هست نخست قبل از وارد شدن بـه فاز ادغام در<strong>جامعه ی جدید درون آینده ی جدید</strong> حتما تصویـه حساب های شخصی کنار گذاشته شود خصومت ها ی حزبی و گروهی کـه البته درون حال حاضر درون خارج از ایران حزب شناخته شده و رسمـی و متحد وجود ندارد اما گروه ها و سازمان های پدید آمده چه درون سال های قبل و چه درون سال های بعد از انقلاب<strong> حتما مورد احترام و حمایت سیـاسی قرار بگیرند پذیرفته شوند </strong>با این استدلال کـه تکانی اندیشمندانـه بـه خود داده و خود را آماده ادغام شدن درون چنین جامعه ای کـه در آینده ای نـه چندان دور شاهدش خواهیم بود باشند چرا کـه جامعه ی جدید درون آینده ی جدید مطلوب و مخصوص تمام اندیشـه های بکر روز حتما باشد تفکرهای پوسیده و دگماتیسم وواپسگرا جایی درون آینده ی ایران نخواهد داشت .</span></div><div align="right"><span style="font-size: large;"> </span></div><div align="right"><span style="font-size: large;">که اما بی شک بعد از گذر از این روزها ی سخت پای بـه فردای آزادی مـی گذاریم فردای آزادی یعنی از همان لحظه ی سقوط دیکتاتوری درون تهران هست آماده باش های ممکنـه از حالا مـی تواند صورت بگیرد <strong>گذشته حال آینده </strong>گذشته را کـه با سختی و توام با مرگ گذراندیم حال فرصت اندیشیدن و تصمـیم گرفتن هست مرحله بعد از سقوط رژیم کـه مـی تواند صورت بگیرد زمان این اتقاق مـهم نیست دیر یـا زود این اتفاق دلخواه رخ خواهد داد همانطور کـه در بیشتر کشورهای عربی و همجوار ایران صورت گرفته هست که اما هیچ کدام از این کشورها تجربه 33 ساله ایران را برایب آزادی و مبارزه با دیکتاتوری و بعد از دیکتاتوری نداشته اند .</span></div><div align="right"><span style="font-size: large;"> </span></div><div align="right"><span style="font-size: large;"> اما ما پیشرو این حرکت ها و ها خواهیم بود آینده نگر تر و با تجربه تر و کارکشته تر از تمامـی این کشورها با دیکتاتوری منجسم تر و خوانخوارترو شرورتر با دستگاه عریض و طویلی کـه سال هاست درون خدمت دیکتاتوری بوده وبا مجموعه ای از پرسنل نان خورش کـه در گوشـه و کنار شـهرهای بزرگ و کوچک ایران بـه کار گرفته شده اند که تا از این طریق بساط جمـهوری اسلامـی را چیده مان تر ند اما عوامل نفوذی درون این سیستم و برای سیستم حسابشان جدا از آنانی هست کـه بنا بـه علل استخدامـی و کارگزینی وارد سیستم شده اند کـه خواه ناخواه بعد از سرنگونی رژیم قبل از هر اقدامـی با سپرده های بانکی کـه در خارج از ایران اندوخته و به چپاول اند به منظور روز مبادایشان قبل از اندیشـه مجازات از کشور خارج شده اند و به جای امنی به منظور حیف و مـیل سرمایـه های ملت بیچاره ایران نقشـه های از قبل طراحی شده کشیده اند و جایگاهی به منظور خود درون ایران نخواهند دید .</span></div><div align="right"><span style="font-size: large;"> </span></div><div align="right"><span style="font-size: large;"> <strong>عوامل شایسته مجازات این عوامل از نزدیک ترین پرسنل از جان گذشته به منظور رهبری و چند روحانی وابسته و چند سپاهی خودفروخته بـه نظام هستند</strong> کـه البته با کمال مـیل بعد از بـه خطر افتادن و احساس سرنگونی کامل از مرزها خارج مـی شوند « کـه حسابشان جدا » از آن عده ای هست کـه در اول مقاله بـه آنـها اشاره شد کـه عوامل کلیدی رژیم و وابسته بیت رهبری و شریک مستقیم زدو بندهای سیـاسی رژیم درون کشتارمردمـی نبوده اند این عده قبل از هرکسی احساس خطر کرده و حتی قبل از جان فشانی به منظور سیستم حاکم بر ایران و بیت رهبری اش از ایران خارج خواهند شد و منتظر محاکمـه و مجازات نخواهند شد <strong>چرا کـه آموخته اند همانطور کـه در وقت لازم حتما از رهبریت و نظام حاکم حمایت کنند درون سر بزنگاه و روز مبادا و احساس خطر راه چگونـه گریختن را هم آموخته اند کـه نمانند و نجنگند و گریز را ترجیح بدهند چرا کـه وقتی خیـانت بـه خلق آسان باشد خیـانت بـه رهبر و سیستم آسانتر از خیـانت بـه خلق خواهد بود.</strong></span></div><div align="right"><span style="font-size: large;"> </span></div><div align="right"><strong><span style="font-size: large;">اسفند هزارو سیصد ونود</span></strong></div></div></div></div><section ><h2 >منبع: </h2><div ><div ><span style="font-size: large;">ایران گلوبال </span></div></div></section><br /></div></div></div></div>
ضد خرhttp://www.blogger.com/profile/16206569933255214538noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-669446655629882024.post-7442752627213706542012-12-19T17:27:00.000-08:002012-12-19T17:28:04.738-08:00
حزب توده درون بارگاه خلیفه<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><span style="font-size: large;">«ستمشاهی» چه بود و از کجا آمد؟</span><br /><span style="font-size: large;">این اصطلاح را قلمداران مربوط بـه طیف «حزب توده » باب د و از طریق بیـانیـهها و منشآت کانون نویسندگان و سایر محافل روشنفکری و چپ درون جامعه رواج دادند و به مذاق خمـینی و مَرَده و ملایـان و اصحابِ «اسلامـیسمِ مُکلا» نیز سازگار افتاد و وارد «مطبوعات انقلابی» سالها ۵۷ و ۵۸ شد و در واقع یک دهن کجی بـه تاریخ ایران بود و البته نوعی «رویزیونیسم» و تجدید نظر طلبی درون نگاه بـه تاریخ محسوب مـی شد. </span><br /><span style="font-size: large;">نگاهی کـه به اصالت جعل تکیـه داشت و درمسیر نفی هویت تاریخی و مدنی ایرانیـان رواج مـییـافت و با تفسیرها و تعبیرهای ایدئولوژیک (اسلامـیستی یـا استالینیستی) درون ناچیز انگاری و در نفی سرگذشت کشوری مـیکوشید کـه بر اساس شواهد تاریخی مـیراث دار نخستین امپراطوری جهان بود و هویت مدنی و تاریخی و فرهنگی خود را از طوفان آشفتگیها و از آشوب های گوناگون بـه سلامت رهانیده و به مردمـی سپرده بود کـه به ایرانی بودن خود آگاه و مغرور بودند و تاریخ این کشور، الهام بخش عِرقِ مـیهنی و ملیِ آنان بود. </span><br /><span style="font-size: large;">این واژه کـه در پی نفی و ابطال سرگذشت تاریخی ایران بود، از خُمّ رنگرزی دستگاه ایدئولوژیکِ انترناسیونالیسم کمـینترنی بیرون تراویده وناشی از یک نگرش فاسد جهان وطنی و ساختهانی بود کـه به دلایل سیـاسی و مرامـی، آگاهانـه و ناآگاهانـه بـه ملت ایران خنجر مـیزدند. </span><br /><span style="font-size: large;">چنین بود کـه این مارکِ سیـاسی ایدئولوژیک، دهان اسلامـیزمِ جهان وطن و انترناسیونالیستهای روسوفیل و تجریـه طلبان پان تُرک و پان عربِ بعثی گرا را آب مـیانداخت و کام آنها را درون سالهای نخست «انقلاب اسلامـی» شیرین مـی داشت. </span><br /><span style="font-size: large;"></span><br /><span style="font-size: large;">در این زمـینـه گروهی از روشنفکرنمایـان دین زده و متوّهم و عوامـی نویس، یکی از پی دیگری آمدند و سنگهای یک بنای خیـالی و پرفریب را دست بـه دست گرداندند که تا قلعهء ولایت فقیـه را ساخته و رنگ آمـیزی کرده و تحویل روحانیت شیعه دادند! </span><br /><span style="font-size: large;">کسانی مثل سید حسین نصر، احمد فردید، مـهدی بازرگان، جلال آل احمد، علی شریعتی، و تعدادی دیگری درون ساختن و جانِ دوباره بـه هیولای شیخ فضل اللهی کـه جامـهء سید روح اللهی بـه تن داشت نقش اساسی داشتهاند. </span><br /><span style="font-size: large;">پیداست کـه غالب این جماعت از مـیان خاندانهای روحانی برخاسته و گویی آگاهانـه یـا ناخودآگاه، درون پی انتقامجویی از تجدد ودر آرزوی بازگشت روزگاران سپری شده و درک دوبارهء دوران برو برو پدران خود و در پی تصرّف دوبارهء مـیراثِ از مـیان رفتهء خاندانِ جلیلِ خود بودند. </span><br /><span style="font-size: large;"></span><br /><span style="font-size: large;">در نمایشنامـه منظوم «حزب توده درون بارگاه خلیفه» کـه در سال ۱۳۶۰ نوشته و در بهار ۶۱ درون پاریس انتشار دادهام (و بهای آن را نیز پرداخته و موقعیت سی و چهار سالهء شاعر تبعیدی را از آن خود کردهام، اگرچه درون آن جهنم درّهء خمـینیستی هم مـیماندم و زنده مـیماندم، باز هم مثل بسیـاری از هم مـیهنانم درون ایران، غریبه و تبعیدی مـیبودم!) درون مـیان سخنانی کـه «امام» و کیـانوری با هم دارند، درون جایی پرسناژ اصلی نمایشنامـه یعنی «امام» بـه کیـانوری ـ کـه نوادهء شیخ فضل الله نوری ست ـ چنین مـیگوید: </span><br /><span style="font-size: large;">جدّ ِ تو کـه پیر و مُرشد ِ ماست</span><br /><span style="font-size: large;">مانند ِ تو بود صادق و راست</span><br /><span style="font-size: large;">هرچند کـه صاحب آبرو بود</span><br /><span style="font-size: large;">با روبل مـیانـهاش نکو بود</span><br /><span style="font-size: large;">در زیر ِ لوای ممدَعلیشاه</span><br /><span style="font-size: large;">مـیکوفت بـه گاه و بیگاه</span><br /><span style="font-size: large;">تا دین ِ مبین قوام گیرد</span><br /><span style="font-size: large;">مشروعَه طلب مقام گیرد</span><br /><span style="font-size: large;">چون «گاو ِ مُجسّمش» لقب بود</span><br /><span style="font-size: large;">کیلش زعلوفــَهبهبود</span><br /><span style="font-size: large;">مـیکرد همـیشــَه کاهدان پُر</span><br /><span style="font-size: large;">مـیخورد ز توبرَه و ز آخور</span><br /><span style="font-size: large;">لبّادَه کِشان بـه درّهَ و دشت</span><br /><span style="font-size: large;">دنبال ِ خر ِ تَزار مـیگشت</span><br /><span style="font-size: large;">مـیگفت کـه پشگِل ِ تَزاری</span><br /><span style="font-size: large;">خرمای بهشتی است، آری</span><br /><span style="font-size: large;">مـیجُست رُطب ز طلّ ِ سرگین</span><br /><span style="font-size: large;">مـیداد بـه طالبان ِ مسکین</span><br /><span style="font-size: large;">یعنی بـه جمـیع ِ دین پناهان</span><br /><span style="font-size: large;">مشروعَه چیـان و شرع خواهان</span><br /><span style="font-size: large;">مـیکرد بـه راحتی خُر و پُف</span><br /><span style="font-size: large;">در سایــَهٔ چکمــهَ ی لیـاخوف</span><br /><span style="font-size: large;">قلیـان ِ شریعهَ چاق مـیکرد</span><br /><span style="font-size: large;">فکرِ قمــَه و چُمـــاق مـیکرد</span><br /><span style="font-size: large;">تا جمع ِاجامر و اراذل</span><br /><span style="font-size: large;">گردند چماقدار ِ قابل</span><br /><span style="font-size: large;">مکتب طلبان بـه طرز ِ مرغوب</span><br /><span style="font-size: large;">مشروطَه طلب کنند سرکوب</span><br /><span style="font-size: large;">خوشنود شود تزار از این کار</span><br /><span style="font-size: large;">بخشد بـه شیوخ، روبل ِ بسیـار</span><br /><span style="font-size: large;">در ضمن بـه یمن ِ روبل ِ دادَه</span><br /><span style="font-size: large;">مشروعهَ ز نو شود پیـادَه</span><br /><span style="font-size: large;">مشروطَه شود شکست خوردَه</span><br /><span style="font-size: large;">آخوند کند کـُلـُفت گـُردَه</span><br /><span style="font-size: large;">القصّــَه کهای نوادَهٔ شیخ</span><br /><span style="font-size: large;">ای طفل ِ حلالزادهَ ی شیخ</span><br /><span style="font-size: large;">این سُنّت ی قلچُماق پرور</span><br /><span style="font-size: large;">قدّارَه کش و چماق پرور</span><br /><span style="font-size: large;">در دایرَهٔ چُماقداری</span><br /><span style="font-size: large;">از جدّ ِ تو مانده یـادگاری</span><br /><span style="font-size: large;">ما نیز کـه یـادگار ِ اوییم</span><br /><span style="font-size: large;">شاگرد ِ چماقدار ِ اوییم</span><br /><span style="font-size: large;">آموختهایم ازو جنایت</span><br /><span style="font-size: large;">شیـاّدی و کیدِ بینـهایت </span><br /><span style="font-size: large;">القصه کهای.... الی آخر</span><br /><span style="font-size: large;">نمایشنامـه منظوم «حزب توده درون بارگاه خلیفه»، انتشارات گذر، پاریس، ۱۳۶۱. </span><br /><span style="font-size: large;"> </span><br /><span style="font-size: large;">«ضد امپریـالیسم» یـا سنخیت مرامـی جهان وطنان چپ و اسلامـیست ؟</span><br /><span style="font-size: large;">لازم بـه یـادآوری ست کـه گروه نـه چندان کم نفوذ دیگری از سیـاسیون و روشن فکران(اگر چه عنوان روشنفکری بـه دشواری برازندهء آنان است) نیز برفضای فکری و سیـاسی و نظری ایران چیرگی داشتند کـه دل و دین باختهء انقلاب بلشویکی و کمابیش سرسپردهء سیـاست هایی بودند کـه ازسوی همسایـهء آزمند و ناسازگار تاریخی ایران و از جانب نو قدرت یـافتگان روسیـه یعنی مـیراث بران تزاریسم درقالب کمونیسم لنینی ـ استالینی و بین الملل کمـینترنی بـه آنان دیکته مـی شد.</span><br /><span style="font-size: large;">این گروه نیز بـه دلایل ایدئولوژیک و مرامـی شان کـه از انترناسیونالیسم کمونیستی الهام مـی گرفت خود را درون گرهگاهی کـه آنرا مبارزهء ضد امپریـالیستی مـی نامـیدند با اسلامـیست های جهان وطنی از نوع خمـینی همسو ودر یک مسیر مـی شمردند، حال آنکه ماهیت و خمـیرمایـهء مرامـی و فکری اسلامگرایـان و خمـینیست ها سویـهء دیگری مـی داشت و در ضدیت باغرب ودر معارضه با فرهنگ آزادی و مدرنیت غربی قوام مـی گرفت.</span><br /><span style="font-size: large;">آنـها دشمنی ی ملایـان و همدستان فکری آنان یعنی مکلایـان ِ کم سواد و روشنفکر نما (که درون حقیقت دشمنی با فرهنگ مدرن بود و عداوت بنیـادین با اندیشـه های انسان گرایـانـه و حق مدارانـه ای داشت کـه حاصل عصر روشنگری بودند و البته بسیـار زیرکانـه بـه جامـهء ضد استعماری درون گفتار آنان نمود و ظهور مـی یـافتند) را با مبارزات «ضد امپریـالیستی» خود از یک جنس انگاشتند و ندانستند یـا نخواستند بدانند کـه «ضد امپریـالیسم» مرامـی وادعایی خودشان نیز اصالت چندانی ندارد و حاصل تئوری های لنینی و بلشویکی هست و درون کنتکست فکری و نظری جنگِ سرد معنا مـی یـابد و گروندگان بـه «مکتب ضد امپریـالیسم روسوفیل» نیز تنـها پیـاده نظام لشگری هستند کـه زیر پرچم استالینیسم و بین الملل کمونیستی و به نفع منافع روسیـه شوروی درون برابر دنیـای سرمایـه داری غرب شمشیر چوبین برکشیده و «پیکار قهرمانانـهء» آنان، ارتباطی با مبارزات ضد استعماری و عدالتخواهانـه مردم ایران ندارد و اصولاً و از بُن و به گوهر با ضدیتی کـه اسلامـیسم واپس گرا با جهان مغربی (شیطان بزرگ و کوچک) دارد بیگانـه است! </span><br /><span style="font-size: large;">جنگ اردوگاه شوروی با غرب جنگ قدرت و نفوذ سیـاسی دو ابرقدرت با هدف گسترش نفوذ هریک ازین دو اردوگاه درون جهان بود .</span><br /><span style="font-size: large;">روسیـهء شوروی کـه ساده لوحانـه یـا آگاهانـه ، قبله آمال «مبارزات ضد امپریـالیستی» این گروه از «روشنفکران چپ » محسوب مـی شد ، درون این تقابل جز بـه منافع سیـاسی و نظامـی و اقتصادی خود نمـی اندیشید و آنچه درون این گیرودار بین المللی محلی از اعراب نداشت ، آزادی ملت ها و استقلال کشورها و به ویژه منافع عالی ملت ایران بود.</span><br /><span style="font-size: large;">گفتنی ست :</span><br /><span style="font-size: large;">«خط امامـی » کـه حزب توده درون خمـینیسم کشف و ترسیم کرده بود و در مسیرِ آن ، خود و سازمان جوانان خود (موسوم بـه فدائیـان اکثریت) را با سرعت تمام بـه اعماق درّهء شکست و خفت و خسران مـی بُرد ، نتیجه محتوم اعتقاد بـه «ضد امپریـالیسم روسوفیلی» و پیروی و دفاع بی چون و چرا از نظریـهء « راه رشد غیر سرمایـه داری» بود کـه از سوی حزب کمونیسم شوروی بـه گردانندگان تشکیلاتِ آنان دیکته مـی شد.</span><br /><span style="font-size: large;">من درون منظومـه نمایشی حزب توده درون بارگاه خلیفه (در سال 1360) بـه این سرسپردگی نظری ، چنین اشاره کرده ام :</span><br /><span style="font-size: large;">اینگونـه اشاره کرده ام :</span><br /><span style="font-size: large;">کیـانوری (به امام)</span><br /><span style="font-size: large;">امام ِ عصر ِ آگاهی ِ توده</span><br /><span style="font-size: large;">خیلی گُنده ای ، درک ِ تو زوده</span><br /><span style="font-size: large;">مـیون ِ رهبرا خیلی کبیری</span><br /><span style="font-size: large;">با امپریـالیسم کارد و پنیری</span><br /><span style="font-size: large;">دردت بـه جونم کـه نازنینی</span><br /><span style="font-size: large;">از مائو سری ، عین ِ لنینی</span><br /><span style="font-size: large;">تو دشمن ِ قوم ِ صهیونیستی</span><br /><span style="font-size: large;">شاخ ِ عقب ِ امپریـالیستی</span><br /><span style="font-size: large;">حکومتِ امام تو راه رُشده</span><br /><span style="font-size: large;">جناح پیشروش خیلی دُرشته</span><br /><span style="font-size: large;">ولایت فقیـه تو سوسیـالیسمـه</span><br /><span style="font-size: large;">اصل ِ اوّلِ ماتریـالیسمـه</span><br /><span style="font-size: large;">دوران ِ کبیر ِ شـهرِ مکّه</span><br /><span style="font-size: large;">توی برنامـهء کارگری حَکــّه</span><br /><span style="font-size: large;">قانون ِ قصاص ترقیخواهــه</span><br /><span style="font-size: large;">هرکی نمـی خواد همکارشاهــه</span><br /><span style="font-size: large;">زن حق و حقوقش پیش ِ مرده</span><br /><span style="font-size: large;">مردا اربابن ، زنا همـه</span><br /><span style="font-size: large;">هرکه مخالف حجابه</span><br /><span style="font-size: large;">از دستهء ضد انقلابه</span><br /><span style="font-size: large;">گور پدر موتورسواری</span><br /><span style="font-size: large;">قربون قد شترسواری</span><br /><span style="font-size: large;">(...)</span><br /><span style="font-size: large;">الی آخر </span><br /><span style="font-size: large;">(حزب توده درون بارگاه خلیفه ، انتشارات گذر ، پاریس ، 1361)</span><br /><span style="font-size: large;">به هر تقدیر، هرچند این حاشیـه بر اصل مطلب پیشی مـی گیرد ، با اینـهمـه خود را بـه گفتن سخن زیر ناگزیرمـی بابم:</span><br /><span style="font-size: large;">انترناسیونالیسم چپ با جهان وطنی اسلامـیستی از یک سنخ بود و چپ روسوفیل یـا مائویی همانقدر با ایدههای ملی گرایـانـه ایرانی دشمن بود کـه خمـینی و روحانیت شیعه و سایراسلامـیستها (چه راست اسلامـی و چه چپ اسلامـی ). I</span><br /><span style="font-size: large;">همـینگونـه بود سنخیت مرامـی اسلامـیستها (طرفداران خمـینی) با پان و پان ترک ها و نیز برخی فعالان سیـاسی قومـیت گرای کُرد کـه با نوستالژی دولت یکساله استالین درون شمال غربی (درسال ۱۳۲۵) رؤیـا مـیپروردند و به هرحال از قدرت مرکزی برو ایرانگرایی حکومت پهلوی دل خوشی نداشتند. </span><br /><span style="font-size: large;">هرسه گروه (انترناسیونالیستهای چپ، و منطقه گرایـان و نژادگرایـان قومـی پان ترک یـا عربوفیل) از اینکه تاریخ پیش از اسلام ایران را لعن و نفرین کنند و به فرهنگ ریشـه دار ایران پیش از حملهء عرب بیاعتنایی یـا بیحرمتی شود بـه یکسان قند درون دل آب مـید. </span><br /><span style="font-size: large;">اگر بـه روزنامـههایی کـه در بیست ، بیست و پنج سال اخیر درون جمـهوری اسلامـی انتشار یـافته رجوع شود، دیده خواهد شد کـه همـهء آنان ، یک صدا درون تخطئهء تاریخ پیش از اسلام ایران ، کـه آنرا «باستان گرایی» نامـیدهاند، شرکت دارند و در اهانت بـه فردوسی و نیزبه مردان بزرگ تاریخ معاصر همچون مـیرزا اقاخان کرمانی ، آخوند زاده ،روی، کاظمزاده ایرانشـهر، ابراهیم پوردادود، صادق هدایت ، دکتر محمود افشار یزدی ، ذبیح الله صفا ، عبدالحسین زرین کوب و دیگران ، جملگی از اعضاء یک ارکسترند. </span><br /><span style="font-size: large;">گروهی کـه سرسپرده انترناسیونالیسم پرلتاریـایی هستند از موضع ضد ناسیونالیستی و ضد پادشاهی (با نگاه طبقاتی و از دیدگاه «حکومت طبقهء کارگر» یـا «جمـهوری دموکراتیک خلق») تاریخ ایران را نفی مـیکنند و همراه با دو گروه ایدئولوژیک (اسلام گرا یـا قوم گرا) دیگر درون ارکستری شرکت دارند کـه هم بر لحن اسلامـی مـینوازد که تا روح سعدبن ابی وقاص و قتیبة بن مسلم و حجاج بن یوسف را شاد و با تسلط کامل خود بر ایران فتح عمربن خطاب را کامل کند و درعین حال گوش حاکمان استبداد دینی را کـه به عشق اسلام عزیز خمـینیستی از ایرانیت دل خوشی ندارند، نوازش دهد و هم راه پان ترکی مـیزند که تا از رضاشاه یـا از قوام السلطنـه (بواسطهء توافش با استالین بر سرمسئلهء خروج ارتش سرخ از سرزمـین های اشغال شدهء ایران) یـا از فردوسی انتقام بگیرد و هم بر دهل عربی مـیکوبد که تا قبر شیخ خزعل را درون خوزستان بـه زیـارتگاه اعراب حاشیـهء خلیج فارس بدل سازد. </span><br /><span style="font-size: large;">................................</span><br /><span style="font-size: large;">I ـ [ تأثیر ایدئولوژی جهان وطنی و انترناسیونالیستی اسلام سیـاسی را نمـی توان درون توضیح سیـاست فلاکت باری کـه رهبران مجاهدین درون جنگ ایران و عراق پیش گرفتند نادیده انگاشت . </span><br /><span style="font-size: large;">بی گمان درون این سیـاسی ، اعتقادات جهان وطنی اسلامـیستی نقش اساسی داشته است.</span><br /><span style="font-size: large;">گفتنی ست کـه در جنگ هشت ساله ، ملایـان نیز به منظور ایران و به «عشق مـیهن و حفظ خاک وطن» باصدام نمـی جنگیدند. </span><br /><span style="font-size: large;">موتور محرک خمـینی درون تداوم جنگ با عراق ، همان نگاه جهان وطنی اسلامـیستی بود. سماجت کین ورزانـهء او درون تداوم غیر مسئولانـهء این جنگ خونبار، بـه واسطهء آن بود کـه وی بیش از هرانگیزهء دیگری ، سودای «صدور انقلاب» و برپا «حکومت اسلامـی» از نوع ولایت فقیـه درون کشورهای عربی منطقه را درون سر مـی پرورد.</span><br /><span style="font-size: large;">در واقع ایران به منظور خمـینی، نـه بـه عنوان وطنی کـه مـی حتما در برابرتجاوز بیگانـه ازآن دفاع کرد ، بلکه بـه عنوان منطقه ای مطرح بود کـه همچون خیزشگاه یـا سنگری به منظور تشکیل حکومت اسلامـی درون کشورهای همسایـه ، بـه ویژه عراق و لبنان بـه کار شود و پیداست کـه مخارج و خسارات جانی و مالی چنین هدف شوم ونابود کننده ای را نیز ملت ایران از جیب ناداری خود و با خون فرزندان خود مـی پرداخت !</span><br /><span style="font-size: large;">واقعیـات تلخ سه دههء اخیر ایران نشان داد کـه در زمـینـهء عواطف مـیهنی و دفاع ازمنافع ملی ، اسلامـیسم سیـاسی راست یـا چپ نمـی شناسد. ]</span></div>
ضد خرhttp://www.blogger.com/profile/16206569933255214538noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-669446655629882024.post-83241539051830271852012-12-04T19:13:00.000-08:002012-12-04T19:13:09.425-08:00
به یـاد سعید سلطان پور بنیـانگزار چماقداری کومونیستی بر علیـه هنر نوین ایران<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><h2 dir="RTL" style="text-align: center;"><strong><span style="font-size: x-large;">آیندگان و نعلبندیـان و شـهید لومپن خلق</span></strong></h2><div dir="RTL" style="text-align: center;"><div style="clear: both; text-align: center;"><img src="http://1367executions.files.wordpress.com/2012/12/saeid-soltanpour-arosi1.jpg?w=630" /></div><img src="http://gdb.voanews.eu/46948ABC-63E9-4DE1-B97F-420037E42808_w640_r1_s.jpg" /> </div><div dir="RTL" style="text-align: center;"></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><strong></strong> </div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">عباس نعلبندیـان روزنامـه فروش از پدیدههای دهۀ ۴۰ بود. «پژوهشی ژرف و سترگ…» را زمانی نوشت کـه بیست سالی بیشتر نداشت و درس و دبیرستان را رها کرده بود. این نمایشنامـه چنان درگرفت و گل کرد کـه نویسندهاش را از کار درون دکه روزنامـه فروشی بـه مدیریت کارگاه نمایش ارتقا داد. که تا پیش از نوشتن «پژوهشی…» فقط یکی دو داستان چاپ کرده بود. از همان آغاز کار رسمالخط مخصوصی داشت کـه وجه ممـیزۀ او شد. بعد از نوشتن «پژوهشی…» بـه سلک نویسندگان نمایشنامـه درآمد و کارهای متعددی خلق کرد. «سندلی را کنار پنجره بگذاریم و بنشینیم و به شب دراز تاریک خاموش سرد بیـابان نگاه کنیم» را در همان سال ۴۸ کـه به کارگاه نمایش پیوست نوشت. درون سالهای بعد، نمایشنامۀ «اگر فاوست یک کم معرفت بـه خرج داده بود…» و «قصۀ غریب سفر شاه شادشین شنگول بـه دیـار آدمکشان و مردان و جذامـیان و دزدان و دیوانگان و روسپیـان و کافکشان»، «ناگهان هذا حبیب الله مات فی حب الله هذا قتیل الله مات بـه سیف الله»، «وصال درون وادی هفتم، یک غزل غمناک» و چند اثر و ترجمۀ دیگر حاصل تلاش او درون سالهای بین ۴۷ که تا ۵۷ بود. که تا سال انقلاب کـه کارگاه نمایش منحل شد، کم و بیش بـه عزت زیست. بعد از آن چندی زندانی و سپس دچار انزوا و افسردگی دهشتناکی شد که تا آنکه درون سال ۶۸ کرد و بر زندگی خلاق خود نقطۀ پایـان نـهاد.</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">به گفتۀ آتیلا پسیـانی و هوشنگ آزادیور، عباس نعلبندیـان از کشفیـات آربی آوانسیـان بود. آزادیور اضافه مـیکند کـه او یک آدم استثنایی و مدرن بود. فردوس کاویـانی او را گل سر سبد کارگاه نمایش مـیخواند. بیژن صفاری مـیگوید: «… نعلبندیـان درون نوع خودش یک استعداد خارقالعاده و یک چیز بینظیر بود. یک آدمـی کـه هیچ وقت پایش را از ایران بیرون نگذاشته بود و به هیچ وجه نمـیدانست درون تأتر بینالمللی چه اتفاقی مـیافتد، یک دفعه شروع کرد. آشناییاش با ادبیـات جهان فقط از طریق ترجمـهها بود. نعلبندیـان علاقۀ عجیبی بـه نمایشنامـه نویسی داشت و در نمایشنامـههایش یک بار واقعا تأتری، نمایشی و خارقالعاده دیده مـیشد». (کارگاه نمایش ـ حمـید رضا ری شـهری، نشر نوروز هنر، ۱۳۸۶)</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">عباس نعلبندیـان درون سال ۱۳۲۶ درون تهران متولد شد. پدرش درون خیـابان فردوسی حوالی خیـابان سوم اسفند، یـا درون خیـابان سوم اسفند حوالی خیـابان فردوسی، دکۀ روزنامـه فروشی داشت و او دستکم که تا زمان ترک تحصیل بـه کار روزنامـه فروشی اشتغال داشت. که تا پیش از نوشتن «پژوهشی ژرف و سترگ…» یکی دو قصه درون مجلۀ نگین و جهان نو چاپ کرده بود. محمود عنایت سردبیر مجلۀ نگین کـه قصه ص. ص. مـیم را بـه چاپ سپرد درون مقدمـه از رسمالخط ویژۀ نعلبندیـان گفته بود کـه صدا را سدا مـینویسد و صندوق را سندوق و از این قبیل. این شیوۀ نگارش بعدها وجه ممـیزۀ نعلبندیـان شد.</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">آربی آوانسیـان گفته هست که نعلبندیـان که تا پیش از نوشتن نمایشنامۀ «پژوهشی ژرف و سترگ…» هرگز تأتر ندیده بود. علت آن واضح است؛ فرهنگ تأتر درون قشرهای پائینی اجتماع ایران رایج نبود. اما بـه غیر از این، کار سنگین او درون دکۀ روزنامـه فروشی مانع رفتن بـه تأتر مـیشد. بـه گفتۀ محمود استاد محمد «صبحها با پدرش از خانـه بیرون مـیآمد و شبها با او بـه خانـه باز مـیگشت… آن وقتها روزنامـه صبح پر تیراژ نداشتیم. اطلاعات و کیـهان بعد از ظهرها توزیع مـیشد. روزنامـه فروشها معمولا بعد از ساعت پنج دوران مـیزدند. دوران بـه عهدۀ پدر بود، فروش پای بساط بـه عهدۀ عباس. بـه همـین دلیل نمـیتوانست نمایشها را ببیند. ولی به منظور دیدن فیلم مسألهای نداشت. چون سأنس دو که تا چهار با وقت دبیرستان همخوانی داشت». (سیمـیا، ماهنامۀ دانشجویی ادبیـات نمایشی، شمارۀ یک، بهار ۸۲)</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">اگرچه نعلبندیـان هرگز تأتر ندیده بود اما نمایشنامۀ «پژوهشی ژرف و سترگ…» زمانی کـه در جشن هنر شیراز بـه روی صحنـه آمد سروصدای بسیـار برانگیخت، و زمانی کـه در تهران بـه روی صحنـه رفت سروصدای بیشتری را باعث آمد. درون جشن هنر شیراز، جایزۀ دوم بـه آن تعلق گرفت و این موجب اختلاف مـیان هیأت داوران شد.انی مثل بیژن صفاری اعتقاد داشتند کـه باید جایزۀ اول بـه نعلبندیـان داده شود. نادر ابراهیمـی و سیروس طاهباز درون مقابل مخالفین کـه تعدادشان اندک نبود، ایستادگی د و به دفاع از آن برخاستند. «سیروس طاهباز درون دومـین جلسۀ پرسش و پاسخ با حضور نویسنده و کارگردان «پژوهشی ژرف و سترگ…» و حدودا صد نفر دیگر، با زخمـهای بـه سیم آخر، خط انحصار تأتر را درون دولت، و دولت را درون وزارت فرهنگ و هنر، و وزارت فرهنگ و هنر را درون یک آئین نامۀ هنری، یک دیدگاه، یک سلیقه… تقبیح کرد… و بعدها چوبش را هم خورد. او از مخالفین پرسید: همۀ پافشاری شما درون نفی این نمایش نـه از آن جهت هست که نویسندۀ آن درون کنکور شما شرکت نکرده، سر کلاس شما ننشسته، از شما نمرۀ قبولی نگرفته و از زیر دست شما بیرون نیـامده است؟». (محمود استاد محمد، همان)</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">داستان «پژوهشی…» از این قرار هست که عدهای درون یک غار با گفتن «زامنـهوف» وارد مـیشوند… هر یک بـه دنبالی هست و داستان زندگی خود را تعریف مـیکند و یک کارگردان و دوازده کمک کارگردان آنان را هدایت مـیکنند. نـه تنـها مضمون نمایشنامـههای نعلبندیـان، حتا نام آنها هم اعجاب برانگیز بود. نام آنها نـه یک نام مختصر، بلکه معمولا یک جملۀ کامل بود. نام کامل نمایشنامۀ نعلبندیـان چنین بود: «پژوهشی ژرف و سترگ و نو درون سنگوارههای دورۀ بیست و پنجم زمـینشناسی یـا چهاردهم، بیستم و غیره، فرقی نمـیکند». این نام درون ظاهر بـه تمام معنی شلوغ پلوغ، پوچ و بیمعنی هست و چیز خاصی نمـیگوید اما اهل فن مـیگویند دورۀ بیست و پنجم زمـینشناسی، یـادآور دو هزار و پانصدمـین سال سلطنت است، دورۀ چهاردهم، همان سدۀ چهاردهم شمسی و دورۀ بیستم، قرن بیستم مـیلادی هست و بـه این ترتیب پژوهشی نو… پژوهش درون احوالانی هست که درون قرن بیستم مـیلادی یـا چهاردهم هجری شمسی سنگواره ماندهاند، البته با تعریضی بـه دو هزار و پانصد سال سلطنت یـا جشنهای دو هزار و پانصدمـین سال.</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">نمایشنامۀ «پژوهشی…» با سخنی از علی (ع) شروع مـیشود: فزت بـه رب الکعبه. بـه خدای کعبه سوگند کـه آسوده شدم.</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">هر چند نعلبندیـان درون پاسخ مصاحبهگر «آیندگان» کـه به تلویح از مذهبی بودن او مـیپرسد بـه نوعی از موضوع طفره مـیرود، اما تأثیر و تأثرات مذهبی درون نمایشنامـهاش کاملا بـه چشم مـیخورد، همچنانکه تردید و دو دلیهای او قابل تشخیص است. محمد ژیـان عضو کارگاه نمایش درون معرفی نعلبندیـان بـه عنوان یک فرد معتقد و مذهبی چنین گفته است: «… یک بچه مذهبی و مسلمان بود. منتها با دیدگاه خاص خودش بـه مذهب نگاه مـیکرد… قرآن مـیخواند و عربی را بسیـار خوب مـیدانست. خیلی از روزها را با عباس نماز خواندیم و روزه گرفتیم». و رضا رویگری عضو دیگر کارگاه نمایش مـیگوید: «من اولین بار صدای عبدالباسط، قاری معروف و متوفای مصری را درون اتاق او شنیدم. ماه رمضان همـه دور هم درون کارگاه نمایش افطار مـیکردیم» (کارگاه نمایش، حمـید رضا ری شـهری ص ۵۳) البته شکوه نجمآبادی همسر و همکار عباس نعلبندیـان، اسلام و تسلیم او را امری درونی و کاملا فردی توصیف مـیکند. «او بـه هیچ وجه سعی درون بروز اعتقادات مذهبی خود، چه درون زندگی و چه درون آثارش نداشت. مشکل نعلبندیـان همـین تظاهر ن بود» (همان ص ۵۳)</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">باری، «پژوهشی ژرف و سترگ و نو…» کـه به قول دکتر پرویز ممنون «زمانـه نشان داد شاهکار است»، از پر سروصداترین نمایشنامـههای دهۀ ۴۰ بود و در اجرای اول (اجرای دیگری هم داشت؟) صف آراییهای بسیـاری را بین اصحاب هنر باعث آمد. عدهای آن را ستایش د و گروهی ناسزا گفتند و حتا زمانی کـه بر روی صحنـه بود سعی د اجرا را بـه هم بریزند. سوالهای زیـادی پیرامون آن شکل گرفت و سوالهای زیـادتری پیرامون نویسندۀ آن. اکنون بعد از سالهای دراز بیشتر سوالها پاسخ مناسب خود را یـافتهاند هرچند برخی نیز بیجواب ماندهاند. اما، امروز شاید سوال مـهم این باشد کـه «پژوهشی ژرف و سترگ…» چگونـه بـه وجود آمد و چه انگیزههایی با عث خلق آن شد. استاد محمد در همان مطلب «سیمـیا» موضوع را بـه خوبی تشریح کرده است. خلاصه آن این هست که درون آن زمان موجودیت تأتر ایران بـه تمامـی زیر سیطرۀ وزارت فرهنگ و هنر بود. سازمان رادیو تلویزیون و جشن هنر شیراز بـه عنوان زیر مجموعۀ آنکه درون حال سر بر آوردن بود، درون این مشکل افتاده بود کـه چگونـه از سیطرۀ وزارت فرهنگ و هنر و نگاه یک سویۀ آن بگریزد. قطبی، رئیس رادیو تلویزیون ملی ایران از این موضوع عصبانی بود و منوچهر انور او را بـه بردباری دعوت مـیکرد. یک روز قطبی با عصبانیت پرسید که تا کی حتما صبر کند؟ انور پاسخ داد: مسألۀ ما نمایشنامـه است. از حیث کارگردان و بازیگر دست و بالمان بسته نیست، نمایشنامـه نداریم و از کجا کـه در گوشـه و کنار کشور یک استعداد نمایشنامـه نویسی پیدا نشود؟ اگهی بدهیم و مسابقه بگذاریم. شاید پشت دیوار فرهنگ و هنر، درون ادارۀ ثبت احوال یـا دایرۀ متوفیـات شـهرداری یکی باشد کـه تا حالا چهار که تا نمایشنامـه نوشته باشد ولی نتوانسته باشد عرضه کند. بقیۀ داستان را از زبان استاد محمد بشنوید:</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">«رضا قطبی صحبت منوچهر انور را قطع مـیکند و از جا بر مـیخیزد.</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">- بفرمائید.</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">- کجا؟</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">- همـین حالا خودتان بنشینید جلوی دوربین تلویزیون و اعلام کنید.</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">آن شب درون تهران اتفاق غریب و بیسابقهای افتاد. ایرج گرگین گویندۀ خبر بود. خبرهای رسمـی کشور شاهنشاهی قطع شد و گوینده با عذرخواهی، توجه مردم را بـه یک اطلاعیـه بسیـار مـهم جلب کرد و این چنین شد کـه منوچهر انور جلوی دوربین نشست و تماشاچیـان را بـه یک مسابقۀ نمایشنامـه نویسی فراخواند. از همۀ هم مـیهنان، از همۀانی کـه فکر مـیکنند ممکن هست بتوانند نمایشنامـه بنویسند صمـیمانـه خواهش کرد کـه بنویسند. جایزۀ بهترین نمایش بیست هزار تومان و به ترتیب دوم و سوم و چهارم، کـه رتبۀ چهارم پنج هزار تومان جایزه مـیگرفت بـه اضافۀ بورس یک سالۀ اروپا بـه منظور آشنایی با تأتر جهان به منظور نفر اول که تا چهارم و امتیـازات دیگر».</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">نتیجۀ این مسابقه درخشان بود. بین شصت که تا هفتاد نمایشنامـه بـه دفتر جشن هنر رسید. «نصرت الله نویدی نمایشنامۀ «سگی درون خرمن جا» را فرستاد و عباس نعلبندیـان «آن روی سکه» را نفرستاد! به منظور جشن هنر نمایشنامۀ جدیدی نوشت: «پژوهشی ژرف و سترگ و نو درون سنگوارههای دورۀ بیست و پنجم زمـینشناسی یـا چهاردهم، یـا بیستم، وغیره… فرقی نمـیکند».</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">امروز کـه چهل و اندی سال از نوشتن «پژوهشی…» گذشته هست زمان و زمانـه اهمـیت نمایشنامـه را روشن کرده است. اطلاعاتی دربارۀ آن و نویسندۀ آن بـه دست آمده کـه پیشتر وجود نداشت. اطلاعاتی کـه بر اثر گذشت زمان و تغییر شرایط، مخصوصا بـه خاطر از دست رفتن عباس نعلبندیـان اهمـیت پیدا کرده است. درون روزهایی کـه واقعه جریـان داشتی نـه از این حرفها خبر داشت و نـه این حرفها اهمـیتی داشت. امروز هم شاید به منظور بسیـاری از ما این حرفها اهمـیتی نداشته باشد یـا بـه دلیل خاصی اهمـیت داشته باشد. به منظور خود من، بـه دلیل نگاهی دوباره بـه روزنامـه آیندگان اهمـیت پیدا کرده است. مـیخواهم بدانم روزنامۀ آیندگان کـه به گمان من یک روزنامـه پیشرو بود، درون روز واقعه چگونـه بـه نمایشنامـههای نعلبندیـان نگریسته و چه برخوردی با او داشته است. درون واقع قصد دارم ببینم و نشان دهم کـه آن روزنامـه که تا چه حد آوانگارد بوده است. بـه همـین جهت سرنوشت نعلبندیـان و نمایشنامۀ او را درون آیندگان دنبال کردهام. اما عامل مـهمتری هم وجود دارد. نعلبندیـان هم نسل من بود. همۀ ما کم و بیش هم سن و سال بودیم. دریـافت من این هست که افراد نسل من، آنها کـه اهل هنر و فرهنگ بودهاند، همگی دچار سرنوشت نعلبندیـان شدهاند. روزنامۀ آیندگان درون سال ۴۷ بـه اوج خود رسید. افراد نسل من در همان حدودها بود کـه به شکوفائی رسیدند و تا سال پنجاه و هفت و هشت توانستند اوج بگیرند و مـیدان داری کنند و بعد بـه سراشیبی سقوط افتادند. درون واقع سرنوشت نعلبندیـان آئینۀ تمام نمای سرنوشت نسل ما هم شده است. بگذریم و به برخورد آیندگان با «پژوهشی…» بپردازیم.</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;"></span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><strong><span style="font-size: large;">پژوهشی ژرف و سترگ</span></strong></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">پوران صارمـی درون شمارۀ پنجشنبه ۱۷ مرداد ۴۷ آیندگان، زمانی کـه هنوز نمایشنامۀ نعلبندیـان بـه نمایش درون نیـامده بود، گفتگویی با عباس نعلبندیـان انجام داده کـه در صفحات «دنیـای آیندگان» منتشر شده است. آرایش صفحه بـه گونـهای هست که عنعلبندیـان با آن گیسوان بلندش بزرگ چاپ شده و کاملا چشمگیر است. مقدمـه با حروف سیـاه چاپ شده و موضوع را چشمگیرتر جلوه مـیدهد. خانم صارمـی درون مقدمـه نوشته هست «مدتها دنبال او مـیگشتم و نمـیتوانستم او را پیدا کنم چون آدرس معینی از او نداشتم». سپس یـادآور مـیشود کـه نعلبندیـان جوان بیست و یک سالهای هست که روزنامـه فروش هست و نمایشنامـهاش برندۀ دومـین جایزۀ هیـات داوران جشن هنر شده است.</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">در عین حال دیدار خود را با او شرح مـیدهد و او را جوانی خجالتی و محجوب توصیف مـیکند کـه «صورت سه گوش و جوانش حالت بچههای خیلی گوشـه گیر بـه او مـیدهد». خبرنگار از نعلبندیـان مـیپرسد: درون سنگوارهها از یک کارگردان و ۱۲ کمک کارگردان کمک گرفتید. مثل اینکه اینـها تماشاگر اعمال دیگرانند؟</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">نعلبندیـان پاسخ مـیدهد: بله انتخاب این ۱۲ تن و یک تن دلیل مذهبی دارد و این ۱۳ نفر مـیتواند پیـامبر و ۱۲ امام باشد یـا مسیح و حواریونش.</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">خانم صارمـی مـیپرسد: نخستین جملۀ نمایشنامـه را با سخنی از علی (ع) آغاز کردهاید «به خدای کعبه سوگند کـه آسوده شدم»، این هم دلیل مذهبی دارد؟</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">نعلبندیـان مـیگوید: نـه این فقط آسودگی مرا هنگام بـه پایـان بردن نوشتهام مـیرساند. شاید هم نوعی رهایی باشد.</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">نعلبندیـان درون این گفتگو مـیگوید کـه از داستایوسکی الهام گرفته و از دنیـای آشفته و بیمارگونۀ صادق چوبک خوشش مـیآید. نیچه را هم تحسین مـیکند به منظور اینکه ماوراء الطیبعه را نفی مـیکند.</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">نادر ابراهیمـی درون پیش آگاهیهایی کـه دربارۀ جشن هنر شیراز مـینوشت، درون روز یکشنبه ۱۰ شـهریور ۴۷ یـادآور شده هست که نمایشنامۀ نعلبندیـان از طریق مسابقه انتخاب شده و از قول آربی آوانسیـان، کارگردان آن، نوشت کـه «نمایشنامـهای هست از یک نویسندۀ جوان کـه هرگز تأتر ندیده است. نعلبندیـان شیوۀ سوررئالیستها را بـه کار گرفته. هشت شخصیت درون جستجو هستند، با هدفها و خواستهای گوناگون، آنها با هم آشنا مـیشوند، راه مـیپیمایند و تبادل نظر مـیکنند. هر یک دنیـایی دارند، برخی از آنها از زندگی خود نیز نمایشی مـیسازند. مـیمـیرند و بر مـیخیزند و به راه خود ادامـه مـیدهند و در این مـیان هیچ نیست کـه کمکی بـه آنـها د. پژوهشی نو… بافتهای هست محکم با منطق تأتر، و کوششی به منظور هماهنگ روشهای کهن و نو نمایشی».</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">نادر ابراهیمـی درون گزارش مربوط بـه شب سوم جشن هنر شیراز (سه شنبه ۱۹ شـهریور) نظر تماشاگران را دربارۀ آن انعکاس داده و در پایـان نظر خود را آورده هست که برداشت مثبتی از نمایشنامـه نیست و بنای آن را ضعیف مـییـابد و نعلبندیـان را نصیحت مـیکند کـه تجربه بیندوزد:</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">«نمایشنامـه، لحظهها و نکتههای درخشان داشت. بیـان، یکنواخت نبود. یعنی زبان واحدی وجود نداشت و این، بـه گمان من، نقصی بـه شمار نمـیرفت. تقریبا آلیـاژی از انواع بیـان وجود داشت. بیـان مذهبی و رمانتیک (تا حد زیـادی توراتی) بیـان کلاسیک و در عین حال خشک، بیـان عامـیانـه و بیبند و بار، بیـان روشنفکرانۀ پیچیده و متکی (بیـانی کـه به همۀ لغات و کلمات غربی توسل مـیجست) و بیـان آزاد بدون شکل. نقص، درون انواع بیـان یـا چند گونگی آن نبود، نقص، درون اجزاء بیـان بود. یعنی هیچ یک از این بیـانها و زبانها بـه درستی بـه کار گرفته نشده بود و این گناه بـه گردن آوانسیـان هست (البته بعد از گروه انتخاب کننده)، گفتم کـه نمایشنامـه لحظههای درخشان داشت و در این نکته هیچ تردید نیست. لحظهای کـه آدمـها به منظور یـافتن دوای دردهای خود، به منظور تسکین رنج «خود» درماندهشان، از انسداد ساده، از انسان درمانده، مسیح مـیسازند و برای جستن راه، این مسیح ساختگی را بـه هر سو مـیکشند… از همان لحظهها بود.</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">لحظهای کـه زن روسپی را مرد آلوده مـیشناسد و به زبان او سخن مـیگوید و زن، یکباره پوست مـیاندازد و به زبان روسپیـان فریـاد مـیکشد، از همان لحظهها بود.</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">و از این گونـه لحظهها، کم نبود.</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><strong><span style="font-size: large;">اما سنگ بود و بنا نبود. ابزارها درون جلو چشمها ریخته بود بیآنکه بـه مدد آنها ساختمانی پدید آید.</span></strong></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">کنایـهها اکثرا یـا سطحی و کودکانـه بود و حکایت از عدم آگاهی و نبود دانش کافی نویسنده مـیکرد و یـا آنقدر باز بود کـه از حالت کنایی هزار فرسنگ فاصله داشت.</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">عقاید متفرق سیـاسی کـه در لا بهنمایشنامـه ریخته بود، مبتذل و سخت مسخره بود. <strong>نویسندهای چون نعلبندیـان، بهتر هست به جای داوری ، مشاهده کند و تجربه کند. خوب نیست کـه بچهها با کتابهای پدربزرگشان بازی کنند. حتما خواندن آنها را یـاد بگیرند.</strong></span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">طرح «دایرۀ» زندگی و بستگی و در این دایره افتادن و چرخیدن و چرخیدن و باز چرخیدن، طرح زیبایی بود ـ اما اشارهای بـه این طرح، درون خور نمایشنامـه، ارزش آن را از بین مـیبرد.</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">ترکیب رنگها، گاه صحنـهها و تابلوهای زیبایی مـیآفرید… و با همۀ اینها… کم بود، کم. به منظور جشن هنر این اثر، بسیـار کم بود…».</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">این گزارش نادر ابراهیمـی درون روز سه شنبه ۱۹ شـهریور ماه بود. یک هفته بعد، روز دوشنبه ۲۵ شـهریور گزارش کوتاهی از مـیزگرد مربوط بـه نعلبندیـان منتشر شده کـه نشان مـیدهد نمایشنامـهاش با مخالفتهای جدی رو بـه رو بوده است. عین گزارش بـه این شرح است:</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">مخالفین نمایشنامۀ نعلبندیـان، خیلی زود صحنـه را ترک د. آنها نعلبندیـان را «دزد»، «توخالی»، «حقه باز» و «مصغر حیوان» نامـیدند و نعلبندیـان از جای خود تکان نخورد. اما هنگامـی کـه آوانسیـان بـه یکی از مخالفین نمایشنامـه گفت: «شما یکی از آدمهای این نمایشنامـه هستید» هر هشت تن مخالف نمایشنامـه سالن را ترک د. بعد از آن فرصتی کوتاه بـه دست آمد که تا گردآمدگان، پرسشهای خود را صمـیمانـه طرح کنند و جواب بگیرند و تا آنجا کـه ممکن بود بـه تشریح نمایشنامـه بپردازند. آخرین سخنگوی مـیزگرد (نمایندۀ آیندگان) حرفش را اینطور تمام کرد: صدای نعلبندیـان ماندنی است. صدای او صدای زمانۀ ماست. همچنانکه صدای دیگری از این روزگار هم باقی خواهد ماند. بگذارید بـه نمایشنامۀ خود نعلبندیـان تکیـه کنم. او، مـیگوید: «اینها صداهایی هست که که تا ابد خواهد ماند. صدای غرش جتها، توپهای ۱۰۵ مـیلیمتری، بازوکا، مسلسل… دیدیم اتحاد این صداها را کـه مانع شد که تا آن کبوتر کوچک بر زمـین بنشیند…».</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">یک روز بعد، درون شماره سه شنبه ۲۶ شـهریور ۱۳۴۷ نادر ابراهیمـی درون مطلب دیگری با عنوان «من عقاید منفی خود را درون مورد نمایشنامۀ عباس نعلبندیـان بعد مـیگیرم» درون دفاع از آن قلم مـیزند. ابراهیمـی درون این مقاله نوشته هست «من عقاید منفی خود را درون مورد نمایشنامۀ عباس نعلبندیـان بعد مـیگیرم و برای این عمل تنـها یک دلیل کافی است: شب نمایش، من اثر نعلبندیـان را «خوب» نفهمـیدم. و حتی اگر قید «خوب» اضافه هست این قید را حذف مـیکنم». ابراهیمـی آنگاه دلایل پیش داوریهای خود را دربارۀ نمایشنامۀ نعلبندیـان شرح مـیدهد و سرانجام مـیگوید «آنچه مـیتوانم بگویم این هست که جهالت جرم نیست، دفاع از جهالت، جرم است. من اشتباه کردم و بگذار دیگران بدانند کـه اشتباه همـیشـه پیش مـیآید. من اشتباهم را بعد مـیگیرم. درون اینجا، فقط بـه اشارهای درون مورد نمایشنامۀ نعلبندیـان قناعت مـیکنم و مـیگویم کـه این اثر، هم هدف دارد و هم زیر بنای فرهنگی محکم. نعلبندیـان گاه آگاهانـه وگاه ناخود آگاه (که باز هم از ضمـیر باطن او سرچشمـه مـیگیرد) اثری آفریده هست که جای تجزیـه و تحلیل فراوان دارد. و هر نکتۀ آن قابل گفتوگوست».</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">روز بعد، چهارشنبه ۲۷ شـهریور درون گزارش کوتاه دیگری چنین مـینویسد: نمایشنامۀ «پژوهشی نو، ژرف و سترگ درون سنگوارهها» نوشتۀ عباس نعلبندیـان کـه به کارگردانی آربی آوانسیـان درون فستیوال شیراز بر صحنـه آمد و موجب سروصدای بسیـار گردید درون مـیان هیأت داوران طرفداران بسیـار سرسختی داشت. برخی از آنها معتقد بودند کـه بدون تردید جایزۀ بزرگ فستیوال حتما به این گروه تعلق مـیگرفت و نـه بـه «کریستیـان فراس». آقای بیژن صفاری کـه خود از داوران این جشن بود، از اینکه جایزۀ بزرگ جشن هنر بـه گروه نعلبندیـان ـ آوانسیـان تعلق نگرفته بشدت عصبانی و دلگیر بود. و حتا شنیده مـیشد کـه ایشان بـه علت اختلاف با هیـات داوران بر سر این مسأله، از داوری استعفا کردهاند.</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">در پایـان جشن و پس از اعلام برندگان، آقای صفاری با صدای بلند و بدون داشتن مخاطب معین (و شاید خطاب بـه جمعیت) مـیگفتند: درون اینجا جایزۀ اول را بهی مـیدهند کـه اسم و رسم جهانی دارد نـه بهی کـه حقیقتا لیـاقت دریـافت آن را دارد.</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">برخی از دیگر صاحب نظران نیز درست همـین عقیده را داشتند و از اینکه جایزۀ اول را بـه دلایل دیپلماتیک بـه نعلبندیـان ـ آوانسیـان ندادهاند رنجیده خاطر بودند. و این مسألهای هست که ما دو شب پیش آن را یـادآوری کردیم و از هیأت داوران خواستیم کـه تحت تأثیر نیروی خاصی قرار نگیرند.</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">لیکن بـه هر حال مایۀ شادی بسیـار ما شد کـه در مورد نعلبندیـان و آوانسیـان قدرناشناسی نشد و جایزۀ اول تلویزیون ملی بـه گروه ایشان تعلق گرفت».</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">از آن بعد نوشتن نقدها دربارۀ کار نعلبندیـان شروع مـیشود. آیندگان درون شمارۀ سه شنبه ۹ مـهر نقد بدون امضایی دربارۀ سنگوارهها چاپ کرده کـه چنین آغاز مـیشود: «از چشم شاهین: آدمـیان کوچکند و سرنوشتها یگانـه. فضا و مکان دایرهای هست و زمان حرکت دورانی آن. از ازل که تا به ابد سرگردانیم.».</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">نویسندۀ آیندگان سپس مـیافزاید «درست هست که این نمایشنامـه یـادآور نمایشنامـههای دیگری هست چون دوزخ سارتر، درون انتظار گودوی بکت و شش شخصیت درون جستجوی مؤلف پیراندللو، ولی اگر درون داوری عجله نشود و بخصوص بعد از خواندن، قدرت کلام و لحن خاص نعلبندیـان آن را از همـه اینها مشخص مـیکند. درون حقیقت این نمایشنامـه غزلی هست که نعلبندیـان ِ شاعر درون تنـهایی سروده است. بازیگران اشباحی هستند کـه در ذهن شاعر همچون حامل سرنوشتها و امکانات بشری ـ آنطور کـه امروز و در این لحظۀ تاریخی دیده مـیشوند ـ تجسم یـافتهاند. هر یک نقطۀ تجلی فکری خاص هستند و به همـین جهت دستخوش کشمکش تضادها (نـه بـه مفهوم دیـالکتیک ماتریـالیستی و تاریخی بلکه درون طرز دید هگلی آن) مـیگردند و اگر امروز مشکل یک ایرانی را دارند، دیروز درون جنگ جهانی شرکت کردهاند و فردا دست بـه دامان مسیح مـیشوند. این بـه هم ریختن نظم زمان بـه منظور زیبایی بیـهودۀ آن نیست. بلکه نباید فراموش کرد کـه زمان تحولی دورانی مـیکند و تاریخ، پیشرفت و رشد هگلی ندارد».</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">بعدتر، آربی آوانسیـان نمایشنامۀ نعلبندیـان را درون انجمن ایران و آمریکا بـه روی صحنـه مـیبرد. آیندگان درون تاریخ یکشنبه اول دی ماه ۴۷ درون گزارشی از شبهای نمایش پژوهشی ژرف و سترگ دربارۀ آن مـینویسد:</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">«پژوهشی ژرف و سترگ… وقتی درون جشن هنر شیراز بـه روی صحنـه آمد، همانجا بگومگوها و جدالهایی را سبب شد و اکنون درون سالن نمایش انجمن ایران و آمریکا اغلب شبهای نمایش، این نمایشنامـه با اعتراض برخی از تماشاگران، فریـادها و احیـانا رد و بدل ناسزاهایی مـیان اعتراض کنندگان و بازیگران همراه است. شب شنبه (پریشب) وقتی تأتر «پژوهشی ژرف و سترگ…» آغاز شد که تا مدتی سالن ساکت بود، اجرای نمایش بـه نحو مطلوبی جریـان داشت ولی از پردۀ دوم، سروصداها و اعتراضات گسیختهای بـه گوش مـیخورد و ناگهان درون گرماگرم اجرای بازی، یکی از تماشاگران بـه صدای رسا فریـاد زد: مادر… لازم بـه تذکر هست که بازیگران درون حین اجرای نقش چند بار این ناسزا را طبق نوشتۀ نمایشنامـه بر زبان مـیآوردند و به این ترتیب پریشب، اولین بار کـه صدای ناسزا از ته سالن برخاست، که تا چند ثانیـه همـه فکر مـید کـه این قسمت نیز جزو نمایشنامـه است. اما وقتی دقیقهای دیگر باز فریـاد ناسزا از همان ته سالن برخاست، ناگهانپور صمـیمـی، یکی از بازیگران روی صحنـه، بازی را قطع کرد و خطاب بـه تماشاچی آخر سالن فریـاد زد: مادر… تویی. و خانمـی از بازیگران تف کرد و فریـاد زد: «بیشرفها، حسودی مـیکنند» و آوانسیـان کارگردان روی سن پرید که تا بازیگران را ساکت کند. چند تماشاچیای کـه اعتراض مـید فریـاد مـیزدند: این تآتر نیست، مزخرف است، مردم را تحمـیق مـیکنید.</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">و از مـیان دیگر تماشاگران فریـادهای اعتراض برخاست که: «بروید بیرون، شما نمـیخواهید بروید. پولشان را بدهید بروند».</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">و بازیگران روی صحنـه مخصوصا پورصمـیمـی ناسزا مـیداد و یک بار فریـاد زد: «آهای سوسیـالیست قراضه، حرف داری بیـا اینجا». و هر لحظه حالتی مـیگرفت کـه گویـا مـیخواست از سن بپرد بـه سالن و با معترضین دست بـه یقه شود.</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">در همـین موقع بار دیگر فریـاد یکی از تماشاچیهای معترض برخاست که: «پور صمـیمـی ننگ بر تو»، و پور صمـیمـی بـه فریـاد جواب داد: «من اینجا افتخار مـیکنم. امشب یکی از شبهای افتخار آمـیز زندگی هنریام است».</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">سرانجام درون مـیان هیـاهوی مردم سالن کـه به هو معترضین پرداخته بودند، یکی از گروه معترضین فریـاد زد: آنـهایی کـه با این تأتر مخالفاند سالن را ترک کنند. و خودشان کـه پنج شش نفری بودند از ته سالن برخاستند و از وسط سالن نیز دو نفر بـه همداستانی آنـها برخاست. جمـیعت فریـاد زد: ادامـه بدهید و پور صمـیمـی گفت: چون شما مـیخواهید ادامـه مـیدهیم و ادامـه دادند.</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">کاشف بـه عمل آمد گروه معترضین آقایـان فتحی هنرپیشـه گروه اسکویی، [سعید] سلطانپور هنرپیشـه و شاعر، صادق هاتفی کارگردان تلویزیون ملی و ناصر رحمانینژاد هنرپیشـه تأتر بودند.</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">جالب توجه هست که خود رحمانینژاد درون همـین نمایشنامـه درون جشن هنر شیراز نقش ایفا مـیکرد».</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">بحث سنگوارهها درون آیندگان بـه اندازۀ کافی وسعت یـافته و بسیـاری درون این زمـینـه قلم زدهاند از جمله دکتر پرویز ممنون کـه در زمان جشن هنر درون سفر اروپا بود، بعد از بازگشت دربارۀ آن نقدی نوشت. اما از بیرون تحریریـه شخص دیگری کـه در این باره قلم رانده خانم دکتر مـهین جهانبگلو تجدد هست که برداشت مثبت خود از نمایشنامـه را درون دوازدهم دی ماه ۴۷ ارائه مـیدهد. درون جایی مـیخواندم کـه این مـهین تجدد دو سه سال پیش درون خارج از کشور فوت شد و به نعلبندیـان پیوست.</span></div></div>
ضد خرhttp://www.blogger.com/profile/16206569933255214538noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-669446655629882024.post-25994390296180885572012-12-02T14:51:00.001-08:002013-12-18T17:16:56.799-08:00
مروری تصویری بر یک قرن تاریخ کومونیسم ایرانی :از کومونیسم که تا کیر پرستی<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><h3 itemprop="name" style="text-align: center;">شاهزاده فرمانفرمای قاجار: شازده خانم سرخ: معشوقه رهی معیری : مریم فیروز همسر نورالدین کیـانوری رهیر حزب توده ایران و عروس شیخ فضل الله نوری لعنـه الله !!!!!</h3><div style="text-align: justify;"><br /></div><div style="text-align: justify;"></div><div style="text-align: justify;"><br /></div><div style="clear: both; text-align: center;"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/2/2b/Maryam_Farman_Farmaian.jpg/230px-Maryam_Farman_Farmaian.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" closure_uid_krnyvn="2" src="http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/2/2b/Maryam_Farman_Farmaian.jpg/230px-Maryam_Farman_Farmaian.jpg" /></a></div><div dir="rtl" itemprop="description articleBody" style="text-align: justify;" trbidi="on"><br /></div><div dir="rtl" itemprop="description articleBody" style="clear: both; text-align: justify;" trbidi="on"><span style="font-family: Courier New;">....و با توجه بـه پیشینـهٔ حمـید اشرف درون پافشاری بر اعدامهای انقلابی و تصفیـههای درون سازمانی به منظور کم آسیب و لو نرفتن زندگی مخفی و قرارها رسیدن بـه این ایده کـه کشتن این دو کودک امری بدیـهی هست را پذیرفتنیتر مـیکند...</span></div><h4 dir="rtl" itemprop="description articleBody" style="text-align: justify;" trbidi="on"><span style="font-family: "Courier New", Courier, monospace;"></span></h4><div style="clear: both; text-align: center;"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://tarikhirani.ir/Images/news/arzhang-naser-shayganshamasbi.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img alt="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـامها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir" border="0" src="http://tarikhirani.ir/Images/news/arzhang-naser-shayganshamasbi.jpg" /></a></div><h4 dir="rtl" itemprop="description articleBody" style="text-align: justify;" trbidi="on"><span style="font-family: "Courier New", Courier, monospace;"></span></h4><h4 dir="rtl" itemprop="description articleBody" style="text-align: justify;" trbidi="on"><span style="font-family: "Courier New", Courier, monospace;"></span></h4><h4 dir="rtl" itemprop="description articleBody" style="text-align: justify;" trbidi="on"><span style="font-family: "Courier New", Courier, monospace;"></span></h4><h4 dir="rtl" itemprop="description articleBody" style="text-align: justify;" trbidi="on"><span style="font-family: "Courier New", Courier, monospace;"></span></h4><h4 dir="rtl" itemprop="description articleBody" style="text-align: center;" trbidi="on"><span style="font-family: "Courier New", Courier, monospace;">ناصر و ارژنگ شایگان شام اسبی معروف بـه دانـه و جوانـه</span></h4><h4 dir="rtl" itemprop="description articleBody" style="text-align: center;" trbidi="on"><img alt="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـامها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir" border="0" src="http://www.iranian-fedaii.de/1-Asnad%20AT/S12/S12.gif" /></h4><h4 dir="rtl" itemprop="description articleBody" style="text-align: justify;" trbidi="on"><span style="font-size: large;"> </span></h4><h3 dir="rtl" itemprop="name" style="text-align: center;" trbidi="on"><span style="font-size: large;"> روسپی کومونیستی کـه جاسوسه جمـهوری اسلامـی شد : ن</span><span style="font-size: small;"><span style="font-size: large;">فوذ کومونیستها درون گروههای سلطنت طلب</span> </span></h3><h4 dir="rtl" itemprop="description articleBody" style="text-align: justify;" trbidi="on"></h4><h4 dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"> </h4><div style="clear: both; text-align: center;"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://t2.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcRlm9yNX-RulFqOnfF5SdWWxB2FcPCBVv_bDLRAmy-Wza-0fU5SDo8GAKtGng" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="400" src="http://t2.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcRlm9yNX-RulFqOnfF5SdWWxB2FcPCBVv_bDLRAmy-Wza-0fU5SDo8GAKtGng" style="padding-bottom: 8px; padding-right: 8px; padding-top: 8px;" width="321" /></a></div><h4 style="text-align: justify;"><span style="font-size: small;"></span> </h4><h4 style="text-align: justify;"> لیلا سلیمـی خیـاط </h4><h4 style="clear: both; text-align: justify;"></h4><div style="clear: both; text-align: center;"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.salijoon.info/mail/871205/honarpishe%20ha/011.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"></a> </div><h4 dir="rtl" itemprop="description articleBody" style="text-align: justify;" trbidi="on"></h4><div dir="rtl" itemprop="description articleBody" style="clear: both; text-align: justify;" trbidi="on"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.salijoon.info/mail/871205/honarpishe%20ha/011.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"></a><br /></div><div dir="rtl" itemprop="description articleBody" style="text-align: justify;" trbidi="on"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.salijoon.info/mail/871205/honarpishe%20ha/011.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"></a><br /></div><div dir="rtl" itemprop="description articleBody" style="text-align: justify;" trbidi="on"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.salijoon.info/mail/871205/honarpishe%20ha/011.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"></a><br /></div><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.salijoon.info/mail/871205/honarpishe%20ha/011.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"></a><br /><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.salijoon.info/mail/871205/honarpishe%20ha/011.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"></a><br /><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.salijoon.info/mail/871205/honarpishe%20ha/011.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"></a><br /><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.salijoon.info/mail/871205/honarpishe%20ha/011.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"></a><br /><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.salijoon.info/mail/871205/honarpishe%20ha/011.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"></a><br /><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.salijoon.info/mail/871205/honarpishe%20ha/011.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"></a><br /><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.salijoon.info/mail/871205/honarpishe%20ha/011.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><h2 itemprop="description articleBody" style="text-align: center;" trbidi="on"> <span style="font-size: x-large;">زیبا ناوک هم بـه جرگه کیرپرستان پیوست</span></h2><div dir="rtl" itemprop="description articleBody" style="text-align: justify;" trbidi="on"></div><h4 dir="rtl" itemprop="description articleBody" style="text-align: justify;" trbidi="on"></h4><h4 style="text-align: justify;"><span ></span> </h4><h4 dir="rtl" itemprop="description articleBody" style="text-align: justify;" trbidi="on"></h4><div style="clear: both; text-align: center;"><br /></div></a><br /><div style="clear: both; text-align: center;"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://zibanawak.files.wordpress.com/2011/11/ziba-45.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" src="http://zibanawak.files.wordpress.com/2011/11/ziba-45.jpg" /></a></div><div dir="rtl" itemprop="description articleBody" style="text-align: justify;" trbidi="on"></div><div dir="rtl" itemprop="description articleBody" style="text-align: justify;" trbidi="on"><br /></div><h4 dir="rtl" itemprop="description articleBody" style="text-align: justify;" trbidi="on"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://zibanawak.files.wordpress.com/2012/04/dsc011791.jpg"><img alt="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـامها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir" height="420" src="http://zibanawak.files.wordpress.com/2012/04/dsc011791.jpg?w=630&h=420" title="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـامها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir" width="630" /></a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.salijoon.info/mail/871205/honarpishe%20ha/011.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><br /></a></h4><h4 dir="rtl" itemprop="description articleBody" style="text-align: justify;" trbidi="on"></h4><h4 dir="rtl" itemprop="description articleBody" style="text-align: justify;" trbidi="on"></h4><h4 dir="rtl" itemprop="description articleBody" style="text-align: center;" trbidi="on"></h4><h4 dir="rtl" itemprop="description articleBody" style="text-align: center;" trbidi="on"><span style="color: maroon;">تقدیم به..... از معان آزادی درون هامبورگ و از طرفداران فرقه Scientologyno </span></h4><h4 dir="rtl" itemprop="description articleBody" style="text-align: center;" trbidi="on"></h4><h4 dir="rtl" itemprop="description articleBody" style="text-align: center;" trbidi="on"><span style="color: black;">No difference between parts of our body</span></h4><h4 dir="rtl" itemprop="description articleBody" style="text-align: center;" trbidi="on"></h4><h4 style="text-align: center;"><strong>براستی چه فرقی بین دستان ما و اعضای ی ما وجود دارد؟ </strong></h4><h4 dir="rtl" itemprop="description articleBody" style="text-align: center;" trbidi="on"></h4><h4 style="text-align: center;"><strong>ما همـه حتما اجرای عدالت را از خود اعضای بدن مان شروع کنیم </strong></h4><h4 dir="rtl" itemprop="description articleBody" style="text-align: center;" trbidi="on"></h4><h5 dir="rtl" itemprop="description articleBody" style="text-align: center;" trbidi="on"><span style="font-size: medium;">ضیـا بخشائی و زیبا ناوک 2001</span></h5><div style="clear: both; text-align: center;"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://zibanawak.files.wordpress.com/2012/10/.jpg" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img alt="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـامها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir" height="394" src="http://zibanawak.files.wordpress.com/2012/10/.jpg?w=345&h=394" title="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـامها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir" width="345" /></a></div><h4 dir="rtl" itemprop="description articleBody" style="text-align: justify;" trbidi="on"><span style="font-family: "Courier New", Courier, monospace;"><br /> </span></h4><div dir="rtl" itemprop="description articleBody" style="clear: both; text-align: justify;" trbidi="on"><br /></div><h3 dir="rtl" itemprop="name" style="text-align: center;" trbidi="on"> شکوفایی یک قرن مانفیست درون و مبارزه چریکی کومونیسم ایرانی درون اسکاندیناوی </h3><div dir="rtl" itemprop="description articleBody" style="text-align: justify;" trbidi="on"></div><div dir="rtl" itemprop="description articleBody" style="clear: both; text-align: justify;" trbidi="on"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://3.bp.blogspot.com/-nBTdmtCk2DU/T_gJHKaDlKI/AAAAAAAAACY/xWF9vYV0zNU/s1600/iran.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" closure_uid_bquzlh="2" src="http://3.bp.blogspot.com/-nBTdmtCk2DU/T_gJHKaDlKI/AAAAAAAAACY/xWF9vYV0zNU/s1600/iran.jpg" /></a></div></div>
ضد خرhttp://www.blogger.com/profile/16206569933255214538noreply@blogger.com2tag:blogger.com,1999:blog-669446655629882024.post-43596737909162506522012-12-02T13:07:00.001-08:002013-11-23T23:44:33.706-08:00
داستان زندگی یک کومونیست ایرانی : نمونـه ای از هزاران<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><div style="clear: both; text-align: center;"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://zibanawak.files.wordpress.com/2012/10/.jpg?w=345&h=394" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img alt="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـامها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir" border="0" height="200" src="http://zibanawak.files.wordpress.com/2012/10/.jpg?w=345&h=394" title="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـامها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir" width="175" /></a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://zibanawak.files.wordpress.com/2012/05/zinab.jpg?w=267&h=392" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img alt="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـامها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir" border="0" height="200" src="http://zibanawak.files.wordpress.com/2012/05/zinab.jpg?w=267&h=392" title="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـامها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir" width="135" /></a></div><span style="font-size: large;"><strong></strong></span><br /><span style="font-size: large;"><strong> <a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://zibanawak.files.wordpress.com/2012/10/.jpg"><span style="font-size: large;"></span></a></strong><strong>زیبا ناوک یـا همان سیبا- زینب<a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://zibanawak.files.wordpress.com/2012/05/zinab.jpg"><span style="font-size: large;"></span></a> معمارنوبری</strong> متولد 1339 درون شـهر تبریز مـی باشد. بـه قول خودش او نمونـه ای از افراط درون هر زمـینـه ای بوده و هست و اساساً افراط و تفریط را دوست دارد.</span><br /><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">سیبائی کـه در 6 سال دوران کمونیستی اش، حتّا کلمۀ خداحافظ را بـه کار نمـی برد، چرا کـه نام خدا درون آن واژه بود، یک دفعه درون دوران 5 سالۀ زندانش آن چنان مذهبی و توبه کار مـی گردد کـه نامش را از <strong>«سیبا» </strong>به <strong>«زینب»</strong> برمـی گرداند که تا راه زینب کبرا را درون تعالی بـه سوی خدا و عرفان ادامـه دهد.</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">تا بدان سان کـه بعد از آزادی اش از زندان، حلقۀ ازدواج از همسر اعدامـی اش علی را بـه جبهه ها تقدیم مـی دارد و برای نشان ایثارش بـه ازدواج با پاسداری از حزب اللهیـان راضی مـی شود. جمال شیرمحمدی درون عین داشتن همسر حامله و 4 ساله، عاشق زینب ما گشته بود و هر دو با این ازدواج چه ها متحمل مـی شوند، خود داستان عجیب دیگری دارد کـه به تفصیل درون کتاب «زینب» زیبا ناوک آمده است.</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">او درون سال1357 وارد دانشکده پزشکی مشـهد شده بود. بعد از 10 سال فاصله، دوباره ادامـه تحصیل را آغاز مـیکند و همانگونـه کـه خوان های مختلف را یکی بعد از دیگری طی مـی کرد، علیرغم سختی های بسیـار درون این عرصه نیز موفق و سربلند با درجه دکترا فارغ التحصیل مـی شود.</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">او کـه اینک با <strong>«زی»</strong> زینب و <strong>«با»</strong> از سیبا ، <strong>«زیبا»</strong> گشته است، قصد آشتی با برهه های گوناگون زندگی اش را دارد و در این راستا آنـها را بـه نثر و شعر و نوشتار کشانده هست که که تا کنون بیش از 8 جلد کتاب شده اند.</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">او هم چنین درون صدد بوده کـه تجارب 20 سال رواندرمانی خود را بـه روی کاغذ آورد کـه در این زمـینـه نیز گام های کمـی برنداشته است.</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">در استفاده از نوشته ها و کتابها و نیز کلیپ های زیبا ناوک، او حق محفوظی به منظور خود قائل نشده هست و کپی رایت و استفاده از آنـها کاملا آزاد است.</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">از جمله کتابهای او «سیبا» دوران کودکی، نوجوانی و قبل از زندان زیبا ناوک</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">«سیبا- زینب» دوران زندان</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">«زینب» دوران بعد از آزادی از زندان زیبا ناوک</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">و دهها داستان واقعی دیگر و مجموعه مقالات مختلف او مـی باشند کـه همگی از وبلاگ او قابل دانلود مـی باشند.</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">از پیش گفتار کتاب بی بند و بار، بخش دوم کتاب عادتی؟!عادتی؟!عادتی؟!</span></div><div dir="RTL"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://zibanawak.files.wordpress.com/2011/11/ziba-45.jpg"><span style="font-size: large;"></span></a><br /></div><div style="clear: both; text-align: center;"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=https://images-blogger-opensocial.googleusercontent.com/gadgets/proxy?url=http%3A%2F%2Fzibanawak.files.wordpress.com%2F2011%2F11%2Fziba-45.jpg%3Fw%3D630&container=blogger&gadget=a&rewriteMime=image%2F*" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img alt="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـامها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir" border="0" src="http://zibanawak.files.wordpress.com/2011/11/ziba-45.jpg?w=630" title="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـامها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir" /></a></div><span style="font-size: large;">شب بعد ازتولد من، مادرم خواب عجیبی مـی بیند. این خواب سالها بعد برایش معنا مـییـابد. مادر بعدها خوابش را برایم تعریف كرد. آن خواب چنین بود:« تو را درون گوشـهای خوابانده بودم. بانویی فرشته مانند وارد اتاق شد. بـه سویت آمد و با انگشتش رشانیت چیزی نوشت. از فرشته پرسیدم: بر پیشانی م چه نوشتی. او بـه سردى پاسخ داد: «نوشتم كه سیـاه بخت خواهد شد». گریـه كنان بـه سویش دویدم. درون آستانـه درون به او رسیدم. دامنش را گرفتم و به التماس از او خواستم كه نگون بختت نکند. وقتى عجز و التماسم را دید؛ گفت: « خیلی خوب، بلند شو! » آنگاه دوباره بـه طرف تو آمد و رشانیت چیزی نوشت و گفت : « آن طرف پیشانیش هم نوشتم کـه خوشبخت خواهد شد.»</span><br /><span style="font-size: large;">داستان را از آنجا آغاز مـیکنم کـه پدرم چند سال قبل از ازدواجش، موقع مسافرت بـه زنى برمى خورد كه ى کوچک و زیبا بـه همراه داشت. آن زن ش را سیبا صدا مـیزند. پدرم شیفته ک کوچک مـیشود و با خود عهد مـیکند کـه اگر خداوند روزی بـه او ی بدهد؛ نام او را سیبا بگذارد.</span><br /><span style="font-size: large;">یک سال و نیم بعد از تولد برادرم، محمد باقر من بـه دنیـا مـیآیم. پدرم آن زمان بیست و سه سال داشت وجوانى ثروتمند بود. موقعیت اجتماعی، اقتصادی خوبى داشت. درون آن سال ها، بسیـارى از خانوادههای تبریزی درون محیطى بسته و سنتى زندگى مى كردند. زنان دراین خانواده ها بیشتر از مردان تحت فشاربودند. مادر من هم یكى از همـین زنان بود. او تحت فشار شدید خانواده شوهرش بـه ویژه مادرشوهرش قرارداشت. با کوچکترین حرکت از طرف خانواده پدرم مورد اتهام قرارمى گرفت.</span><br /><span style="font-size: large;">مادرم بلافاصله بعد از تولد برادرم مرا حامله شده بود. بـه همـین دلیل بـه او اتهام مـیزدند کـه این بچه از شوهرش نیست. ناراحتی مادرم زمانی شدت مى گیرد کـه پدرم روزى از روی عصبانیت بر این حرف صحه مى گذارد. این مسئله مادرم را بشدت مى رنجاند و پدرم را نفرین مى كند: « ازخدا مى خواهم كه این بچه شبیـه خودت بشود که تا خودش جوابگویت باشد.»</span><br /><span style="font-size: large;">دست برقضا نوزاد گویی سیبی بود کـه از وسط نصف کرده بودند. نیمـی پدر و نیمـی فرزند . با تولد من پدر بـه آرزوی دیرینـه خود رسید و مرا سیبا نامـید.</span><br /><span style="font-size: large;">طبق سنت، بزرگترها نام بچهای را کـه به دنیـا مـیآمد؛ پشت جلد قرآن مـینوشتند. معمولا این اسامـی از بین نامهای ائمـه انتخاب مـیشد. پدر بزرگم نام مرا هم درون پشت قرآن بـه لیست سایرین اضافه مـیکند. اما نـه كلمـه سیبا را کـه به عنوان نام اصلی من وارد شناسنامـهام شده بود. این موضوع را بعدها کوچکم زمانی بـه من مى گوید کـه حدودا 28 ساله بودم و نام خودم را از سیبا بـه زینب تغییر داده بودم.</span><br /><span style="font-size: large;">بعد از آزادی ام از زندان ام شگفت زده بـه من مى گوید: « وای! مـیدانی موقع تولدت، پدر بزرگت هم، نام زینب را به منظور تو انتخاب کرده و پشت قرآن نوشته بود؟» این امر به منظور من هم بسیـار عجیب و حیرت انگیز بود. چرا کـه درست همان اسمـی بود کـه در زندان بـه من الهام شده بود و من برخود نـهاده بودم. یک تصادف صرف به منظور من نبود. تازه درون گذشته و قبل از انقلاب افراد بـه ندرت نام زینب را انتخاب مـی د. چرا کـه این اسم یـادآور درد، رنج، مصیبت وسختی بود.</span><br /><span style="font-size: large;">تولد من مصادف بود با بازگشت پدرم از سفرحج. بـه مناسبت بازگشتش از مكه، جشن بزرگی برگزار بود. بنا به گفته مادرم، واقعاَ وفور نعمت و برکت بود. من که تا شش ماه شیر مادرم را مـیخوردم که تا اینکه بـه علت حاملگی مجدد مادرم؛ مرا از شیر گرفتند. شیر خشک جایگزین شیرمادرشد. جعبه جعبه شیر خشک بود کـه برایم مـی آوردند.</span><br /><div style="text-align: right;"><strong></strong><span style="font-size: large;">در دوران نوجوانی ام، سرشار از عشق بودم و این عشق را نثار کوچکم «نازیلا» مى كردم که تا او را از این نظر سیراب سازم. از هر آنچه كه درون توان داشتم؛ كمك مى گرفتم که تا او كمبودهاى عاطفى مرا دوباره تجربه نكند. کتابهای کودکان را به منظور او بـه شكل نمایش و قصه تعریف مـیکردم. کتابهای علمـی را با آزمایش هاى عملى بـه او یـاد مـیدادم. درون باره تولد و تولیدمثل انسانـها و حیوانات بـه خوبی او را توجیـه مـی کردم. او را كنجكاو و با روحیـه اى كنكاش گر بارمى آوردم.اعضای بدن انسان را بـه خوبی مـیشناخت. درون تمام نقاشیهایش آدمـها را با اعضای بدنشان مـی کشید. اندیشـه ها و توضیحات کودکانـه اش را بـه همان زبان خودش درون زیر آنـها مـی نوشتم. تخیلاتش همـه را بـه وجد مـیآورد و باعث خنده دیگران مى شد.</span></div><div style="text-align: right;"><span style="font-size: large;">آماده كردن مرغ و ماهی براى غذا فرصت خوبى براى تشریح اعضای بدن حیوانات درون حضور نازیلا بود. پولهایم را جمع مـیکردم و برای او حیوانات مختلف مـیخ که تا درارتباط با حیوانات، احساس بهتری بیـابد. ارتباط با نازیلا و تربیت او برایم بسیـار دلنشین بود. سوالاتش مرا بـه فکر وا مـیداشت و گاها برایم تازگی داشت و عامل محرک بسیـار قویی شده بود براى اینكه بیـان چگونگی مسایل انسان را بـه زبان کودکانـه پیدا کنم. خردسالیش باعث مـیشد که تا .دنبال جواب سوال هاى بى پاسخ دوران کودکیم باشم وهیچ سوالی را درون او سرکوب نکنم. مـی خواستم كه او را با پدیدههای مختلف آشنا سازم و قدرت تجرید وانتزاع را درون او بپرورانم. او را با خود بـه محیطهای مختلف مـیبردم که تا در روابط اجتماعی، جرئت حضور و ابرازنظر بیـابد. تمام کتابهای علوم دوره ابتدایی را با آزمایش بـه او یـاد داده بودم.</span></div><div style="text-align: right;"><div style="clear: both; text-align: center;"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=https://images-blogger-opensocial.googleusercontent.com/gadgets/proxy?url=http%3A%2F%2Fzibanawak.files.wordpress.com%2F2010%2F04%2Fnazi1.jpg%3Fw%3D630&container=blogger&gadget=a&rewriteMime=image%2F*" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img alt="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـامها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir" border="0" src="http://zibanawak.files.wordpress.com/2010/04/nazi1.jpg?w=630" title="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـامها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir" /></a></div><strong><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://zibanawak.files.wordpress.com/2010/04/nazi1.jpg"><span style="font-size: large;"></span></a></strong><span style="font-size: large;">.یک روز کـه مـیخواستم مبحث حلال و حل شدن و فرق آن را با مخلوط شدن بـه او یـاد بدهم ماجرای جالبی پیش آمد. یك حبه قند و یك استکان آب بـه او نشان دادم و از او خواستم آب را بچشد. مزه آن را پرسیدم. گفت آب معمولی است. حبه قند را درون آب انداختم. بعد از اینکه قند درآب حل شد از او پرسیدم حالا بگو! حبه قند کجاست؟ او بارها این عمل را دیده بود ولی این بار متعجب و حیران با زبانى کودکانـه از من مى پرسید: « قند کو، کجاست؟» گفتم: « خودت بگو! » مدتی استکان را این طرف و آن طرف مـیکرد که تا حبه قند را ببیند. بعد درون حالی کـه گریـهاش گرفته بود از من دوباره با اصرار سراغ قند را گرفت. با چشاندن آب شیرین بـه او، موضوع را برایش روشن كردم و گفتم: این یعنی حل شدن. از این كشف سرمست كیفى كودكانـه شده بود. دست مى زد وبا خود مرتب مى گفت: «حل شده، حل شده،» چند روز بعد با اعتراض مادرم روبرو شده بودم:« حالا، این کارست کـه به بچه یـاد دادی؟ هر چه قند ونمك هست دیگه مى ریزه توى آب کـه مـی خواد حل کنـه.» ولی سرمستی من هم دستکمـی از شادی نازیلا نداشت.</span></div><div style="text-align: right;"><span style="font-size: large;">نازیلا با آن کودکی اش آنقدر علمـی و واقع بین شده بود کـه سوال هایش عرصه عقاید دین باورانـه ام را نیز متزلزل مـی ساخت ومرا با مسایل پیچیدهای روبرو مـیساخت کـه از جواب آنها عاجز بودم. روزی درون آشپزخانـه نشسته بودم کـه به طرفم آمد و دستم را گرفت و برد بـه گوشـه اى از خانـه كه سقف یكى از اتاق ها كمى ریخته بود و کاه و گلش پیدا بود. سقف رابه من نشان داد و گفت:« نگاه کن ! سیبا، آن جا را هم نگاه کردم؛ ولی خدا آن جا هم نبود.» سوال بزرگی بود. گویی مدتها با این سوال درگیر بوده و همـه جا بدنبال خدا مـیگشت. او را درون آغوش گرفتم و بوسیدم ولی جوابی به منظور سوالش نداشتم. این سوال از کجا نشأت مـیگرفت. او با این سوال خود مرا هم دچار بحران کرده بود. با توجیـه «خدا همـه جاست» او و خودم را دست بـه سر کردم. اما این را مى دانستم کـه نـه به منظور او نـه به منظور خودم دلایل كافى وجود نداشتند. هنوز حتما بسیـار جستجو مى كردیم.</span></div><div style="text-align: right;"><span style="font-size: large;">رابطهام با نازیلا برایم بسیـار شورانگیز بود. تربیت او و رابطه با او؛ که تا اندازه ای نیـازها و آرزوهایم را برآورده مـیکرد. او را پاره اى از وجود خودم مـیدیدم. متاسفانـه، این رابطه فقط که تا شش سالگی او تداوم داشت. بعد از فاصله گرفتن من از پدر و مادرم کـه ناشی از فاصله فکری، روحی و اعتقادی من با آن ها بود؛ او نیز تحت تأثیرخانواده بویژه مادرم از من فاصله گرفت. او بعدها به منظور جلب محبت و اعتماد پدر ومادرم درون سمت آنها قرار گرفت و به مخالفى قوی درمقابل من تبدیل شد. البته خوب کرد. به منظور من شاید ناراحت کننده بود ولی بار فشارهای ناشی از من بر پدر ومادرم را کم مـی کرد.</span></div><div style="text-align: right;"><span style="font-size: large;">بعد از آن دیگر ارتباط چندان زیبا و عمـیقى بین ما وجود نداشت. اما من همچنان آن عشق ومحبت را درون دلم پاس مى داشتم و مـی دارم. ص41-</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;"> </span></div><span style="font-size: large;">من امتحان کنکور را به منظور ورود بـه دانشگاه مـی خواستم. به منظور اینکه بتوانم درون دانشگاه فعالیت سیـاسی و تشکیلاتی آغاز کنم و به گروه های چریکی مخفی بپیوندم. مـی دانستم کـه مرکز این فعالیت ها دانشگاه ها هستند. بخصوص دانشگاه تهران و صنعتی.</span><br /><span style="font-size: large;">با رشته تحصیلی من «علوم تجربی» هدف من ورود بـه دانشگاه تهران شده بود. با نتیجه کنکورم، قبولی من درون رشته پزشکی محرز بود، اما نـه درون دانشگاه تهران. من روی رشته پزشکی اصراری نداشتم. با هدف مبارزه چریکی عمری کوتاه بیش به منظور خودم نمـی دیدم. از اینرو تحصیل درون یک رشته سنگین مانند پزشکی را بیـهوده و غیرضروری مـی دیدم و اشغال نابحق یک کرسی و صندلی تحصیلی کـه بسیـاری درون آرزوی آن بودند.</span><br /><span style="font-size: large;">با این محاسبات، تحصیل درون رشتۀ زیست شناسی را به منظور خود انتخاب کردم، چون هم بـه بیولوژی و تکامل انسان و پیدایش حیـات علاقمند شده بودم و هم قبولی ام درون این رشته درون دانشگاه تهران100 % بود. این تصمـیم را با یکی از هم مدرسه ای هایم بـه نام «رُوزت» کـه یـهودی بسیـار زیبایی بود، درون مـیان گذاشتم.</span><br /><span style="font-size: large;">در آن زمان رُوزت هم اعتقادات کمونیستی و سیـاسی مشابه من را پیدا کرده بود. ما از تغییرات فکری و روحی مان با هم زیـاد حرف مـی زدیم. جالب کـه او هم درون امتحان کنکور درون ردیف نفرات هشتصد قبول شده بود.</span><br /><span style="font-size: large;">با پیشنـهاد من او هم بـه این نظر رسید کـه در رشته زیست شناسی شرکت کند که تا ورودش بـه دانشگاه تهران و ادامـه فعالیت سیـاسی و تشکیلاتی اش درون آنجا قطعی شود.</span><br /><span style="font-size: large;">روزت انتخابش را کرد و در رشته زیست شناسی دانشگاه تهران قبول شد. اما چرخش زندگی درون مسیر خود مرا بـه تصمـیم دیگری کشاند. من از روزت زیبا بعد از انقلاب، یـادی مبهم و کوتاه درون فعالیت های سیـاسی دارم و نیز خبری نامعلوم و غیرقطعی از اعدام او کـه از عمق وجودم این آرزو را فریـاد مـی کشم کـه ای کاش صحت نداشته باشد. او انگار همزاد من بود. همزادی هرچند درون دورانی بس کوتاه.</span><br /><span style="font-size: large;">در این فاصله نتایج امتحان اعزام دانشجویـان بـه خارج نیز اعلام شد. خوشبختانـه اسم من درون اسامـی 200 نفر قبول شدگان بود. با دیدن اسمم درون روزنامـه ها، توجه اعضای خانواده و فامـیل یکباره بـه سوی من جلب شد و این خبر بـه همـه جا پیچید. باران تبریکات بود کـه به سوی من سرازیر مـی شدند. مادر و پدرم متعجب مـی پرسیدند:« آخر! کی تو درون این امتحان شرکت کردی ؟ کجا؟» و من سرافراز و با غرور بـه همـه جواب مـی دادم.</span><br /><span style="font-size: large;">از شادی درون پوست نمـی گنجیدم. توانسته بودم قدرت و صلاحیت خودم را بـه اثبات برسانم و امتیـازات زیـادی بدست آورم. من بـه عنوان اولین فامـیل وارد دانشگاه مـی شدم و همزمان با قبولی درامتحان نـهایی با نمره ای عالی و کنکور با نتیجه ای خوب، درون امتحان زبان انگلیسی و اعزام نیز موفق شده بودم. سه موفقیت بزرگ همزمان باهم.</span><br /><span style="font-size: large;">حالا مادرم موضع دیگری داشت. من باعث افتخار و سرفرازی خانواده بودم. همـه از توانایی، استعداد، هوش و نبوغ من حرف مـی زدند و به پدر و مادرم تبریک مـی گفتند.</span><br /><span style="font-size: large;">مادرم دیگر از ازدواج و خواستگاری حرف نمـیزد و غایله این مسئله به منظور همـیشـه تمام شد. اما حالا پدر و مادرم امـید بـه آینده تحصیلی من پیدا کرده بودند و مـی خواستند کـه من درون این زمـینـه آرزوی آنـها را برآورده سازم اما غافل بودند از اه درونی و سیـاسی من و اینکه تصمـیمم را به منظور مبارزه گرفته ام.</span><br /><span style="font-size: large;">آنـها قبولی من را مـی دیدند و اینکه حتما دراین عرصه درون بهترین رشته تحصیلی شرکت کنم ولی مواجه شده بودند با اینکه مـی خواهم زیست شناسی را انتخاب کنم. بـه هیچ عنوان موافق نبودند و زیربار نمـی رفتند. بـه هرشکلی کـه شده مـی خواستند مرا متقاعد بـه شرکت درون رشته پزشکی نمایند.</span><br /><span style="font-size: large;">مادرم با مسخره و نفرت، رشته زیست شناسی را زرت شناسی مـی خواند و مـی خواست بـه هر شکلی مانع ثبت نام من درون آن رشته شود.</span><br /><span style="font-size: large;">پدرم باز با شناخت بیشتر از من مـی دانست کـه با زور و تحمـیل، کمتر مـی توانند موثر واقع شوند. آنـها از همـه دوستان و آشنایـان کمک گرفتند کـه شاید مرا متقاعد بـه شرکت درون رشته پزشکی و انصراف از زیست شناسی نمایند.</span><br /><span style="font-size: large;">در این رابطه از ابرام دوست برادرم خواستند کـه با من صحبت کند. از دوست دیگرش بـه نام عرفان کـه ش نیز دانشجوی دندانپزشکی درون دانشگاه تهران بود و ده ها نفر دیگر کـه همـه دست بـه دست هم دادند که تا که شاید مرا درون جهت نظر پدر و مادرم بکشانند. آقای امـیری هم کـه از نتایج کنکور و اعزام دانشجو با خبر شده بود مرا تشویق بـه تحصیل درون رشته پزشکی مـی کرد.</span><br /><span style="font-size: large;">بالاخره بعد از یک ماه تلاش و کوشش دوستان و خانواده بخصوص پدرم کـه خواسته اش را درون حد آرزوی او مـی دیدم؛ با خود اندیشیدم، من کـه عمر زیـادی به منظور خود نمـی بینم؛ شاید بعد از مدت کوتاهی درون دانشگاه، نیروهای مخفی با من تماس بگیرند و ماموریت بـه من بدهند و بعد هم درون عملیـات یـا ترور و یـا درون زندان بمـیرم. بعد چه بهتر کـه در این مدت کوتاه زندگی، آرزوی پدرم را برآورده کنم.</span><br /><span style="font-size: large;">در واقع بالاترین و قویترین حربه تاثیر درون من، آرزوی قلبی پدرم شد کـه مانند تیری درون قلب من نشست و عقیده ام را به منظور انتخاب از زیست شناسی بـه پزشکی برگرداند.</span><br /><span style="font-size: large;">از اینرو بدون هیچ گرایشی بـه تحصیل درون رشته پزشکی، ورقه انتخاب رشته ها را پر کرده و با عشق بـه پدر و برآوردن آرزوی او آن را درون صندوق پست انداختم و خود را بـه دست سرنوشت سپردم که تا در یک دانشگاهی درون شـهرستان های بزرگ به منظور رشته پزشکی قبول شده و راهی آنجا شوم.</span><br /><span style="font-size: large;">هنوز با آقای امـیری درون ارتباط بودم و هر از چندگاهی پیش او مـی رفتم. با نزدیکتر شدن بـه او و برخوردهای بیشتر، تضادهای روحی و عقیدتی ما خود را بیشتر نشان مـی دادند.</span><br /><span style="font-size: large;">یک روز درون بحثی با او وقتی من از اه سیـاسی و مبارزاتی خودم به منظور او حرف مـیزدم؛ او عصبانی شد و گفت: « تو مـی خواهی به منظور این کارگران، این بی سر و پاها، این سپورها مبارزه کنی؟ این آدم هایی کـه هیچی نمـی فهمند و هیچی حالیشان نیست. من بـه اندازه موهای سر اینـها لغت بلدم و کتاب خوانده ام.»</span><br /><span style="font-size: large;">اینجا من احساس کردم کـه دنیـای من با او متفاوت هست و ما از همدیگر بسیـار دوریم. بـه اندازه کافی با او از آرمان ها و اهم صحبت کرده بودم و ادامـه بحث را بیـهوده مـی دیدم. فکر و احساسم مـی گفت نمـی توانم با انسانی کـه برخورد از بالا با دیگران دارد و خود را تنـها بـه دلیل سواد و تحصیلش بالاتر مـی بیند، همراه شوم.</span><br /><span style="font-size: large;">او محمد لواف نبود کـه ماشین دنده اتوماتیک بـه نام من پیشکشم کند یـا دستنبد الماس و طلا و جواهرات و تجملات ظاهری را بـه من عرضه نماید، اما بـه نوعی مـی دیدم کـه برخوردهای طبقاتی او با حربه علم و سواد و تحصیل و مدرک عالی درون ماهیت فرقی با آن دیگری ندارد.</span><br /><span style="font-size: large;">من با آقای امـیری معمولاً از محل کار او نزدیک پل هوایی درون خیـابان شاهرضا، که تا 24 اسفند، مـیدان انقلاب فعلی پیـاده مـی آمدیم. از آنجا او با تاکسی بـه سوی گیشا مـی رفت و من پیـاده راهی خانـه. درون این مسیر ما با هم حرف مـی زدیم. با او کـه بودم، دوست داشتم این مسیر طولانی و طولانی تر شود که تا ما با هم بیشتر حرف بزنیم .</span><br /><span style="font-size: large;">اما درون آخرین باری کـه من از او بـه یـاد دارم؛ دیگر این احساس را نداشتم. تصمـیم ام را گرفته بودم کـه راهم را از او جدا کنم. من از او بسیـار چیزها آموخته بودم ولی دیگر همراهی با او را مانعی درون راه رشد و تکامل خود مـی دیدم و احساس ایستادگی و ماندگی مـی کردم.</span><br /><span style="font-size: large;">حرفهایم را بـه او زدم و گفتم: تو شاید بیش از موهای سر این بی سر و پاهای خیـابان ها، لغت و علم مـیدانی ولی من مـی خواهم زندگیم را درون مسیر آنـها جهت بدهم، نـه درون مسیر افراد عالم و تحصیل کرده و دانشگاه دیده و تر و تمـیز و اتو کشیده.</span><br /><span style="font-size: large;">گفتم کـه دنیـای من متفاوت از اوست و بسیـار متشکرم به منظور تمام آموزش هایش، به منظور علمـی کـه به من آموخته، به منظور احساسات خوبی کـه به من نشان داده، به منظور تشویق هایش،… و برای تمام خاطرات خوبی کـه از خود برایم بجای گذاشته هست ولی با او دیگر نمـی توانم همراه شوم و مـی خواهم به منظور همـیشـه از او خداحافظی کنم.</span><br /><span style="font-size: large;">هیچوقت حالت صورت او، نگاه او و آن دقایق و لحظاتی کـه او ایستاده بود و به من نگاه مـیکرد که تا من از او دور شوم را فراموش نمـی کنم. انگار باور نمـی کرد کـه این رفتار و تصمـیم را از من ببیند.</span><br /><span style="font-size: large;">من او را کـه هاج و واج درون جای مانده بود؛ رها کردم و از پیش او رفتم. اما درون آن لحظه خود نیز غافل از آن بودم کـه سال ها بعد درون جستجویش خواهم بود و دنبالش خواهم گشت، بـه مانند فاطمـی و ریسمانچی و دیگران کـه تا بـه امروز آن ها را نیـافتم.</span><br /><span style="font-size: large;">من بـه همـه بدرود گفته و خداحافظی کرده بودم اما مگر مـی توانستم با ذره ذره وجودم، یـادگارهای روحی و همـه گذشته ام کـه در عمق ناخوداگاهم ریشـه داشتند، خداحافظی کنم. آنـها همـیشـه با منند و با من و همـه به منظور من ماندنی.</span><br /><span style="font-size: large;">اواسط تابستان 1357 بود کـه اسامـی قبولی دانشگاه ها درون روزنامـه های سراسری اعلام شدند و سیبا معمار نوبری با شماره 451 درون مقابل آن، یکی از آن ها بود. بله! من درون دانشگاه فردوسی مشـهد دررشته پزشکی قبول شده بودم و باید خود را به منظور سفری طول و دراز بـه سمت شـهری با هزار کیلومتر فاصله از تهران آماده مـی کردم.</span><br /><span style="font-size: large;">مشـهد، شـهری بزرگ اما مذهبی، شـهری پرجمعیت و پیشرفته و با امکانات فراوان. شـهری کـه در آن هیچ فامـیل و آشنایی نداشتم و نیز هزارکیلومتر دور ازدسترسی خانواده و آشنایـان ما بود.</span><br /><span style="font-size: large;">هیچنمـی توانست از آن فعالیت هایی کـه من قصد انجامش را داشتم با خبرشود و چه خوب بود، چه خوب! آخ جان! دراین شـهر هیچدیگر نبود کـه به من امر و نـهی کند، کنترلم کند و حتی ببیند کـه من درون دانشگاه درس مـی خوانم یـا نـه. من نمـی خواستم حتی یک کلمـه از آن درس های سخت پزشکی را بخوانم. نـه! من قصد دیگری داشتم.</span><br /><span style="font-size: large;">حالا درون شـهری دور، این امکان را پیدا مـی کردم و از اینـهم راضی بودم کـه پدر و مادرم ظاهراً بـه آرزویشان رسیده اند کـه شان از همـین الان خانم دکتر نامـیده مـی شود و باعث افتخارشان است.</span><br /><span style="font-size: large;">ورود من بـه دانشگاه درسال 1357 همزمان با حرکت های مردمـی و تظاهرات دانش آموزان و دانشجویـان بود. من نیز کـه از قبل گرایشات سیـاسی داشتم فعالانـه درون تمام این برنامـه ها شرکت مـی کردم. از پخش اعلامـیه گرفته که تا شرکت درون تظاهرات گوناگون و رفتن بـه سخنرانیـها و …. این نوع فعالیت ها را هم درون تهران و مشـهد داشتم.</span><br /><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><div style="clear: both; text-align: center;"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=https://images-blogger-opensocial.googleusercontent.com/gadgets/proxy?url=http%3A%2F%2Fzibanawak.files.wordpress.com%2F2012%2F05%2Fzinab.jpg%3Fw%3D267%26h%3D392&container=blogger&gadget=a&rewriteMime=image%2F*" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img alt="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـامها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir" border="0" height="392" src="http://zibanawak.files.wordpress.com/2012/05/zinab.jpg?w=267&h=392" title="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـامها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir" width="267" /></a></div><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://zibanawak.files.wordpress.com/2012/05/zinab.jpg"><span style="font-size: large;"></span></a><span style="font-size: large;">از همان اوایل آزادی ام پدرم اصرار درون ادامـه تحصیل من درون رشته پزشکی ام را داشت. عهای کـه سالها پیش قبل از دستگیریام بـه علت گرایش شدیدم بـه مبارزه سیـاسی بـه رشته پزشکی داشته ام دیگر درون من نبود.</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">در زندان با مشاهده پدیده های مختلف علاقه خاصی بـه تحقیق و پژوهش درون رشته روانشناسی، روانپزشکی و انسان شناسی پیدا کرده بودم. اما این انگیزه ها درون مقابل کشش و تمایل من بـه عرفان هنوز وزنـه سنگینی را نداشتند.</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">از این رو هرچند تحت فشار پدرم پی گیر آن بودم ولی درونا از بـه تحقق نپیوستن این خواسته ام درون ادارات آنچنان ناراضی نبودم و فرصتی بود به منظور من درون تحقق آرزوهایم بر مبنای اعتقادات جدیدم.</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">در این اندیشـه بودم کـه حوزه علمـیه، مرکزی به منظور پیشبرد این اهم و ارتقا شناخت وب عرفان مـی توانند باشند. حوزه علمـیه قم اصلی ترین مرکز بود ولی عملا تحصیل درون آنجا با شرایط زندگی ام مـیسر نبود. لذا بـه دنبال حوزه های علمـیه ای درون تهران رفتم.<img alt="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـامها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir" src="http://zibanawak.wordpress.com/wp-includes/js/tinymce/plugins/wordpress/img/trans.gif?m=1207340914g" title="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـامها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir" /></span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">برای ادامـه تحصیل درون دانشکده الهیـات تهران نیز اقدام کردم. مـی خواستم چنانچه ممکن باشد از پزشکی بـه الهیـات تغییر رشته بدهم. خنده دار بود قیـافه های حیرت زده مسئولین و دانشجویـان درون این دانشگاه آنگاه کـه من این خواسته ام را بیـان کردم.<span ></span></span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">- شما خانم مـی خواهید از رشته پزشکی بـه الهیـات تغییر رشته دهید؟!! عجیبه! شما کاملا مطمئنید؟ آخر همـه حتی دانشجویـان اینجا تلاش مـی کنند بـه موقعیتی برسند کـه بتوانند درون رشته شما تحصیل کنند. مـی دانید چه تعدادی آرزوی این موقعیت شما را دارند و حالا شما مـی خواهید تغییر رشته، آن هم بـه الهیـات دهید؟ نمـی توانم شما را بفهمم.</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">شاید هم یکی توی دلش مـی گفت:« مطمئنی کـه حالت خوبه؟؟!!»</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">خوشبختانـه علیرغم تلاشم این امر ممکن نشد و من مجبور شدم کـه برای رسیدن بـه این هدف حوزه های علمـیه را انتخاب کنم. معصومـه معمارحسنی هم مانند من قصد ادامـه تحصیل درون حوزه علمـیه را داشت. او از طرفداران سابق مجاهدین و از توابینی بود کـه مدتی مسئول بند 4 یـا 3 بود. ما درون بیرون از زندان کوتاه مدتی با هم درون ارتباط بودیم.</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">در پی تحقیق و پرس و جو به منظور تدریس درون حوزه های علمـیه بلاخره من بـه حوزه علمـیه چیذر درون نزدیک مـیدان تجریش راه یـافتم کـه رئیس آن آیت الله هاشمـی بود.</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">پدر و مادرم مجبور بـه تحمل این تصمـیمم شده بود و در برابر بهانـه های من کـه مـی گفتم هنوز جواب قبولی ام را بـه دانشگاه نداده اند، چاره ای جز سکوت و پذیرش آن نداشتند.</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">از بدو ورودم بـه آن محیط خشک و بسته دلم گرفت. اصلا آنچه کـه فکر مـی کردم و مـیخواستم نبود. معلم ما خانمـی بود جوان اما کریـه و زشت. شاید هم زشت نبود و این رفتار و حالاتش بود کـه چنین احساسی را بـه طرف مقابلش مـی داد. او همـیشـه پوشینـه و روبـند مـی زد و این کار او را وحشتناک تر کرده بود. البته شاید من هم از چشم بسیـاری این چنین بودم هر چند بدون پوشینـه و روبند.</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">چند وقتی بعد از ترک حوزه، از همکلاسیـان قبلی ام درون باره این خانم معلم ما کـه به مراتب و مدارج بالائی!! درون حوزه علمـیه رسیده بود، شنیدم کـه او یک شب بـه یک طلبه جوان از درب پشت حوزه راه داده بود و مخفیـانـه با او رو هم ریخته بود.</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">پوزخندی زدم. یـاد تمام اعمال و رفتار و حرکات این زن افتاده بودم کـه چگونـه عقده ها و کمبودهای خود را درون خشونت رفتاری و سردی برخوردهایش نشان مـی داد. البته با دیدگاه امروزم زیـاد جای نکوهش به منظور او و اعمالش نمـی بینم.</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">در سیستم بیمار و بسته جامعه ما کـه نمونـه اکستریم آن حوزه های علمـیه هستند بیش از اینـها انتظار نمـی رود و در آن زمـینـه ناهنجار جامعه، صرف گناه و تقصیر را بـه افرادی خاص خطاست.</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">در کلاس درس همـه دور که تا دور اتاق روی زمـین مـی نشستیم و معلم روبروی ما. محتوای درسها همـه اش مزخرف بود و چرت و پرت و به نوعی شکنجه! وای خدای من!! آنقدر ضرب، ضربا، ضربو، مـی کردیم کـه بعد از کلاس هم مثل طوطی اینـها لقلقه زبان ما گشته بودند. وقتی مـی پرسیدم:« اصول دینی، عرفان، مباحث خداشناسی کی آغاز مـی شوند؟» جواب مـی دادند: « آنـها درون مراحل عالی اند. این مقدمات لازمند و ما حتما و حتما اینـها را فرا گیریم.»</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">به این ترتیب 6 ماه از صبح که تا بعد از ظهر من راهی حوزه علمـیه بودم و این درسهای مزخرف و چرندیـات را بـه خورد مغز بیچاره ام مـی دادم و تازه بـه زور کـه گاهی نمره بالائی مـی گرفتم خوشحال مـی شدم.</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">به مرور زمان احساس کردم نـه! این محیط، این افراد، این معلم ها … آن دنیـائی نیست کـه بدنبالش بودم. فکر مـی کردم امثال مطهری ها، بهشتی ها، ها را با آنچه درون رویـاهایم داشتم درون آنجا مـی بینم اما باز واقعیتها تکانی بـه من دادند و بیدارترم د کـه از آن دنیـای هپروت کمـی پائین بیـایم و بعد از 6 ماه آنجا را به منظور همـیشـه ترک کنم.</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">در این رفت و آمدها من با یک 18-17 ساله و نسبتا زیبا آشنا شدم بـه نام راضیـه کـه با یک جانبازی ازدواج کرده بود و چه جالب بود به منظور من این آشنائی.</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">من هم چنین قصدی داشتم و برای آن نیز اقدام کرده بودم. به منظور من این یک انسان متعالی بود. به منظور همـین ارتباطم را با او بیشتر کردم که تا از نزدیک شاهد زندگی او باشم.</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">همسرش آقای مـهدی نظری جانباز نابینائی بود 21 ساله، کـه در جبهه 19 ترکش بـه چشمانش خورده و باعث نابینائی کامل او شده بودند. طرف راست بدنش نیز حالت فلجی داشت و با برخورد بـه کوچکترین مانعی امکان افتادن او مـی رفت. دوستانش درون جبهه مـهدی را شیر جبهه مـی نامـیدند. آنقدر کـه او شجاع و نترس بود.</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">مـهدی اهل جنوب، سبزه و سیـاه چهره با قدی بلند بود. چهره ای گرم و دلنشین داشت. از مصاحبت با او لذت مـی بردم. علیرغم نقص و معلولیت بالای جسمـی اش روحیـه ای بسیـار عالی داشت. آنـها درون یک زیرزمـینی اتاق کوچکی را اجاره کرده بودند و آنجا با شرایط نامناسب فقیرانـه زندگی مـی د. این خانـه با حوزه علمـیه چیذر فاصله زیـادی نداشت.</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">مـهدی درون آن حوزه علمـیه بـه طلبگی مشغول بود. از طرفی درون دانشگاه نیز درون رشته فلسفه درس مـی خواند. او مصمانـه مـی خواست کـه در هر دو عرصه تحصیلاتش را که تا مدارج عالی ادامـه دهد. با آن معلولیت بالای او اینـها به منظور من جای تحسین فراوانی داشت. او روزانـه 16 نوار درسی گوش مـی داد و درسهایش را بدان طریق فرا مـی گرفت.</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">مـهدی بی اندازه باهوش، بااعتماد بـه نفس و با اراده قوی بود و باغرور نیز مـی گفت:</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">« درون بازار دوستانی دارم کـه پیشنـهاد مـی کنند من بـه عنوان مشاور با آنـها همکاری و مشارکت داشته باشم ولی من وقت ندارم. مـی خواهم بـه هر طریقی تحصیلاتم را بـه پایـان برسانم. بعدها شاید درون جنب آنـها بـه فعالیت مالی نیز مشغول شوم ولی حالا نـه!»</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">من با عشق و علاقه خانـه آنـها مـی رفتم و در حد توانم بـه آنـها کمک مـی کردم. گاهی برایشان مواد غذائی و لوازم زندگی مـی بردم و در مواقع ضروری اگر جائی مـی خواستند بروند با ماشینم آنـها را مـی رساندم. با تمام وجودم مـی خواستم کـه این خانواده درون همـه زمـینـه ها پیشرفت داشته باشد.</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">راضیـه نیز با شور وعشق درون زندگی مشترکشان فعالیت مـی کرد. او همـیشـه صمـیمانـه و به گرمـی پذیرای من بود هر چند زن همسایـه آنـها کـه همسر صاحب خانـه شان بود بـه او هشدار مـی داد:« راضیـه خانم! مبادا تو این خانم را با مـهدی درون خانـه تنـها بگذاری! مواظب باش! چرا حتما این زن ساعتها با شوهر تو گرم صحبت شود؟ فکر نکن چون شوهرت نابیناست مساله ای پیش نمـی آید. نـه! آدم حتما مواظب شوهرش باشد» و از این چرت و پرتهای معمول زنان عادی.</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">باری من با این زن و شوهر آنچنان صمـیمـی شده بودم کـه مشکلات آنـها را مشکلات خودم مـی دیدم و مـی خواستم بـه هر طریقی راهگشای زندگی آنـها شوم.</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">مـهدی بـه من مـی گوید اگر آنـها بتوانند یک خانـه ای داشته باشند و فشار اجاره از رویشان برداشته شود بزرگترین کمک برایشان خواهد بود. او با امکاناتی کـه به جانبازان تعلق مـی گرفت موقعیتی بـه دست آورده بود کـه اگر مـی توانست یک مـیلیون تومان تهیـه کند بـه او خانـه کوچکی مـی دادند.</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">او این مساله را با من درون مـیان مـی گذارد کـه 400000 تومان بـه کمک دوستانش تهیـه کرده هست ولی 600000 تومان کم دارد.</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">- 600000 تومان؟ اصلا نگران نباش! اینکه مقدار خیلی زیـادی نیست. من خانواده ام خیلی ثروتمند هستند و فامـیل و نزدیکانمان نیز همـه متمولند. من مطمئنم کـه با طرح مشکل تو، آنـها حتما کمک مـی کنند. چهی بهتر و شایسته تر از تو. مـهدی و راضیـه با تعجب: « یعنی امکان تهیـه این مبلغ ازطرف خانواده و فامـیل تو هست؟»</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">- معلومـه! مـیدانید بابای من چقدر بـه جبهه ها و جاهای دیگر کمک مـی کند. بـه بیمارستان قلب همـین چند وقت پیش 100000 تومان هدیـه کرد. خودم چک آن را بـه بیمارستان بردم. به منظور سربازان جبهه هم کلی چکمـه چرمـی باضافه 50000 تومان دوباره اهدا کرد. پدرم بـه علت علاقه من بـه این کارها همـه را بـه من محول مـیکند.</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">اوه! آنقدر کارهای خیریـه پدر و مادرم زیـادند کـه نمـی توانم بشمارم. پدرم یک مدرسه هم درون زاهدان بـه اسم م » نرگس نوبری» ساخته است، یک درمانگاه هم درون جای دیگر کـه دقیقا نمـی دانم. بهر حال مطمئنم کـه اگر بـه پدرم و اعضای دیگر فامـیل بگویم حتما درون این کار مشارکت خواهند داشت.</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">و خوش خیـالانـه با خودم حساب مـی کردم: « آره صبر کنید! حساب کنم. پدرم 100000 تومان، برادرم 100000 دائی هم 100000 تومان و.. » و همـین طور محاسباتم را ادامـه مـی دادم. مـهدی و راضیـه با ناباوری بـه من نگاه مـی د و من مطمئن و خاطرجمع بـه خانـه برگشتم.</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">ابتدا با پدرم حرف زدم. از معلولیت بالای مـهدی، شرایط بسیـار سخت و فقیرانـه آنـها گفتم و اینکه این خانـه چقدر مـی تواند زندگی آنـها را تغییر دهد و در آخر هم از پدرم خواستم کـه با پیشقدمـی درون این کار و پرداخت بیشترین مبلغ مشوقی به منظور دیگران بشود.</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">پدرم با خنده و نگاه عاقل اندر سفیـه گفت:« باشـه! باشـه! م! بعد حرف مـی زنیم. از این آدمـها زیـادند. ما کـه نمـی توانیم تمام بدبختی های دنیـا را برطرف کنیم.»</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">- آجان! من کـه نگفتم بیـائید همـه بدبختی ها را رفع کنید. مـی دانم از این آدمـها زیـادند. من از این فرد مشخص حرف مـی چون درون جریـان زندگی و شرایط و نبوغ بالای او هستم. ما مـی توانیم بـه سهم خود حتی کوچک از محیط اطرافمان شروع کنیم. آجان! این هم موردی هست که کمک ما بـه او نـه تنـها منت بلکه افتخاری بر ماست.</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">- باشـه حالا برو! بعدا روی این مساله حرف مـی زنیم.</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">- آخه آجان! مگر شما این همـه بـه جاهای مختلف کمک نمـی کنید؟ خوب این هم یکی!</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">- مگر بـه همـین سادگیـه م! هر چیزی حساب کتاب داره.</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">ناامـید و حیرت زده دست از پا درازتر پیش مادرم به منظور مـیانجیگری رفتم ولی بیـهوده.</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">او هم بـه نوعی حرفهای پدرم را تکرار مـی کرد. باورم نمـی شد.</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">– آخه ! شما اینجا و آنـجا کمک مـی کنید. نذری مـی دهـید، سفره های آن چنانی مـی اندازید، مـیهمانی بپا مـی کنید، خوب این هم یکی از آنـها. من نمـی فهمم. شما کـه ادعای کار خیر مـی کنید بعد چرا اینجا تردید دارید؟ بیـائید درون باره زندگی این جوان و همسرش تحقیق کنید. مـی خواهید من آنـها را اینجا دعوتشان کنم؟</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">- نـه! نـه! اصلا. خواهش مـی کنم پای این آدمـها را اینجا باز نکن!</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">بی فایده بود و آب درون هاون کوبیدن اصرار و پا فشاری های من. تازه مـی فهمـیدم کـه در هـمـه کارهای خیر پدر و مادرم محاسباتی هست که اگـر نفع شان نباشـد انجام نمـی دهند. کمک بـه این خانواده کـه اسم و رسم و معروفیت با نام انسان های خیّر برایشان نمـی آورد و یـا درون ادارات دولتی و مراکز مذهبی به منظور پدرم.</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">پیش برادرم مسعود رفتم. او هم با پوزخندی جواب منفی بـه من داد. بـه او گفتم:« آخر مسعود! مگر تو اوایل انقلاب حزب اللهی نبودی. یـادت مـی آید کـه تو و زری چه عروسی ساده ای گرفتید؟ زری فاطمـه وار مـهریـه اش را یک شاخه نبات و نمک کرده بود و تو علیوار بـه همـه مادیـات پشت پا مـی زدی. حالا چی شده؟ آیـا همـه آن آرمانـها پوچ بودند؟ الان کـه وضع مالی شما صدها بار بهتر از 8-7 سال پیش شده است، نباید کمک مالی بـه این جانباز طلبه و دانشجوی نیـازمند برایتان مشکلی باشد.»</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">مسعود یک سال از من کوچکتر بود. او اوایل انقلاب درون سخنرانی ها و تظاهرات با ی از جنوب شـهر بـه نام زری آشنا مـی شود کـه چند سال بعد از ازدواج با مسعود نام خانوادگی اش را بـه آتش افروز تغییر مـی دهد.</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">زری از خانواده پرجمعیت و فقیری بود. مادرش نیز آرایشگری مـی کرد. برادرم مسعود، پسر جوان بسیـار خوشگل، با موهای بور مایل بـه قهوه ای، خوش تیپ، خوش صحبت و با دیگر امتیـازات ظاهری بود. که تا جائی کـه از او بـه یـاد دارم همـیشـه ها بدنبالش بودند. درآن بحبوحه انقلاب و افکار خاص آن دوران، او بـه زری این سبزه روی بانمک متمایل مـی شود. او از نظر من قشنگی بود ولی از نظر دیگر نزدیکان همسرش نـه! با آن شرایط کاملا متضاد با موقعیت خانوادگی ما او که تا سالها مورد تبعیض و برخورد از بالا توسط خانواده ما بویژه مادرم بود.</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">در روز عروسی زری و مسعود کـه در واقع جشنی نبود، زری روسری بـه سر، یک بلوز یقه اسکی بنفش رنگی با دامن قهوه ای مـی پوشد و به یک حلقه ساده و خواندن محرمـیت بی هیچ تشریفاتی قانع مـی شود. درون آن زمان آنـها بدون توجه بـه خواسته های خانواده هایشان سنت شکنی بزرگی کرده بودند و این قابل تقدیس بود.</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">بگذریم کـه بعدها آن دو چنان پای بند مادیـات و تجملات شدند کـه کمتری را توان رقابت با آنـها بود. زری علیرغم برخوردهای اعراضی و نـه چندان پر مـهر خانواده ما، با قوه محرکه بالا و استعداد عالی اش، درون کنار حمایت برادرم مصممانـه خودش را بـه جائی مـی رساند کـه نمونـه آرزوی بسیـاری از زنان اطرافش مـی شود.</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">او بعد از چندین سال تلاش، درون رشته پزشکی دانشکده ایران، درون تهران قبول مـی شود. همزمان نیز گواهینامـه رانندگی اش را گرفته و برای خودش اتومبیلی مـی خرد.</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">بعد او با بـه دنیـا آوردن یک پسر زیبا و بور بـه نام حامد، خانواده ما را صاحب دومـین نوه پسری مـی سازد و چندین سال بعد مصادف با آزادی من یک پسر دیگر بـه نام حنیف. با آن تجحرات و بستگی های فکری درون خانواده های ایرانی پسردار شدن عامل تحکیم زندگی بود و امتیـاز و برگ آسی درون مقابل رقیب.</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">در دوران زندانم از بچه های و برادرانم بـه من عکسهایی فرستاده مـی شود. یکی از آنـها حامد پسر مسعود و زری، دیگری ویژاک پسر سیما و بهروز و بعد هم یـاشار پسر محمد برادر بزرگم و سارا مـیرزاخانی بود.</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">مدت زمان زیـادی طول نکشیده بود کـه زری نیز از آن اعتقادات و تقیدات مذهبی دست کشیده و زنی مدرن و بی حجاب مـی شود و اینـها تشدید کننده جو رقابت بین او با دیگران بویژه با م سهیلا بودند.</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">من بعد از آزادی ام هر چند ناراحت از تغییر و تحول اعتقادی زری و گرایشات او بـه فرهنگ غربی و تجملات زندگی بودم ولی از اینکه ی از خانواده فقیر و به قول معروف جنوب شـهری خود را که تا بدانجا کشیده بود کـه دیگران بـه او غبطه مـی خوردند خوشحال بودم و به او آفرین مـی گفتم.</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">البته درون دلم از این غمگین مـی شدم چرا من کـه چند سالی جلوتر از او درون رشته پزشکی قبول شده بودم حالا اینقدر از او عقب هستم ولی این تلخی و ناراحتی را حتما مـی پذیرفتم و جای اعتراضی بـه دیگران نبود.</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">باری درون برابر درخواست کمک من به منظور دوست جانبازم از مسعود و زری با جواب نـه مسعود و بهانـه های مختلف او روبرو شدم.</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">تنـهای کـه در این رابطه قدمـی هرچند کوچک برداشت، دائی بود کـه 10000 تومان داد و با موافقت زن دائی ام، سعیده، آقای نظری و همسرش را به منظور شام بـه خانـه شان دعوت کرد. این تنـها کمکی بود کـه من درون مجموع توانستم بدست آورم.</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">آنچنان با اطمـینان و غرور بـه آقای نظری امـید داده بودم کـه این مبلغ مورد نیـاز را تهیـه خواهم کرد کـه حیرت زده درون برابر من سکوت کرده بود و حال دست از پا درازتر پیش او مـی رفتم کـه با خنده مـی گفت: « زینب خانم! تازه کلاهت را بینداز هوا کـه همـین 10000 تومان را هم دادند. این آدمـهای ثروتمند اگر بخشش و احساس نوعدوستی داشتند کـه به این ثروتها دست نمـی یـافتند. اگر بـه کنـه و چگونگی تجمع این ثروت ها بروی، حقیقت دیگری به منظور تو روشن خواهد شد! حقیقتی کـه در آن منافع عموم و دیگران نادیده گرفته شده اند. واقعا چی فکر مـی کردیم چی شد!</span></div><div dir="RTL"><div style="clear: both; text-align: center;"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=https://images-blogger-opensocial.googleusercontent.com/gadgets/proxy?url=http%3A%2F%2Fzibanawak.files.wordpress.com%2F2012%2F05%2F111.jpg%3Fw%3D282%26h%3D372&container=blogger&gadget=a&rewriteMime=image%2F*" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img alt="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـامها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir" border="0" height="372" src="http://zibanawak.files.wordpress.com/2012/05/111.jpg?w=282&h=372" title="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـامها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir" width="282" /></a></div><span style="font-size: large;"><strong> سید محمدعلوی دائی زینب</strong></span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;"><strong> </strong></span><span style="font-size: large;"> </span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;"> <strong> سعیده زن دائی زینب</strong></span></div><div dir="RTL" style="clear: both; text-align: center;"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=https://images-blogger-opensocial.googleusercontent.com/gadgets/proxy?url=http%3A%2F%2Fzibanawak.files.wordpress.com%2F2012%2F05%2F12.jpg%3Fw%3D300%26h%3D279&container=blogger&gadget=a&rewriteMime=image%2F*" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img alt="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـامها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir" border="0" height="279" src="http://zibanawak.files.wordpress.com/2012/05/12.jpg?w=300&h=279" title="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـامها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir" width="300" /></a></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">آقای نظری راست مـی گفت. یـادم مـی آمد اوایل انقلاب کـه مدتی کارهای اداری پدرم را عهده دار شده بودم و به کارخانـه و دفتر کار او رفت و آمد داشتم، روزی شاهد معامله ای از پدرم شدم کـه سرم سوت کشید.</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">پدرم به منظور کارهای دباغی چرم ها مواد شیمـیائی و رنگی زیـادی خریده بود. هر قوطی رنگ بـه قیمت 4 تومان، اما او با استفاده از کمبود مواد شیمـیائی و رنگی درون اوایل انقلاب این رنگها را بـه چهار برابر قیمت آنـها یعنی هر قوطی رنگ 16 تومان بـه فروش مـیرساند. با این کار سود زیـادی عاید پدرم مـی شد. بدون آنکه او درون تولید و فعالیتهای سازنده جامعه نقشی داشته باشد.</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">من متعجب گفتم:« آجان! 4 تومان را بـه 16 تومان مـی فروشید؟ این آخر گرانفروشی ست؟ خب 2 تومان استفاده قابل قبول هست ولی نـه اینقدر؟ این کار درست است؟!»</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">- تو م! برو بـه کارهای دیگر برس. تو هنوز خیلی جوان و ساده ای!</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">جرات و توانائی کافی نداشتم کـه حتی درون برابر پدرم بایستم و با سکوت از آن گذشتم</span><br /><span style="font-size: large;"></span> </div><h1 style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;"> <span style="font-size: x-large;"> زیبا ناوک هم بـه جرگه کیرپرستان پیوست</span></span></h1><h1 style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;"> </span></h1><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://zibanawak.files.wordpress.com/2012/04/dsc011791.jpg"><span style="font-size: large;"><img alt="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـامها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir" height="420" src="http://zibanawak.files.wordpress.com/2012/04/dsc011791.jpg?w=630&h=420" title="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـامها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir" width="630" /></span></a><span style="color: red;"><span ></span></span><br /><span style="color: red;"><span ></span></span><br /><span style="color: red;"><span ></span></span><br /><span style="color: red;"><span ></span></span><br /><span style="color: red;"><span ></span></span><br /><span style="color: red;"><span ></span></span><br /><span style="color: red;"><span ></span></span><br /><span style="color: red;"><span ></span></span><br /><span style="color: red;"><span ><div dir="RTL"> </div><h1><span style="color: white;">حالات و دعای زیبا ناوک درون زمان احتضار آیت الله خمـینی</span></h1><div ><span ></span> </div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="color: white; font-size: large;"> خرداد 1368 بود. آیت الله خمـینی درون بستر بیماری و احتضار افتاده بود. روزهای دردناکی به منظور من بودند. بی نـهایت شیفته و مرید امام خمـینی بودم. با بیماری و احتضار او بنیـان زندگی من نیز متزلزل شده بود. بشدت غمگین و اندوهناک بودم. هوش و حواسی درون درس و تحصیل به منظور من نمانده بود. تمام این روزها به منظور سلامتی امام روزه مـی گرفتم و از هیچ نذر و نیـاز و التماسی به منظور سلامتی او دریغ نمـی کردم.</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;"><span style="color: white;">از رادیو و تلویزیون لحظه لحظه پی گیر ماوقع بودم. او تبلور عینی اعتقاداتام درون آن مقطع بود. دیوانـه وار او را مـیپرستیدم.<span ></span></span></span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="color: white; font-size: large;">شب قبل از رحلت امام بـه پشت بام خوابگاه مان رفتم. رو بـه آسمان نماز خواندم و نماز خواندم و برای سلامتی او دعا کردم و دعا، اما اصلاً ارضا نمـی شدم. حال عجیبی داشتم. بـه سجده افتادم و گریـه کردم. نمـی دانم چقدر طول کشید. فقط مـیدانم کـه دیگر از شدت ناله و گریـه دیگر تاب و توانی برایم نمانده بود. رو بـه درگاه الهی التماس مـی کردم:</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="color: white; font-size: large;">« خدایـا! نمـی دانم دیگر چگونـه التماست کنم و از تو سلامتی و زنده نگه داشتن امامم را بخواهم؟ ترا بـه هر آنچه دوست داری او را به منظور ما و ملت ما نگه دار! جان من را بگیر! جان همسرم! جان بچه هایم! جان همـه نزدیکانم! و آنـها را با لحظه ای از عمر بیشتر امام عوض کن! دیگر نمـی دانم چه از زندگی ام را برایت عرضه کنم و چه بـه تو بدهم؟ که تا این خواسته ام را قبول کنی. خــدااااخــدااا! التماست مـی کنم کـه او را به منظور ما نگه داری …»<img alt="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـامها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir" src="http://zibanawak.wordpress.com/wp-includes/js/tinymce/plugins/wordpress/img/trans.gif?m=1207340914g" title="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـامها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir" /></span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="color: white; font-size: large;">بعد از ساعتی با گردن درد و بدن کوفته از روی سجاده ام بلند شده و به اطاقم رفتم و خوابیدم. صبح حدودهای ساعت 7-6.5 بود کـه رادیو را روشن کردم. صدای تلاوت قرآن بـه گوش مـی رسید. بی اختیـارعصبی شدم و پیچ رادیو را چرخاندم که تا کانال دیگری را بگیرم ولی باز هم قرآن بود. نـه! نـه! از تصور آنچه بـه ذهنم مـی رسید وحشت کرده بودم.</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="color: white; font-size: large;">باز کانال دیگر و باز کانال دیگر! همـه جا تلاوت قرآن بود.</span></div><div dir="RTL"><span style="color: white; font-size: large;">«وای! وای! خدایـا! نـه! فقط آرزویم اینست کـه احساسم درست نباشد!»</span></div><div dir="RTL"><span style="color: white; font-size: large;">ولی لحظاتی بعد بین تلاوت های آیـات قرآن خبر وحشتناک رحلت رهبرم را شنیدم. گریـه و ناله و زاری به منظور بروز غم و اندوه ام کفافم نمـی داد. چشمانم را بشدت بـه هم فشردم و با دستانم صورتم را پوشاندم. فشار دردهای درونم را درون آخ! آخ! آخهایی کـه از اعماق وجودم برمـی آمدند نشان مـی دادم. سرم بی اراده بـه اینور و آنور تلو تلو مـی خورد.</span></div><div dir="RTL"><span style="color: white; font-size: large;">درد مـی کشیدم درد! و احساسم بدون تسلیم درون برابر رضای خدا بر مرگ نفرین مـی کرد.</span></div><div dir="RTL"><span style="color: white; font-size: large;">ساعتی بعد زیر دوش آب سرد رفتم که تا کمـی آرام گیرم.</span></div><div dir="RTL"><span style="color: white; font-size: large;">دانشجویـان دیگر نیز متاثر از این واقعه شده بودند. اتوبوسهایی از دانشگاه به منظور مسافرت بـه تهران درون اختیـار دانشجویـان گذاشته شدند. من نیز راهی تهران شدم.</span></div><div dir="RTL"><span style="color: white; font-size: large;">آخ آخ! که تا تاب و توانی بود درون مصلی تهران با دیگر شرکت کنندگان عزاداری مـی کردم و بقیـه ساعات درون برابر تلویزیون سوگواری.</span></div><div dir="RTL"><span style="color: white; font-size: large;">جمال هم درون این زمان همراه با دوستان سابق سپاهیاش درون بخش تبلیغات به منظور مراسم امام فعال شده بود. یکی از پوسترهای زیبای امام خمـینی درون آن روزها نقاشی یک شبه جمال است.</span></div><div dir="RTL"><span style="color: white; font-size: large;">در بازگشت بـه مشـهد درون اولین هفته بعد از بـه پایـان رسیدن عزای عمومـی، من یک مقاله شعرمانندی بسیـار با احساسی درون وصف این روزهای وداع خودم با امام خمـینی نوشتم و در جمع دانشجویـان درون سالن تریبون به منظور همـه خواندم.</span></div><div dir="RTL"><span style="color: white; font-size: large;">فقط شمائی کلی از احساسات پرشور و عاشقانـه ام نسبت بـه امام خمـینی درون این متن و مقاله را درون ذهنم داشتم که تا اینکه درون حین نوشتن این کتاب زینب و ارسال فایل های آن بـه اینترنت یک روز ایمـیلی با عنوان «دست خط» از مصطفی طالبی دریـافت کردم. هدیـه ای بزرگ از او. این دست خط ها مربوط بـه این متن و مقاله من درون باره امام بودند کـه او اسکن آنـها را برایم پیوست کرده بود. عمصطفی درون صفحاتی از این کتاب هست.</span></div><div align="center" dir="RTL"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://zibanawak.files.wordpress.com/2012/06/khat.jpg"><span style="color: white; font-size: large;"><img alt="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـامها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir" height="484" src="http://zibanawak.files.wordpress.com/2012/06/khat.jpg?w=374&h=484" title="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـامها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir" width="374" /></span></a></div><div dir="RTL"><span style="color: white; font-size: large;">در آن روزها یک شعر عرفانی، تحت عنوان «چشم بیمار» از امام درون رسانـه ها منتشر شدد کـه حالات من را بـه او شدت بخشید. من که تا سالها همـیشـه آن اشعار را بـه همراه داشتم و حتی درون مجامع و جلسات مختلف درون باره این اشعار تفسیر و سخنرانی ها کرده بودم.</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><strong><span style="color: white; font-size: large;">چشم بیمار</span></strong></div><div style="text-align: justify;"></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><strong><span style="color: white; font-size: large;"> من بـه خال لبت اى دوست گرفتار شدم چشم بیمــــار تــــو را دیــدم و بیمار شدم</span></strong></div><div style="text-align: justify;"></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;"><span style="color: white;"><strong> فارغ از خود شدم و كوس اناالحق بزدم </strong><strong> </strong><strong> همچــــو منصــور خــــریدار سرِ دار شدم</strong></span></span></div><div style="text-align: justify;"></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;"><span style="color: white;"><strong> غم دلدار فكنده هست به جــانـم، شـررى </strong><strong> </strong><strong> كــه بـــه جــــان آمدم و شـهره بازار شدم</strong></span></span></div><div style="text-align: justify;"></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;"><span style="color: white;"><strong> درِ مـیخانـه گشایید بـه رویـم، شب و روز </strong><strong> </strong><strong>كه من از مسجد و از مدرسـه، بیـزار شـدم</strong></span></span></div><div style="text-align: justify;"></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;"><span style="color: white;"><strong> جــامــه زهد و ریـا كَندم و بر تن كردم </strong><strong> </strong><strong> خــــرقـــه پیـــر خـراباتى و هشیـار شدم</strong></span></span></div><div style="text-align: justify;"></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><strong><span style="color: white; font-size: large;"> واعــظ شـهــر كه از پند خود آزارم داد از دم رنـــد مــىآلــــوده مـَددكار شدم</span></strong></div><div style="text-align: justify;"></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><strong><span style="color: white; font-size: large;"> بگـذاریــد كــــه از بتكــده یـادى بكنم مـــن كـه با دستِ بت مـیكده، بیـدار شدم</span></strong></div><div style="text-align: justify;"></div></span><div style="text-align: justify;"><br /></div></span><br /><div style="text-align: justify;"><br /></div><br /><div ><div ><h2><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://zibanawak.wordpress.com/2012/10/17//">دست بـه دست هم دهیم و دست بـه کیر هم No difference</a></h2><div ><strong><span ></span></strong><span style="font-size: large;"> </span></div><h4 style="text-align: center;"><span style="font-size: large;"><span style="color: maroon;">تقدیم به ............ از معان آزادی درون هامبورگ و از طرفداران فرقه Scientologyno </span></span></h4><h4 style="text-align: center;"><span style="font-size: large;"><span style="color: black;">No difference between parts of our body</span></span></h4><div style="text-align: center;"><strong><span style="font-size: large;">براستی چه فرقی بین دستان ما و اعضای ی ما وجود دارد؟ </span></strong></div><div style="text-align: center;"><strong><span style="font-size: large;"> ما همـه حتما اجرای عدالت را از خود اعضای بدن مان شروع کنیم </span></strong></div><h5 style="text-align: center;"><span style="font-size: large;"></span><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://zibanawak.files.wordpress.com/2012/10/.jpg"><span style="font-size: large;"><img alt="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـامها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir" height="394" src="http://zibanawak.files.wordpress.com/2012/10/.jpg?w=345&h=394" title="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـامها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir" width="345" /></span></a><span style="font-size: large;">ضیـا بخشائی و زیبا ناوک 2001</span></h5><div ><span style="font-size: large;"></span><br /></div><div ><span style="font-size: large;"></span><br /></div></div><div ><span ></span><span style="font-size: large;"> </span></div></div></div>
ضد خرhttp://www.blogger.com/profile/16206569933255214538noreply@blogger.com2tag:blogger.com,1999:blog-669446655629882024.post-48544263436086345042012-07-16T15:44:00.004-07:002012-07-18T02:14:50.195-07:00
خداحافظی راستین عمو شازده مصدق از سایت خوب آزادگی<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><div ><span style="color: white; font-size: large;"></span><div ><!-- google_ad_section_start(name=default) --><span style="color: white; font-size: large;"></span><div ><span style="color: white; font-size: large;"></span><h2 ><span></span> </h2><span style="font-size: large;"></span><div ><div ><div itemscope="itemscope" itemtype="http://schema.org/BlogPosting"><div itemprop="articleBody"><span style="color: white; font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><span style="color: white; font-size: large;"></span><div style="clear: both; text-align: center;"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.peymanmeli.org/Images/iranflag_fly1.gif" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><span style="color: black;"><span style="color: white; font-size: large;"><img border="0" closure_uid_42u793="2" src="http://www.peymanmeli.org/Images/iranflag_fly1.gif" /></span></span></a></div><span><span style="color: black;"><span style="color: white; font-size: large;">بقول مرحوم علی حاتمـی درون هزار دستان: آنچه گذشت.....<br />آزادی خواهان,همسنگران,همفکران عزیز: اینجانب یک سال و پنج ماه قبل درون سایت آزادگی عضو شدم اما که تا حدود پنج ماه پیش کـه اولین لینک خودم را ارسال کردم جز اظهار نظر و کامنت گذاری هیچ فعالیت دیگری درون سایت نداشتم.بنابراین هیچ گونـه نیـازی بـه آی دی مجدد سازی هم نبود.پس از آن متوجه شدم کـه کاربران این سایت با سه دسته از افراد برخورد دارند:<br />1- تعدادی از چپ نمایـان و توده ای های سابق کـه با ساختن انواع ای دی های تقلبی همچون:Mazdaq,دفترها ,khordad25,mohandes وdosholarab....و جدیدا farhangو.... وچند آی دی دیگرسعی دارند که تا در لوای جمـهوری خواهی و ملی نما یی با بحث های کشدار و فرسایشی انرزی کاربران را هدر داده و دائما با بحثهای انحرافی و کهنـه و اختلاف برانگیزاجازه هیچگونـه همدلی و انسجام را بـه کار بران ندهند که تا با ارسال لینکهای مفید و موثر قدمـی درون مسیر روشنگری بردارند . مثلا کاربر dosholarabکه ازسردمداران و بزرگ آی دی داران این گروه هست درون لینک جدیدش محمد رضا شاه را هم جنس باز خطاب کرده درون حالیکه همـین چند ماه پیش لینکهای متعددی راجع بـه زن بارگی و روابط ایشان با زنان متعدد ارسال کرده بود. <br />2-کاربران مشکوکی کـه با راه اندازی انواع آی دی های تقلبی خلق الساعه دست بـه انواع توهین های و مسخرگیـها و دلقک بازیـهای کهنـه و تکراری مخصوص مجلات زرد چند دهه پیش مـیزنند از جملهmr.Pahlave,tirdad-p,ramin12345,.......<br />این گروه یک عیـا مطلب را درون وبلاگشان بارها کپی پیست کرده و با ارسال تکراری این مطالبی تهوع آور و بی ارزش وقت و انرزی و امکانات سایت را بـه قهقرا بردند. لازم بـه تذکر هست که این گروه دوم الزاما همدستان گروه اول نیستند اما بشدت مورد حمایت آنان مـی باشند.<br />3- دسته ای از کاربران پانگرگ همچون azeronline,morteza1298و....که گذشته از ارسال لینکهای مسئله دار و ضد ایرانی بارها و بارها بـه کاربران دشنامـهای نزادی و داده و اما با آنان کوچکترین برخوردی صورت نگرفته است.<br />در برابر این سه گروه یک گروه از کاربران آزادیخواه و مشرو طه طلب هم هستند کـه تنـها جرم آنان تعداد بیشتر و اتحاد و هماهنگی و همدلیشان هست .به همـین خاطر هم مورد حسد بوده وانواع متلک ها و انگها نثار انان مـی شود کـه سایت را اشغال و فتح کرده اند و....<br />زمانی کـه من اولین لینکم را پنج ماه پیش ارسال کردم تصورم این بود کـه منظور ازارسال لینک یعنی باخبر دیگران و پخش آخرین اطلاعات و اخباررویدادها.اما کم کم متوجه شدم کـه هدف عده ای از لینک گذاری درون این سایت نشر اخبار و اطلاعات نبوده بلکه ارضائ عقده ها و کمبود های روحی و روانی و انتقام گیری بـه خاطرکینـه های باقی مانده از گذشته و تجربه تلخ ناکامـی ها درون طول زندگی آنان هست .وقتی کـه کاربری حتی یک لینک درون مورد مسائل روزمره ارسال نکرده اما دهها مطلب و عتکراری توهین آمـیز و مسخره درون مورد یک شخصیت تاریخی کـه سی سال پیش فوت کرده و اصلا بازگو نقطه های ضعف احتمالی آن مرحوم درون این مقطع حساس مملکت ما هیچ تاثیری و یـا سودی به منظور ملت درمانده ندارد را ارسال مـی کند معنی آن چیست؟<br />اینجا بود کـه اینجانب دست بـه مقابله بـه مثل زدم و یک تنـه با واکاوی و مطالعه تاریخی گروههای چپ نما و ملی نما آرشیو بزرگ و کاملی از خطا ها و اشتباهات و نقاط ضعف این گروهها را درون وبلاگم گرد آوری کردم.همگان هم شاهدند کـه تنـها درون پاسخ و عالعمل نسبت بـه لینکها و مطالب توهین امـیز طرف مقابل لینکیـهای تاریخی و مستند و مستدل را ارسال کردم و بس.برای مثال وقتی کهramin12345عرنگی کودکان کرد کشته شده درون سردشت را درون زمان جنگ تحت عنوان کشتار کودکان کرد توسط محمد رضا شاه ارسال کرد من درون پاسخ بـه آن لینک کشتار واقعی کودکان خانواده شایگان توسط چریکهای فدایی خلق را ارسال کردم .ویـا درون پاسخ بـه لینک تصویر محمد رضا شاه درون حال نماز تصویر دکتر مصدق را درون حال مصرف دخانیـات همراه یک آخوند فرستادم و یـا درون جواب توهین های نزادی یک پان گرگ مطالب تاریخی مربوط بـه رواج لواط درون مـیان پان گرگها را لینک کردم. و یـا درون پاسخ بـه همـین ramin12345که درون نامـه خداحافظی خود مدیران آزادگی را متهم بـه همکاری با جمـهوری اسلامـی و افشائ IP آنان نزد جمـهوری اسلامـی کرده بود بارها و بارهامطالب نامـه اش را مطرح و اتهام دروغش بـه مدیران آزادگی را زیر سوال بردم اما درون نـهایت تنـها دو روز بعد ..... <br />شاید اشتباه من این بود کـه بار مسئولیت قانونی برخورد با خطاکاران را کـه در وحله اول وظیفه مدیریت سایت آزادگی و سپس سایر همفکران و همدلان کاربر بـه شکلی دست جمعی بود را یک تنـه بـه عهده گرفتم.آری اگر مدیریت سایت از ابتدا با انواع آی دی های تقلبی و لینکهای توهین آمـیز و فحاش و تفرقه افکن برخورد شایسته را کرده بود نیـازی نبود که تا در جبران کم کاریـهای قبلی خود حساب کاربران زحمتکش سایت را ببندند.<br />به هر حال اینجا هم نمونـه ای کوچک از یک جامعه ایرانی هست و متاسفانـه بخشی از آنـهم شامل تعدادی افراد فرومایـه, بیمار,خودنما وشارلاتان.ما همـه درون طول همـین یکی دو ماهه مستندا دیدیم کـه افراد نفوذی و مشکوک و روان پریش توهینـها و فحاشی هایشان را د و بعد هم با خود شیرینی وچاپلوسی طلبکار شدند ووقتی خیـالشان راحت شد کـه کاربران واقعی و دلسوز را از مـیدان بدر کرده اند و سایت را بـه اندازه کافی تضعیف, دمشان را روی کولشان گذاشتند و غیبشان زد.<br />در پایـان این نامـه خدا حافظی یک توصیـه کوچک بـه همفکران همسنگر دارم. با آنکه درون مسئله ای کـه هفته گذشته به منظور من پیش آمد هیچ صدای اعتراضی نشنیدم . اما ظرف کمتر از 12 ساعت بخاطر آرمان و اعتقاد مشترکمان و در همان قالب آشنا و همان شور همـیشگی باز گشتم اما اکنون درون دفاع از کاربر دیگری reza for u از این سایت مـیروم . ولی این داستان را از یـاد نبرید کـه در زمان آلمان هیتلری از یک زندانی ملی گرا پرسیدند چرای به منظور نجات شماها کاری نمـی کند و او پاسخ داد: وقتی یـهودیـها را گرفتند ما ساکت ماندیم .وقتی کومونیستها را گرفتند ما ساکت ماندیم .وقتی رو شنفکران را گرفتند ما ساکت ماندیم وقتی لیبرالها را گرفتند ما ساکت ماندیم درنتیجه آن وقتی کـه سراغ ما آمدند که تا ما را هم بگیرند دیگری نبود که تا برای دفاع از ما صدای خود را بلند کند. </span></span></span></div></div></div></div></div></div></div></div></div>
ضد خرhttp://www.blogger.com/profile/16206569933255214538noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-669446655629882024.post-12578176231356760192012-07-14T21:59:00.000-07:002012-07-14T21:59:04.601-07:00
وقتی رفیق برادر کومونیست مسلمان بـه نماز جمعه مـیرود<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><img alt="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـامها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir" border="0" height="1167" src="http://www.iranian-fedaii.de/1-Asnad%20AT/S12/S12.gif" width="825" /></div>
ضد خرhttp://www.blogger.com/profile/16206569933255214538noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-669446655629882024.post-12483739538125978372012-07-14T21:51:00.001-07:002012-07-14T21:51:55.471-07:00
فرمانفرما:شاهزاده سرخ: معشوقه رهی معیری<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><div align="right"><br /></div><div style="clear: both; text-align: center;"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/2/2b/Maryam_Farman_Farmaian.jpg/230px-Maryam_Farman_Farmaian.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><span style="font-size: large;"><img border="0" src="http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/2/2b/Maryam_Farman_Farmaian.jpg/230px-Maryam_Farman_Farmaian.jpg" /></span></a></div><div align="right"><span style="font-size: large;">همـه شب نالم چون نی .. کـه غمـی دارم .. کـه غمـی دارم.<br />دل و جان بردی اما .. نشدی یـارم .. یـارم<br />با ما بودی .. بی ما رفتی<br />چو بوی گل بـه کجا رفتی؟</span></div><div align="right"><span style="font-size: large;">تنـها ماندم .. تنـها رفتی.</span></div><div align="right"><span style="font-size: large;">اگر پیش آمده باشد کـه گاهی دل بـه مـیراث موسیقی ملی، درون دههی سی و چهل داده باشید، لابد کـه صدای مخملین غلامحسین بنان بـه جانتان نشسته است؛ و اگر از مـیان تصنیفهای فراموش ناشدنی او، تنـها چند تایشان، پسندتان افتاده باشد؛ حتما که «کاروان»، اثر کمنظیر مرتضیخان محجوبی، یکی از آن مـیان بوده باشد. واگر بخواهید بدانید کـه چرا و چگونـه هست که این اثر، اینچنین با تار و پود جانتان آشنایی مـیدهد؛ کافی نیست کـه نام محجوبی، بنان و رهی معیری، بزرگان سازندهی این اثر را دلیل آن بـه شمار آوریم، بلکه بههمنشستن فرخندهی محتوا و قالب اثر را حتما دید، کـه چنین بیداد مـیکند، آنجا کـه مایـهی شعر رهی، بـه قامت فواصل گام «دشتی»، چنان برازندگی مـیکند، کـه کلام از آهنگ، بازیـافته نمـیشود.</span></div><div align="right"><span style="font-size: large;">به گفتهی اکبر مشکین، کـه گاه بـه خلوت رهی، راهی داشت، رهی معیری خود هرگز از جادوی شنیدن این اثر رها نشد. او مـیگوید، شبهای اردیبهشت تهران، به منظور رهی معیری، شبهای شنیدن چندبارهی «کاروان» بوده است. پیدا نیست کـه آیـا اکبر مشکین مـیدانسته هست که این عاشقانـهی هجرانی رهی معیری، با سیـاسیترین رویدادهای تاریخ معاصر ایران، چه ارتباطی داشته است، یـا نـه!؟</span></div><div align="right"><span style="font-size: large;">داستان پنـهان عشق رهی معیری بـه مریم فیروز، نخست درون خاطرات پزشک معتمد خاندان فرمانفرما آفتابی شد. او کـه به نظر مـیرسد خود نیز شیفتهی مریم فیروز بوده باشد، با خشم و نفرت فراوانی از این «جوان سیساله مبتلا بـه تریـاک، خوشگل، خوشاندام، جذاب، شاعر و عاشقپیشـه، تصنیفساز، غزلسرا، گویندهی خوب، موسیقیدان، با دو دانگ آواز»، یـاد مـیکند. البته رهی معیری درون سالهای مورد بحث این پزشک «نامعتمد» و فاشگوی اسرار خانواده، هنوز محلی از اعراب درون شعر و شاعری نداشت و اثر قابل توجهی نیز از او دیده نشده بود، اما طبع شعری داشت و گاه شعری مـیسرود.</span></div><div align="right"><span style="font-size: large;">نخستین ملاقات مریم و رهی درون یکی از روزهای اردیبهشت، پیش از مرگ فرمانفرما، و در روزهای تلاش به منظور جدایی از همسر اجباریش، درون یک مـهمانی درون خانـهی مصطفی فاتح صورت مـیگیرد. و همـین ملاقات هست که پایـهی یکی از شورانگیزترین و عجیبترین حکایتهای عاشقانـه معاصر قرار مـیگیرد. از آن بـه بعد، هستهی اصلی ترانـهها و غزلیـات رهی معیری، کـه به گفتهی برخی، از بهترین آثار ادبیـات کلاسیک معاصر بـه شمار مـیرود، مایـه از این عشق مـیگیرد.</span></div><div align="right"><span style="font-size: large;">عروس چمن مریم تابناک</span></div><div align="right"><span style="font-size: large;">گرو از نوعروسان خاک</span></div><div align="right"><span style="font-size: large;">به رخ نور محض و به تن سیم ناب</span></div><div align="right"><span style="font-size: large;">به پاکی چواشک و به صافی چو آب</span></div><div align="right"><span style="font-size: large;">دواند مرا ریشـه درون قلب ریش</span></div><div align="right"><span style="font-size: large;">دهم آبش از قطرهی اشک خویش</span></div><div align="right"><span style="font-size: large;">چو درون خاک تیره شود منزلم</span></div><div align="right"><span style="font-size: large;">بود داغ آن سیمتن بر دلم</span></div><div align="right"><span style="font-size: large;">بهاران چو گل بر چمن درون زند</span></div><div align="right"><span style="font-size: large;">گل مریم از خاک من سر زند</span></div><div align="right"><span style="font-size: large;">مریم فیروز را نمـیتوان با هیچیک از زنان معاصر سنجید. او را بدون تردید مـیتوان یکی از شاخصترین زنان دوران خود بـه شمار آورد. ی از یک خانوادهی پرنفوذ و ثروتمند، کـه پدرش را (عبدلحسین مـیرزا فرمانفرما) عاشقانـه دوست مـیداشت و پس از قتل نصرتدوله برادرش بـه دست رضاشاه، ازدواج با فرزند یکی از رجال دستگاه رضاخانی را، بـه منظور تامـین امنیت پدرش، بـه رغم فاصلهی سنی ۲۶ ساله، با رغبت تمام قبول کرد. او کـه یکی از زیباترین و روزآمدترین ان ِ تهران، درون دهههای ۲۰ و ۳۰ بـه شمار مـیرفت، از جانب پزشک خانوادگیشان چنین توصیف شده است:</span></div><div align="right"><span style="font-size: large;">«مریم درون آن وقت ی بود ۲۹ ساله، زیبا و فتان و دلفریب، وانصاف این هست که درون حُسن و دلبری آیتی بود. اضافه بر طراوت و جوانی وخوشصورتی و موزونیت اندام، بسیـار بسیـار جذاب و دلفریب و باهوش وزرنگ و مطلع و پُرجان بود. سواد مدرسهای خوب داشت. فرانسه خوب مـیدانست، اطلاعات عمومـی وسیع داشت. از هر دری حرف مـیزد، مـیپرسید، مـیفهمـید. او یکی از خوشگلترین خانمهای تهران بـه شمار مـیآمد: آنیت داشت، ندیمـه بود، رفیق بود، آزادمنش بود، مؤدب بود و آداب معاشرت را با کوچکترین دقایق مواظب بود. کتاب مـیخواند.»</span></div><div align="right"><span style="font-size: large;">به هر رو ارتباط عاشقانـهی مریم و رهی ادامـه پیدا مـیکند. بعد از مرگ فرمانفرما درون سال ۱۳۱۸، هنگامـی کـه خیـال مریم از جانب پدرش آسوده شد، مـهر خود را بـه سرتیپ اسفندیـاری بخشید و از او جدا شد. پزشک مریم مـینویسد: «بعد از آن دیگر مریم رفت و آمد بـه خانـهی رهی را آغاز کرد و پس از مدتی نیز او را بـه خانـهی شمـیران خود آورد. مریم قول مـیدهد کـه به قول خودش بـه مذهب و سنت عشق زن او شود.»</span></div><div align="right"><span style="font-size: large;">پس از این و بعد از برکناری رضاشاه، نیروی سرشار و سر پرشور مریم، او را بـه سوی کوششهای اجتماعی مـیکشاند. اشرافزادهی زیبای تهرانی کـه در سال ۱۳۲۰، با رهی معیری کـه اندکاندک آوازهی ترانـههایش مـیپیچید، «بهرسم عشق» زندگی آغاز کرده بود، هنگامـیکه بـه همراه بزرگ علوی بـه تشکیلات زنان مـیرود که تا به واسطهی او درون آنجا فرصتی یـابد که تا برای بهبود وضع زنان تنفروش، کوششهای خود را سامان ببخشد، عالیـه شرمـینی یکی از زنان مسوول درون سازمان زنان حزب کـه پوشش اشرافی او را مـیبیند، کنایـهای بـه بزرگ علوی مـیزند که: «خوب بود یکی از شاهدختها را هم مـیآوردید.»</span></div><div align="right"><span style="font-size: large;">رهی معیری درون کنار مریم، همچنان از برکت عشق شورانگیز شـهرآشوب تهران، بالیده مـیشود. مواد مخدر و سیگار را ترک مـیکند و به تشویق او با نامهای مستعار، بـه نوشتن مطالب انتفادی درون روزنامـهها مـیپردازد. و همچنان مریم فیروز، منبع ذوق شاعرانـهی اوست:</span></div><div align="right"><span style="font-size: large;">خیـال انگیز و جانپرور، چو بوی گل سراپایی</span></div><div align="right"><span style="font-size: large;">نداری غیر از این عیبی، کـه مـیدانی کـه زیبایی</span></div><div align="right"><span style="font-size: large;">من از دلبستگیهای تو با آیینـه، دانستم</span></div><div align="right"><span style="font-size: large;">که بر دیدارِ طاقتسوز خود، عاشقتر از مایی</span></div><div align="right"><span style="font-size: large;">از سوی دیگر، مریم فیروز اندک اندک درون محافل چپ زنان تهران، شـهرتی دست و پا کرده بود. مطبوعات تهران بـه او لقب مریم سرخ داده بودند. روزنامـههای فرانسوی تصاویر او را با لباس چرمـی و پرچم سرخ بـه چاپ رسانده بودند. درون یکی از مطبوعات داخلی، زیر یکی از عکسهای او این شعر بـه چشم مـیخورد:</span></div><div align="right"><span style="font-size: large;">مریما، جز تو کـه افراشتهای پرچم سرخ</span></div><div align="right"><span style="font-size: large;">نیست درون عالم ِ ایجاد یکی مریم ِ سرخ</span></div><div align="right"><span style="font-size: large;">سر پرشور اشرافزادهی تهرانی کـه روزها را درون محلات بدنام، با زنان تنفروش سپری مـیکرد و به آنان کمک مـیرساند، و یـا درون کورهپزخانـههای جنوب تهران، به منظور کارگران سخن مـیگفت، او را بر سر دوراهی تازهای درون زندگی کشاند. او درون کار احداث خانـهای درون باغ شمـیرانش بود کـه حافظ فرمانفرماییـان برادرش، مـهندس کیـانوری را کـه در آلمان معماری خوانده بود و افکار چپگرایـانـه داشت، بـه عنوان مـهندس طراح بـه او معرفی مـیکند. این آشنایی به منظور مریم کـه خود را درون مبارزات اجتماعی غرق کرده بود، فرصتهای تازهای را بـه وجود آورد. حالا او با یکی از سران حزب تازهتاسیس توده آشنا شده بود و که مـیتوانست درون تحقق رویـاهای بلندپروازانـهی مریم، او را یـاری کند.</span></div><div align="right"><span style="font-size: large;">روزگار سیـاه ترانـهسرای عاشق فرا رسید. مریم سرانجام درون انتخاب مـیان شوریدگی دل و سر پرشور، دومـی را انتخاب کرد و به رغم عشقی کـه هرگز فروکش نکرد، همراه با معمار چپگرای خانـهی باغ شمـیرانش، پای درون راهی گذاشت کـه جز سختی و دربهدری و آوارگی و زندان و شکنجه، از آن ثمری نبرد، مریم که تا ۱۵ بهمن ۱۳۲۷ کـه به دنبال ترور نافرجام و مشکوک شاه، حزب توده منحل و سران آن تحت تعقیب قرار گرفتند، گاه و به گاهی بـه دیدار رهی مـیرفت. اما بعد از آن کـه به طور غیـابی بـه حبس ابد محکوم شد و متواری گردید، دیگر هرگز او را ندید. اما فصل پربار ترانـهها و غزلیـات ناب رهی معیری، از همـین دوره آغاز شد و با یـاد و نام مریم فیروز، زیباترین و به یـادماندنیترین ترانـههای زبان فارسی را از خود بـه جا گذاشت:</span></div><div align="right"><span style="font-size: large;">مشت خاشاکی، کجا بندد ره سیلاب را؟</span></div><div align="right"><span style="font-size: large;">پایداری پیش اشکم، کار دامن نیست، نیست.</span></div><div align="right"><span style="font-size: large;">آنقدر بنشین، کـه برخیزد غبار از خاطرم</span></div><div align="right"><span style="font-size: large;">پای که تا سر ناز ِ من، هنگام رفتن نیست، نیست.</span></div><div align="right"><span style="font-size: large;">با کودتای ۲۸ مرداد، همـهی سران حزب توده بـه شوروی سابق گریختند، اما مریم فیروز که تا یکسال از رفتن خودداری کرد و به زندگی مخفی خود درون تهران ادامـه داد. جالب اینجاست کـه یکی از مشـهورترین شعرهای رهی، درون همان روز ۲۸ مرداد درون روزنامـه اطلاعات بـه چاپ رسید. دکتر باستانی پاریزی درون مورد این غزل گفته است: «محفل گرم مریم فیروز اگر هیچ کاری نکرده باشد، درون تاریخ ادب ایران جای پای محکمـی به منظور خود باز کرده هست و بعد از ششصد سال، شاعری بـه دنیـای ادب ما تقدیم کرده است، کـه تا پانصد سال دیگر هم شاید مثل ِ او نیـاید. این مجمع حق خود را بـه جامعهی ما ادا کرده هست و چنان مـینماید کـه همـهی مراحل آن درون گرو زیبایی و آنیت صاحبهی آن بوده است.»</span></div><div align="right"><span style="font-size: large;">نـه دل مفتون دلبندی، نـه جان مدهوش دلخواهی</span></div><div align="right"><span style="font-size: large;">نـه بر مژگان من اشکی، نـه برهای من آهی</span></div><div align="right"><span style="font-size: large;">نـه جان بینصیبم را پیـامـی از دلارامـی</span></div><div align="right"><span style="font-size: large;">نـه شام بیفروغم را نشانی از سحرگاهی</span></div><div align="right"><span style="font-size: large;">نیـابد محفلم گرمـی، نـه از شمعی، نـه از جمعی</span></div><div align="right"><span style="font-size: large;">ندارد خاطرم الفت، نـه با مـهری، نـه با ماهی</span></div><div align="right"><span style="font-size: large;">کیم من؟ آروزگمکردهای تنـها و سرگردان</span></div><div align="right"><span style="font-size: large;">نـه آرامـی، نـه امـیدی، نـه همدردی، نـه همراهی</span></div><div align="right"><span style="font-size: large;">مریم فیروز درون سال ۱۳۳۳ از ایران گریخت، و تا رویداد ۱۳۵۷، نتوانست بـه ایران بازگردد. او یکبار درون سال ۱۳۳۷ تلاش کرده بود که تا از راه نفوذ درون انجمن فرهنگی ایران و شوروی، رهی معیری را به منظور شرکت درون مراسم سالگرد انقلاب اکتبر، بـه شوروی دعوت کنند. رهی بـه این سفر رفت، امای نمـیداند کـه آیـا ملاقاتی مـیان آنها رخ داده یـا نـه. بـه هر حال، شاعر درویشمسلک و افتادهی هجرانزده، با همـهی دشواریها کـه از لحاظ جسمـی داشت، لابد بـه آرزوی شمـیدن بوی نفس یـار دیرین، مشقت تماشای نظم آهنین مـیدان سرخ مسکو را درون سرمای اکتبر، بـه خود هموار کرد.</span></div><div align="right"><span style="font-size: large;">ترانـهی کاروان، بعد از فرار مریم از ایران سروده شده است، و بازتاب رنج شاعریست کـه بعد از کوچ محبوب خود، که تا پایـان عمر بـه تنـهایی زیست و به یـاد او ترانـهها و غزلهای زیـادی سرود. رهی درون آبان ۱۳۴۷، بر اثر بیماری سرطان معده، درون تنـهایی درگذشت. مریم نیز ده سال بعد از آن بـه ایران آمد و طولی نکشید کـه تا پایـان عمر گرفتار شکنجههای طاقتفرسای حکومت اسلامـی گردید، و در اسفند ۱۳۸۶، درون یکی از خانـههای امن دستگاه امنیتی حکومت درگذشت.</span></div><div align="right"><span style="font-size: large;">سخنها کند با من از روی دوست</span></div><div align="right"><span style="font-size: large;">ز گیسوی او، بشنوم بوی دوست</span></div><div align="right"><span style="font-size: large;">به رخساره چون نازنین من است</span></div><div align="right"><span style="font-size: large;">نشانی، ز نازآفرین من است</span></div><div align="right"><span style="font-size: large;">بود جان ما، سرخوش از جام او</span></div><div align="right"><span style="font-size: large;">که ما را گلی هست، همنام او</span></div><div align="right"><span style="font-size: large;">نوازد دل و جان غمناک را</span></div><div align="right"><span style="font-size: large;">پُر از بوی مریم کند خاک </span></div></div>
ضد خرhttp://www.blogger.com/profile/16206569933255214538noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-669446655629882024.post-81027793653987296302012-07-14T20:00:00.000-07:002012-12-29T16:28:03.702-08:00
روسپی کومونیستی کـه جاسوسه جمـهوری اسلامـی شد<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><span style="font-size: medium;">نفوذ کومونیستها در گروههای سلطنت طلب </span><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"></div><span style="font-size: medium;"></span><br /><div style="clear: both; text-align: center;">لیلا سلیمـی خیـاط</div><div style="clear: both; text-align: center;"><img height="400" src="http://t2.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcRlm9yNX-RulFqOnfF5SdWWxB2FcPCBVv_bDLRAmy-Wza-0fU5SDo8GAKtGng" style="padding-bottom: 8px; padding-right: 8px; padding-top: 8px;" width="321" /></div><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt; unicode-bidi: embed;"><span style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: medium;"><span lang="AR-SA">الف ـ همسر ناخدا "ح " یک نـــاخدای بــــازنشسته نیروی دریـائی یکی از نفوذی های حزب بود کـه قبل از سال </span><span lang="FA">۵۷</span><span lang="AR-SA"> بازیگر فیلم های تبلیغاتی و رقاصه کافه بود و پس از سال </span><span lang="FA">۵۷</span><span lang="AR-SA"> هودار حزب شد و توانست رابطه ی خود را با محافل راست گرا برقرارکند و به عنوان نفوذی رسمـی حزب درون تشـکیلات مخفی فعال سلطنت طلبان نفوذ کند و یک رکن اصلی این محافل شود. سرنخ اصلی کودتای نوژه را این زن درون اختیـار حزب گذاشت. این ناخدا و همسرش با ناخدا احمدی ارتباط داشتند. این زن دو نفر از اعضای علنی حزب را وارد تشکیلات مخفی کودتاچیـان مـی کند کـه در آن دو درون لیست نیروهای اقدام کننده کودتا قرار مـی گیرند. کیـانوری دایمأ مقامات جمـهوری اسلامـی را درون جریـان اطلاعات کودتاچیـان قرار مـیدهد درون ضمن منبع اطلاعاتی خود را نیز معرفی مـی کند که تا آن جا کـه دو نفر از سپـــاه نیز از طریق همـین زن وارد نیروهای اقدام کننده مـی شوند. حتی پول مزدوری بین آنـها تقسیم مـی شود، قرار بوده نیروئی از تهران بـه نوژه برود و از درون پایگاه نوژه نیز راه را بازکنند و پایگاه تصرف شود و به دنبال آن با هواپیماهای جنگی از نوژه بـه تهران آمده و محل های تعیین شده را بمباران کنند. شب هنگام درون لحظه قطعی، نیروهای حکومت عملیـات کودتاچیـان را خثنی و نیروهای عملیـاتی کودتا را درون پایگاه و به عنوان اعزامـی بـه تهران دستگیر مـی کنند. ولی تمام شبکه دستگیر نمـی شوند.</span></span></span></div><span style="font-size: medium;"></span><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"></div><span style="font-size: medium;"></span><br /><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt; unicode-bidi: embed;"><span style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: medium;"><span lang="AR-SA">ب ـ درون </span><span lang="FA">۵</span><span lang="AR-SA"> اردیبهشت ماه </span><span lang="FA">۵۸</span><span lang="AR-SA"> درون جریـان طبس همزمان با عملیـاتی کـه قرار بود امریکا انجام دهد، برنامـه ریزی شده بود کـه از داخل شبکه عملیـاتی انجام شود. درون این شبکه نیز عوامل حزب وجود داشته کـه سرانجام اخبار این عملیـات را ناخدا احمدی بـه حزب مـی رساند ولی خبر بـه موقع بـه کیـانوری نمـی رسد، احمدی ناچار خبر را مستقیمآ بـه بنی صدر مـیدهد و روز بعد از عملیـات کیـانوری همـین اطلاعات را درون دیدار با بنی صدر بـه او مـیدهد. بنی صدر بـه منبع اطلاعاتی واحد مشکوک مـی شود. از سوی دیگر عطاریـان، فروزان، سلیمـی کمـیته انقـلاب را قبل از </span><span lang="FA">۵۷</span><span lang="AR-SA"> درون ارتش تأسیس کرده و عملیـاتی نیز انجام داده از جمله پادگان هائی را بـه انقلاب تحویل داده بودند، بـه همـین دلیل عطاریـان موقعیت خاصی داشته و بعد از انقلاب فرمانده لشکر یکم گارد شد و با آغاز جنگ فرمانده قرارگاه غرب و بعد از آن مشاور عالی و زیردفاع بود. از طرف وزارت دفاع درون جلسات کارشناسی شورایعالی نظامـی شرکت مـی کرد. درون این جریـان قدوسی بـه عطاریـان حکم داد کـه برای رسیدگی بـه جریـان طبس اقدام کند کـه هلی کوپتر و هواپیمای امریکا درون طبس مـی ماند و فرمانده ارتش ایران دستور بمباران منطقه را مـیدهد و درست این زمانی بود کـه فرمانده سپاه قائم به منظور تجسس درون آنجا بود و در اثر بمباران هواپیماهای ایران کشته شد و بحث این بود کـه از طرف امریکا بـه نفوذی های امریکا درون ارتش چراغ سبز زده شده بود. درون واقع دستور بمباران را بنی صدر داده بود. از سوی نفوذی های حزب مشخص شد کـه در چند روز قبل از قضیـه طبس سایت های اضطراری بمباران ضد هوائی اطراف تهران و قم را برچیده بودند. گزارش عطاریـان از خیـانت ستاد ارتش حکایت مـی کرد کـه ریـاست آن با شادمـهر بود، درون واقع پیـام رمزی</span><span lang="FA">۲</span><span lang="AR-SA"> ساعت بعد از شکست عملیـات از سوی رادیو آمریکا داده مـی شود و سپس ارتش هواپیماها و هلی کوپترهای باقی مانده امریکائی درون طبس را بمباران مـی کند. اطلاعات حزب از شبکه ای بود کـه در داخل کشور عملیـات را انجام مـی داد، بعد از ماجرای طبس و خیـانت ستاد ارتش، درون جریـان گفتگوهای مـیان آیت الله بهشتی و کیـانوری، آیت الله بهشتی مـی گوید: شما اطلاعاتتان را بـه کانالهای دیگری غیر از بنی صدر بدهید.که البته این کانالها دفتر امام خمـینی بود.</span></span></span></div><span style="font-size: medium;"></span><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"></div><span style="font-size: medium;"></span><br /><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt; unicode-bidi: embed;"><span style="font-family: Times New Roman;"><span lang="AR-SA" style="font-size: medium;">ح ـ بعد از گذشت یک سال از قضیـه نوژه شخصی بـه نام مـینو از اعضای سازمان مخفی با پدر یکی از دوستانش کـه عضوشاخه باقی مانده نوژه بود، آشنا شده و به دستور حزب درون آن شبکه نفوذ مـی کند و اطلاعاتی مربوطه را بـه حزب مـی دهد و حزب نیز این اطلاعات را با معرفی منبع اطلاعاتی خود بـه دادستانی مـی رساند. دادستانی بـه جز مـینو همـه را دستگیر مـی کند. بعد از این ماجرا، مـینو بـه شبکه علنی حزب پیوست و پس از سرکوب حزب بـه شوروی گریخت</span></span></div></div>
ضد خرhttp://www.blogger.com/profile/16206569933255214538noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-669446655629882024.post-69977055645910359252012-07-13T20:25:00.000-07:002012-12-29T16:25:13.011-08:00
داستان واقعی ای کـه جاسوسه ای کومونیست شد و کودتای نوژه را بـه آخوندها لو داد<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">شـهریـار فتحی </span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"></div><div align="CENTER" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="color: navy;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;"><strong>لیلی سلیمـی خیـاط و علیرضا خدایی</strong></span></span></div><div align="CENTER" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="color: navy;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;"><strong>قاتلان نظامـیان جانباخته ی مرتبط با کودتای </strong></span></span></div><div align="CENTER" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="color: navy;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;"><strong>را بـه دادگاه بـکشانیم</strong></span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;"><strong>!</strong></span></span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">لیلی سلیمـی خیـاط </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">(</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">لیلی</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">) </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">از حزب خائن توده،همدست رژیم آخوندی چنانکه مـی دانیم حزب خائن توده،بمثابه ی همدست و گرداننده ی اصلی رژیم خونریز و اشغالگر جمـهوری اسلامـی، درون خنثی سازی کودتای ملی نوژه درون تیرماه ۱۳۵۹ خورشیدی ، و شناسایی،دستگیری، شکنجه و تیرباران نظامـیان مـیهندوست و دلیر مرتبط با این کودتا نقشی</span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">اساسی و کلیدی بازی کرد</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">.</span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><div style="clear: both; text-align: center;"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://t2.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcRlm9yNX-RulFqOnfF5SdWWxB2FcPCBVv_bDLRAmy-Wza-0fU5SDo8GAKtGng" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="400" src="http://t2.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcRlm9yNX-RulFqOnfF5SdWWxB2FcPCBVv_bDLRAmy-Wza-0fU5SDo8GAKtGng" style="padding-bottom: 8px; padding-right: 8px; padding-top: 8px;" width="321" /></a></div><span style="color: #111111; font-size: small;"></span><br /></div><div align="CENTER" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="color: navy;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;"><strong>سران</strong></span></span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">جنایتکار رژیم دست نشانده ی جمـهوری اسلامـی با همکاری سران حزب توده و عوامل نفوذی این حزب معلوم الحال درون صفوف نظامـیان دلیر مرتبط با کودتای نوژه، کـه بر آن بودند که تا در هژدهم تیرماه ۱۳۵۹ خورشیدی طومار ننگین این رژیم ضدایرانی را یکسره درون هم بپیچند و مردم ایران را از بند این رژِیم اهریمنی آزاد سازند،آنان را پیش از عملی نمودن نقشـه ی کودتا دستگیرنموده و پس از شکنجه های وحشیـانـه و محاکمات فرمایشی درون بیدادگاه های آخوندی،بیش از یکصد و سی تن از این قهرمانان و سرداران ملی را بـه جوخه های اعدام سپردند</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">.</span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">یکی از مـهره های اصلی حزب خائن توده کـه با هدایت مستقیم کیـانوری معدوم، درون شناسایی،دستگیری و لونظامـیان دلیر و آزاده ی مرتبط با کودتای نوژه نقشی اساسی و کلیدی بازی کرد،عفریته و ی جاسوسی بنام </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">"</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">لیلی سلیمـی خیـاط</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">"</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">،معروف بـه </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">"</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">لیلی</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">" </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">است کـه هم اکنون درون برونمرز بسر و در وحشت دائم از امکان شناسایی شدن از سوی ایرانیـان مـیهندوست،بویژه خانواده ها و بازماندگان جانباختگان مرتبط با کودتای نوژه،واپسین روزهای عمر ننگین و نکبت بار خویش را مـی گذراند</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">.</span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"></div><div align="CENTER" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="color: navy;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;"><strong>لیلی سلیمـی خیـاط</strong></span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;"><strong>(</strong></span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;"><strong>لیلی</strong></span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;"><strong>) </strong></span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;"><strong>کیست؟</strong></span></span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">لیلی سلیمـی خیـاط</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">(</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">لیلی</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">)</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">که درون دوران پیش از بروی کارآمدن رژیم دست نشانده ی خمـینی رقاصه ی کاباره ها و</span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">هنرپیشـه ی سینما بود،پس از جدا شدن از همسران نخستین اش،با یکی از عوامل شبکه ی جاسوسی شوروی و حزب خائن توده بنام ناخدا سیروس حکیمـی ازدواج نموده و به استخدام ک</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">.</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">گ</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">.</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">ب و شبکه ی جاسوسی و مخفی حزب توده درآمد</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">.</span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">معرف لیلی سلیمـی خیـاط بـه شخص کیـانوری معدوم،سیـاوشکسرایی، یکی از سران حزب توده بود</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">. </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">لیلی سلیمـی خیـاط </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">(</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">لیلی</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">) </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">با ناخدا حمـید احمدی</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">(</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">معروف بـه ناخدا انور</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">) </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">از دیگر گردانندگان شبـکه ی مخفی حزب توده کـه بعدها بـه عضویت کمـیته ی مرکزی حزب خائن توده درون آمد و امروزه درون برلین انجمنی موسوم بـه </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">"</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">انجمن مطالعات و تحقیقات تاریخ شفاهی ایران</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">"</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">را براه انداخته است، نیزارتباط مستقیم داشت</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">.</span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">حمـید احمدی کـه از گردانندگان شبکه ی جاسوسی و مخفی حزب توده درون سال های پیش و پس از فاجعه ی بهمن ۱۳۵۷ بوده و در شناسایی،لوو دستگیری نظامـیان دلیر و مـیهن دوست مرتبط با کودتای نوژه نقشی مستقیم داشت و بواسطه ی یدک کشیدن مقام مشاور نظامـی ابوالحسن بنی صدر،نخستین رییس جمـهور خمـینی خون آشام،در پیشبرد جنایتکارانـه ی جنگ ضدمـیهنی ایران و عراق نیزمسئولیت مستقیم داشته و مـی بایستی درون این ارتباط بـه مردم ایران پاسخگو باشد،در سال۱۳۶۴،در دوران اقامت درون افغانستان تحت اشغال شوروی،و درون دورانی کـه عضو کمـیته ی مرکزی حزب خائن توده بود،همراه با علیرضا خدایی و محمد حقیقت</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">(</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">با نام مستعار کریم</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">) </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">مسئولیت تشکیلات حزب توده درون افغانستان را برعهده داشت و در این راستا با مقامات امنیتی حکومت دست نشانده ی شوروی درون افغانستان و نیز با مستشاران نظامـی و امنیتی شوروی درون افغانستان همکاری تنگاتنگ داشت</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">.</span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">در گزارشی کـه در مجله ی ستاره سینما درباره ی لیلی سلیمـی خیـاط</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">(</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">لیلی</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">)</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">، این عفریته ی توطئه گر و جاسوس آمده است،چنین مـی خوانیم</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">:</span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">" </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">لی لی از شوهر دومش طلاق گرفت ودر یک کاباره ایرانی درون لندن بطور نیمـه مـی د </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">! </span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">بدنبال خبری کـه قبلا از </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">«</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">لی لی </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">»</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">داشتیم درون این هفته توسط یکی از همکاران مجله کـه از لندن برگشته هست مطلع شدیم کـه </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">«</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">لی لی </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">»</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">در لندن با یک کاباره ایرانی بنام </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">«</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">کاباره دانسینگ پارس </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">»</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">قرارداد بسته و شبها را درون آنجا بطور نیمـه های شرقی اجرا مـی نماید </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">. </span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">همانطور کـه قبلا نوشتیم لی لی اخیرا تصمـیم داشت بطور جدی کار سینما را ادامـه دهد وحتی شوهر دومش را کـه یک</span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">تاجر فرش بود ترغیب مـی نمود که تا برای تهیـه فیلمـهای هنری و موج نوئی سرمایـه گذاری نماید </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">.</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">اما شوهرش بـه کلی نسبت بـه کار سینما بیگانـه بود،بااین تصمـیم لی لی مخالفت مـی ورزید </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">. </span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">مـی گویند اختلاف لی لی با شوهرش از اینجا ناشی مـی شود کـه او حاضر نمـی شد درون کار سینما سرمایـه گذاری نماید </span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">سرانجام این اختلاف نظر بالا رفت ولی لی از او جدا و برای اینکه از خودش و او انتقام گرفته باشد باکاباره مذکور</span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">قرداد بست </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">. </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">ابتدا قرار بود کـه او درون این کاباره برنامـه استریپ تیز کـه نوعی همراه با شدن تدریجی هست ،اجرا نماید </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">.</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">اما چون به منظور این برنامـه آمادگی نداشت کارخود را با اجرای نوعی های شرقی مخصوصا عربی شروع نموده هست تا بعد از فرا گرفتن فنون لازم به منظور استریپ تیز ،برنامـه خود را با آن همراه نماید </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">. "</span></div><div style="clear: both; text-align: center;"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://images.persianblog.ir/409119_TOewWym9.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img alt="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـامها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir" border="0" height="315" src="http://images.persianblog.ir/409119_TOewWym9.jpg" width="157" /></a></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">(</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">برگرفته از </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">:</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">مجله ستاره</span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">سینما ،سال ۱۳۵۳ ،شماره ۵۳ </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">)</span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">و دقیقا همـین عفریته از سوی سازمان جاسوسی شوروی و سران وطنفروش حزب توده ماموریت مـی یـابد کـه بواسطه ی مناسبات همسرش</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">(</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">ناخدا سیروس حکیمـی</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">) </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">با نظامـیان دلیر مرتبط با کودتای نوژه، کـه از وابستگی نامبرده و لیلی سلیمـی خیـاط</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">(</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">لیلی</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">) </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">به شبکه ی جاسوسی شوروی و حزب توده بی اطلاع بودند، درون صفوف آنان نفوذ کرده و سپس آنـها را بـه وزارت اطلاعات رژیم آخوندی لو داده و به کشتارگاه بفرستد</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">!</span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">سران خائن و وطنفروش حزب توده،از کیـانوری معدوم گرفته که تا علیرضا خدایی،جاسوس سرشناس رژیم آخوندی و گرداننده ی ورق پاره های اینترنتی ساواماساخته ی </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">"</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">پیک نت</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">" </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">و </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">"</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">راه توده</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">"</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">آشکارا و بکرات از نقش اساسی و کلیدی حزب توده،و نیز نقش ویژه و منحصربفرد لیلی سلیمـی خیـاط</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">(</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">لیلی</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">) </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">در لونظامـیان مـیهندوست مرتبط با کودتای نوژه و خنثی نمودن این کودتا سخن گفته اند</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">.</span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">لیلی سلیمـی خیـاط درون سال ۱۳۶۶ خورشیدی همراه با فرزندش </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">"</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">سیـامک</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">"</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">از ایران بـه افغانستان رفت،و بعد از ملاقات با سران وقت حزب توده درون افغانستان </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">:</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">علیرضا خدایی،علی خاوری،حسین علوی</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">(</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">معروف بـه امـین،و برنامـه ساز کنونی</span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">رادیو آخوندی </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">"</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">زمانـه</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">" </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">در هلند</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">)</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">،سیـاوشرایی ،محمد حقیقت</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">(</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">معروف بـه کریم،معاون ناخدا بهرام افضلی</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">) </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">و نیز مسئولان ک</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">.</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">گ</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">.</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">ب درون سفارت شوروی درون پایتخت افغانستان، به منظور انجام ماموریت درون اروپا بـه هندوستان پرواز نمود</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">.</span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">گفتنی هست حسین علوی</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">(</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">امـین</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">) </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">که درون دوران تصدی مسئولیت تشکیلات حزب توده درون افغانستان،مسئولیت شعبه ی جعل اسناد این حزب معلوم الحال درون این کشور را بعهده داشت،پس از ورود </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">"</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">لیلی سلیمـی خیـاط</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">"</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">به افغانستان،و محول نمودن ماموریت های ویژه و خیـانتبار جاسوسی بـه وی،مقدمات فنی و لجستیکی اعزام این عفریته ی جاسوس</span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">و خمـینی صفت بـه غرب را فراهم ساخت</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">. </span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">لیلی سلیمـی خیـاط درون دوران اقامت کوتاه مدت خویش درون کابل بواسطه ی برخورداری از تجربه ی نفوذ درون مـیان محافل ناسازگار با رژیم جنایتکار آخوندی،از سوی علیرضا خدایی</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">(</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">از گردانندگان اصلی شبکه ی مخفی حزب توده</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">) </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">ماموریت یـافت کـه با هدف نفوذ بـه اقامتگاه دکتر عبدالرحمن قاسملو،دبیرکل پیشین حزب دمکرات کردستان</span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">ایران،ابتدا بـه هندوستان رفته و از آنجا بـه اتریش برود</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">.</span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">چنانکه مـی دانیم،دکتر عبدالرحمن قاسملو بعد از چندی بدست تروریست های اعزامـی از سوی رژیم پلید و خونریز آخوندی ترور شد</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">.</span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">لیلی سلیمـی خیـاط،این قاتل رذالت پیشـه ی نظامـیان مرتبط با کودتای ملی نوژه،هنگام ورود بـه فرودگاه نظامـی کابل درون سال ۱۳۶۶ خورشیدی، از سوی شخص حسین علوی</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">(</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">امـین</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">) </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">که درون آن هنگام عضو هیئت سیـاسی کمـیته ی مرکزی</span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">حزب خائن توده بوده و مسئولیت تشکیلات این حزب درون افغانستان را برعهده داشت،مورد استقبال قرار گرفت</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">.</span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">لیلی سلیمـی خیـاط سپس بواسطه ی آشنایی پیشین با محمد حقیقت</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">(</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">کریم</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">)</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">،از دیگر اعضای هیئت سیـاسی کمـیته ی مرکزی حزب توده،و معاون وقت بهرام افضلی،از عوامل مخفی حزب توده و فرمانده ی پیشین نیروی دریـایی رژیم جمـهوری اسلامـی ،در خانـه ی وی واقع درون منطقه ی </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">"</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">وزیراکبرخان</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">" </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">کابل مستقر گشت،و درون آنجا با علی خاوری،دبیر اول وقت کمـیته ی مرکزی حزب توده،عیلرضا خدایی،سیـاوشرایی و مقامات کا</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">.</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">گ</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">.</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">ب بکرات دیدار نموده و دستورات لازم</span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">برای ادامـه ی ماموریت های جاسوسی و نفوذی خود دریـافت نموده،و سپس خاک افغانستان را ترک کرد</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">.</span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"></div><div align="CENTER" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="color: navy;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;"><strong>اعترافات علیرضا خدایی بـه همدستی با سران جنایتکار رژیم آخوندی</strong></span></span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">سران خائن و وطنفروش حزب توده،از کیـانوری معدوم گرفته که تا علیرضا خدایی،جاسوس سرشناس رژیم آخوندی و گرداننده ی ورق پاره های اینترنتی ساواماساخته ی </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">"</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">پیک نت</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">" </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">و </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">"</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">راه توده</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">" </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">آشکارا و بکرات بـه نقش اساسی و کلیدی حزب توده،و نیز نقش ویژه و منحصربفرد لیلی سلیمـی خیـاط</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">(</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">لیلی</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">) </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">در همدستی با سران جنایتکار رژیم اخوندی درون زمـینـه</span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">ی لونظامـیان مـیهندوست مرتبط با کودتای نوژه و خنثی نمودن این کودتا سخن گفته اند</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">.</span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">اعترافات آشکار و بیشرمانـه ی سران حزب توده،بویژه اعترافات علیرضا خدایی،گرداننده ی ورق پاره های اینترنتی ساواماساخته ی </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">"</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">پیک نت</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">" </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">و </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">"</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">راه توده</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">" </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">در این زمـینـه ـ کـه بدون هیچگونـه فشار و شکنجه و تهدیدی علیـه آنان صورت گرفته و من نمونـه هایی از آن را درون زیر خواهم آورد ـ ضمن آنکه نمونـه هایی روشن و بیچون و چرا از همدستی سران و عوامل حزب خائن توده با رژیم ضدایرانی جمـهوری اسلامـی درون زمـینـه ی سرکوب و کشتار ایرانیـان را بـه نمایش مـی گذارد،اهرم ها و پایـه هایی حقوقی و قابل استناد به منظور کشانیدن این سیـه دلان،و بویژه شخص علیرضا خدایی و لیلی سلیمـی خیـاط</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">(</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">لیلی</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">) </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">بپای مـیز محاکمـه درون دادگاه های صالحه ی اروپا و آمریکا، بـه اتهام همدستی آنان درون زمـینـه ی لودادن،دستگیری،شکنجه و تیرباران بیش از یکصد و سی تن از نظامـیان مرتبط با کودتای نافرجام نوژه کـه در جریـان آن حتی یک تیر بـه ایرانیـان شلیک نشد،بدست مـی دهد</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">. </span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">بر ایرانیـان مـیهن دوست و آزاده درون درون و برون از مرزهای مـیهن مان،و بویژه بر خانواده ها و بازماندگان جانباختگان مرتبط با کودتای نوژه هست که درون راستای پیکار به منظور سرنگونی رژیم ضدایرانی جمـهوری اسلامـی بیش از پیش بـه نقش خیـانتبار حزب توده و سران و عوامل این حزب معلوم الحال کـه همچنان،و بروال سال های نخست بعد از بروی کار آمدن رژیم جنایتکار آخوندی،نقش شاخک های اطلاعاتی این رژیم درون شناسایی و شکار مخالفان آن را ایفا مـی کنند، توجه</span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">داشته باشند و این مزدوران را درون هر لباس و در هر کجا کـه لانـه کرده اند،شناسایی و افشا کنند،و بعنوان نخستین گام عملی درون این راه،با اعلام جرم علیـه علیرضا خدایی و لیلی سلیمـی خیـاط</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">(</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">لیلی</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">)</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">،آنان را درون کنار سران تبهکار رژیم خونریز جمـهوری اسلامـی،به اتهام جنایت علیـه بشریت، درون دادگاه های صالحه ی اروپا و آمریکا بپای مـیز محاکمـه</span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">بکشانند</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">.</span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">اینک نمونـه هایی از اعترافات علیرضا خدایی درون زمـینـه ی نقش ضدایرانی حزب توده و بویژه نقش لیلی سلیمـی خیـاط</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">(</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">لیلی</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">)</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">،این عفریته ی توطئه گر و جنایت پیشـه توده ای درون زمـینـه ی لوو دستگیری نظامـیان مـیهندوست و دلیر مرتبط با کودتای نوژه کـه در آستانـه ی جنگ ضدمـیهنی و خمـینی خواسته ی عراق و ایران،پس از تحمل شکنجه های وحشیـانـه از سوی بازجوبان و شکنجه گران توده ای و آخوندی بـه جوخه های اعدام سپرده شدند</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">.</span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">اعترافات زیر از مصاحبه های علیرضا خدایی با ورق پاره ی اینترنتی ساواماساخته ی </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">"</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">راه توده</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">" </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">که خود، گرداننده ی آن</span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">است،گرفته شده است</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">: </span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">"</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">پس از باز شدن دفتر حزب نیز، جلسات ما سه نفر، یعنی من و هاتفی و پرتوی روزهای یکشنبه بعد از ظهر درون زیر زمـین دفتر طراحی برادر سیـاوشرائی درون یوسف آباد تهران با حضور کیـانوری تشکیل مـی شد</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">. </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">ما سه نفر بـه دفتر حزب نمـی رفتیم و تنـها درون این جلسات به منظور کارها شرکت مـی کردیم</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">. </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">همـین دفتر و همـین جلسات بعدا شد ستاد کشف کودتای نوژه کـه اتفاقا درون حاشیـه کتاب شورشیـان آرمانخواه کـه پرتوی آن را ویراستاری کرده، خواندم کـه به همـین جلسات اشاره ای گذرا کرده است</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">." (</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">علیرضا خدایی،راه توده </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">173 21.04.2008)</span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">"</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">در تمام این دوران، جلسات چهار نفره ای کـه گفتم یکشنبه ها بعد از ظهر تشکیل مـی شد و در همـین جلسات اقداماتی درون رابطه با ماجرای کودتای نوژه، ماجرای دستگیری </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">"</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">محمدی</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">" </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">مامور ساواک شاهنشاهی و مسئول کارگزاری شنود درون سفارت اتحاد شوروی توسط تیم پرتوی کـه منجر بـه دستگیری و زندان </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">3 </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">ماهه او شد و همچنین کودتای طبس بررسی و سازماندهی شد</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">. </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">در همـه این موارد مفصل تر برایتان خواهم گفت که تا معلوم شود ما، یعنی حزب توده ایران چگونـه بـه وظیفه انقلابی خود به منظور دفاع از انقلاب </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">57 </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">عمل کرد و صدها هزار نفر بـه شمول آیت الله خمـینی و بسیـاری همراهان و همکاران او را از قتل عام درون جریـان </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">3</span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">کودتا نجات داد</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">."</span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">( </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">علیرضا خدایی،راه توده</span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">191 25.08.2008)</span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">"</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">من هم درون عین ارتباط با حلقههای حزبی دوران نوید، سرگرم همـین ارتباطهائی بودم کـه برایتان گفتم و مـی گویم</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">. </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">گسترش سازمان غیر علنی هم توسط پرتش مـیرفت</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">. </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">اما هرکدام از ما مستقل حرکت مـی کردیم، درعین حال کـه در جلسات یکشنبه گزارشهای کلی طرح مـی شد و همـه درجریـان تصمـیم گیریها بودیم</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">. </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">مثل درون باره کودتای نوژه پرتوی مسئول سازمان کشف و نفوذ درون درون آن شبکه بود، اما گزارش پیشرفت کار و اشکالات درون جلسه مطرح مـی شد و یـا اگر زنده یـاد کیـانوری اطلاعاتی داشت درباره نوژه و یـا دیداری با مقامات داشت و یـا بحثهای مـهمـی درون رهبری حزب شده بود، آنـها را مطرح مـی کرد و ما هم درجریـان قرار مـی گرفتیم</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">." (</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">علیرضا خدایی،راه توده </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">192 01.09.2008)</span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">"</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">به این ترتیب و با عبور از کودتای طبس، ما مـیرسیم بـه کودتای نوژه و یکی از دلایل پیدا شدن اولین سرنخها هم اتفاقا همـین حساسیت بسیـار بالائی بود کـه کیـانوری نسبت بـه کودتا داشت و آن را بـه همـه ما هم منتقل کرده بود</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">.</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">اولین خبر مربوط بـه کودتا را، کـه نامـی از کودتا درون مـیان نبود بلکه فعالیتهای مشکوک یک گروه از افسران شاه مطرح شد کـه در داخل کشور بودند</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">. </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">خبر کوتاهی را پرتوی درون جلسه و در جمع گزارشهایش داد مبنی بر این کـه همسر یکی از رفقای افسر بـه محفلی از سلطنت طلبها وصل شده کـه ظاهرا درون تدارک یـار گیری و سازماندهی هستند</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">. </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">آن رفیقی کـه این اطلاع را از قول همسرش بـه رابط خود درون تشکیلات پرتوی رسانده بود، از افسران بازنشسته نیروی دریـائی بود</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">. </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">البته</span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">امـیدوارم درباره بازنشستگی او اشتباه نکرده باشم</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">. </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">یـا بازنشسته شده بود و یـا استعفا داده بود و یـا مشمول تصفیـه شده بود، اما بیشتر بازنشستگی یـادم است</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">. </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">بهرحال همسر او چنین خبری را بـه وی داده بود و او هم بـه حزب اطلاع داده بود</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">. </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">کیـانوری کـه بسیـار بیشتر از ما عادت داشت این نوع خبرها را پیگیری کند، فورا از پرتوی خواست کـه رابط تشکیلاتی را حذف کرده و خودش مستقیما ارتباط بگیرد و سریعا گزارش بدهد کـه آن محفل چند نفره هست و چه بحثی</span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">مـیکنند و هدفشان از جمع شدن و ارتباط داشتن با هم چیست و از همـه مـهم تر این کـه با خارج ارتباطی دارند یـا نـه؟</span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">این خانم هم درون یورش بـه حزب دستگیر شد؟</span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">شما عجله مـیکنید و جلو جلو مـیدوید</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">. </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">بهرحال، خیر</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">! </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">این خانم دستگیر نشد و اتفاقا من درون افغانستان بودم کـه توانست خود را بـه آنجا برساند و از طریق این کشور هم بـه غرب منتقل شود</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">. </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">اجازه بدهید جزئیـات بیشتری را نگویم زیرا شاید تمایل ایشان بازگوئی این جزئیـات نباشد</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">...</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">فقط بگویم کـه شوهر او را مدتی بعد از یورش دوم بـه حزب دستگیر د و درجریـان قتل عام سال </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">67 </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">و یـا درون آستانـه آن اعدام د</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">..." (</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">علیرضا خدایی،راه توده </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">204 01.12.2008)</span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">"...</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">آنچه من درون جلسات خودمان شنیدم و شاهد بودم همان بود کـه به شما گفتم</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">. </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">یعنی یکی از نظامـی های تودهای کـه اتفاقا ارتباط فردی درون سازمان غیر علنی حزب داشت، اولین خبر را رساند</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">. </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">خبر را هم از کانال همسرش بدست آورده بود کـه به شما گفتم صلاح نمـی دانم بیش از این درباره همسر ایشان بگویم اما درباره خود او مـیتوانم بگویم کـه در جریـان قتل عام سیـاسی </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">67 </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">با کمال بی شرمـی این سرهنگ بازنشسته نیروی دریـائی بنام ناخدا حکیمـی را اعدام د</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">.....</span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">در مورد جمع شدن خلبان ها و نظامـی ها درون پارک لاله به منظور حرکت بـه سمت نوژه هم درون یکی از گفتگوهای گذشته برایتان گفتم کـه حتی که تا این مقطع حاکمـیت جمـهوری اسلامـی نمـی خواست قبول کند چه حادثه ای درون شرف وقوع است</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">. </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">آخرین هشدار توام با اعتراض را کیـانوری با مراجعه بـه منزل آقای کـه هنوز درون خیـابان </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">"</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">ایران</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">" </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">واقع درعین الدوله درون خانـه پدری اش زندگی مـی کرد داد</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">. </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">این مرحله را ما دقیقا درون جریـان بودیم</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">. </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">یعنی درون پایـان جلسه ای کـه پرتوی گزارش داد کودتاچی ها پول هم بین عوامل خودشان تقسیم کرده اند و به دو عامل نفوذی حزب هم مقدار زیـادی پول داده اند، کیـانوری تصمـیم گرفت با همـین پول ها بـه خانـه آقای مراجعه کند</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">. </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">مراجعه مـی کند و توی پاشنـه درخانـه وی، پول ها را نشان او مـیدهد و با اعتراض مـیگوید</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">: </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">حرکت د و این هم پول هائی هست که پخش کرده اند</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">. </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">باز هم نمـی خواهید بجنبید؟</span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">آقای بعدها یک مصاحبه کرد درباره کودتای نوژه و حرف هائی درون باره مراجعه یک خلبان کودتاچی بـه خود وی زد کـه راست و دروغش بـه خود ویربوط است، اما که تا آنجا کـه ما شاهد بودیم و من با جرات درباره این مراجعه و این گفتگو مـی توانم بـه شما بگویم اینست کـه تا آستانـه جمع شدن آنـها درون پارک لاله به منظور حرکت بـه سمت نوژه هم آقایـان باور نکرده بودند چه حادثه ای درون شرف وقوع است</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">.</span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">اتفاقا آیت الله خسروشاهی هم کـه آن موقع نماینده اقای خمـینی درون وزارت ارشاد بود و کیـانوری شخصا برخی اطلاعات مـهم را بـه او مـی رساند که تا در اختیـار آیت الله خمـینی بگذارد، اخیرا مصاحبه ای درون باره مجاهدین خلق کرده کـه در یک فصل کوتاه آن اشاره بـه همـین مسئله مـی کند</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">. </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">این مصاحبه ابتدا درون مجله بعثت حوزه علمـیه قم منتشر شده و خلاصه ای از آن درون نشریـه چشم انداز بازانتشار یـافته کـه ما این خلاصه بـه دستمان رسیده است</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">. </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">در این مصاحبه آقای خسروشاهی مـی گوید کیـانوری شخصا درون دو مرحله اطلاعات مـهمـی را آورد و از من خواست که تا دراختیـار امام بگذارم</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">. </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">یکی درون باره کودتای نوژه بود و یکی هم درون باره حمله ارتش صدام بـه ایران</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">. </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">البته یک مورد هم اشاره بـه نظر قطعی کیـانوری درون باره نفوذی بودن کشمـیری عامل انفجار نخست وزیری و بی اعتمادی شخص کیـانوری نسبت بـه وی</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">. </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">اتفاقا درون باره كودتاي نوژه ایشان مـی گوید کـه شخصا رفتم بـه بیت امام و نامـه کیـانوری را بـه احمد آقا دادم</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">.....</span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">- </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">راست هست که اعلامـیه کودتاچی ها را هم کیـانوری بدست آورده بود؟</span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">بله</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">. </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">این واقعیت است</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">. </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">این اطلاعیـه کـه در چند خط تنظیم شده بود را قرار بود توسط همسر همان افسر بازنشسته نیروی دریـائی کـه در قتل عام </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">67 </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">به دارش زدند خوانده شود</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">. </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">ناخدا حکیمـی</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">. </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">او هم یک نسخه از اعلامـیه را از طریق شوهرش کـه رابطه ویژه و فردی درون سازمان غیرعلنی داشت بـه حزب رسانده و دراختیـار کیـانوری بود</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">.</span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">من که تا همـین حد را آن موقع مـی دانستم</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">. </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">یعنی کیـانوری درون جلسه </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">4 </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">نفره ضمن گزارش خنثی شدن کودتای نوژه درباره آن گفت</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">. </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">اما بعد این اطلاعیـه را درون همـین کتاب </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">"</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">کودتای نوژه</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">" </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">دیدم کـه برایتان مـی خوانم</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">:</span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">«</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">همقطاران عزیز</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">! </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">ساعت موعود فرا رسید</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">. </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">ارتش وطن پرست ایران حکومت پوسیده آخوندها را برچید</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">. </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">کلیـه واحدهای ارتش، ژاندارمری و شـهربانی اعلام همبستگی نمودند</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">. </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">هرگونـه مقاومت بشدت سرکوب خواهد شد</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">. </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">آماده اخذ دستورات باشید</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">.</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">شورای نظامـی کشور ،۲۱</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">-</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">۴</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">-</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">۱۳۵۹</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">" (</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">علیرضا خدایی،راه توده </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">205 08.12.2008)</span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">"</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">در هر توطئه و طرح کودتائی کـه معروف ترین آنـها کودتای نوژه بود، دستگیری و اعدام فوری رهبرای حزب توده ایران درون صدر اقدامات همان ساعات اولیـه کودتاگران بود، بنابراین یورش بـه حزب و آن جنایتی کـه انجام دادند نمـی تواند خواست و حتی خواست توام با همآهنگی باانی و قدرت هائی کـه طراحان و مشوقان کودتاها بودند نباشد</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">. </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">من درون جریـان بازگوئی اطلاعاتی کـه درباره کودتای نوژه دارم برایتان دراین باره خواهم گفت</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">.</span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">آن کـه علیـه انقلاب و علیـه حزب توده ایران کودتا کرد، کودتاچی بود، والا حزب توده ایران اسلحه به منظور کودتا جاسازی نکرده بود</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">...</span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">حزب چرا حتما کودتا مـی کرد؟ کودتا علیـه کی؟ به منظور چی؟ علیـه انقلابی کـه با تمام نیرو از آن دفاع کرد؟علیـه آیت الله خمـینی کـه در کشف سه کودتائی کـه قرار بود خانـه او را درون همان دقایق اول بمباران کنند نقش کلیدی را بازی کرد؟</span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">علیـه موتلفه اسلامـی و حجتیـه کـه زیر ضربه سنگین خط امام و شخص خمـینی بودند و تا قبل از رسیدن رهبری بـه آقای نفس نمـی توانستند بکشند؟ما خنثی کننده کودتاها بودیم نـه کودتاگر</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">...</span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">وقتی ما خبر کودتای نوژه را دادیم، وقتی قریب الوقوع بودن حمله عراق بـه ایران را اطلاع دادیم، آقایـان درون خواب خرگوشی بودند</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">. </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">همـین آقای کـه حالا مدعی هست فلان خلبان شب کودتا آمد و کودتا را فاش کرد، وقتی ما</span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">خبر کودتا را از طریق هادی خسرو شاهی بـه آیت الله خمـینی اطلاع دادیم، روحش هم از ماجرا بی اطلاع بود</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">. </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">حتی شبی کـه کیـانوری رفت درون خانـه و پول کودتاچی ها را کـه بین شبکه کودتا تقسیم شده بود بـه او نشان داد و گفت</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">: "</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">هنوز هم نمـی خواهید تکان بخورید؟ آنـها حرکت د</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">!" </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">ایشان درون لباس خانـه مشغول استراحت بود</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">. </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">این کـه بعدها این آقایـان چقدر بی حیـائی د، بر مـی گردد بـه همان روش رضاشاهی کـه جلوتر برایتان گفتم</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">. </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">نمک را خوردند و نمکدان را شکستند</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">. " (</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">علیرضا خدایی،راه توده </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">195 29.09.2008)</span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">ما یک پرتوی داریم کـه من درون باره شخصیت و مبارزات و عملکرد او درون سالهای پیش از انقلاب و حتی دورانی کـه زندانی شاه بود برایتان گفته ام</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">. </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">یک پرتوی داریم کـه توانست نقش بسیـار حساس و مـهمـی را درون خنثی سازی فاجعه نوژه ایفا کند</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">. </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">نام آن فاجعه را گذاشته اند کودتا</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">. </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">اما بنظر من کودتا نبود، کشتار وحشیـانـه و نا امـیدانـهای بود کـه مـی خواست بصورت انتقام آمـیز دهها هزار نفر را بـه خاک و خون بکشند، بدون آنکه کوچکترین امکان سلطه بر انقلاب را داشته باشد</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">. </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">بنظر من آنـها خودشان هم مـیدانستند موفق بـه سلطه بر انقلاب نخواهند شد، بنابراین فقط هدفشان کشتار و انتقام بود</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">. </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">البته پشت این انتقام هم امریکا ایستاده بود</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">. </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">حتی خودشان درون مـیان خودشان گفته بودند کـه اگر </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">5 </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">مـیلیون نفر را هم بتوانیم درون بمبارانهای پیـاپی بکشیم، مـی کشیم</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">. </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">رهبران جمـهوری اسلامـی ادعاهای زیـادی درون باره کشف این فاجعه مـی کنند، اما خودشان و حداقل رهبر کنونی جمـهوری اسلامـی خوب مـیدانند و مـیداند کـه تا شب آغاز عملیـات هم هنوز درون خواب و خیـال بودند و باور نمـید چه فاجعهای درون شرف وقوع است</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">.</span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">ما یک پرتوی داریم کـه در سازماندهی کشف این فاجعه نقش بزرگ و سرنوشت سازی را ایفا کرد</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">. </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">حتی با هدایت او دو</span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">پاسدار جمـهوری اسلامـی توانستند بـه داخل شبکه نوژه نفوذ کنند</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">.</span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">من بموقع درباره نوژه برایتان خواهم گفت</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">. </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">دراینجا فقط خواستم اشارهای کرده باشم که تا این نتیجه را بگیرم کـه کشف و خنثی سازی فاجعه نوژه از افتخارات حزب توده ایران هست و پرتوی درون خدمت حزب توده ایران توانست درون این افتخار سهم بزرگی داشته باشد</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">." (</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">علیرضا خدایی،راه توده،شماره ۱۸۸،دوم اوت ۲۰۰۸</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">) </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">اینک بر هم مـیهنان آگاه و آزاده هست که لیلی سلیمـی خیـاط</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">(</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">لیلی</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">) </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">و علیرضا خدایی ، این مزدوران رژیم ضدایرانی و خونریز آخوندی و همپالگی ها ی شان در</span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">حزب خائن توده، همچون ناخدا حمـید احمدی </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">(</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">معروف بـه ناخدا انور</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">) </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">را، کـه در زمـینـه ی خنثی سازی کودتای ملی نوژه و لودادن، شناسایی ، دستگیری و شکنجه و اعدام نظامـیان مرتبط با کودتای نوژه نقشی مستقیم داشته اند،از های موشی کـه در برونمرز درون آن ها پنـهان گشته اند، بیرون بکشند و ضمن افشای همدستی این سیـه دلان توطئه گر با سران جنایت پیشـه ی رژیم اشغالگر آخوندی،آنان را بـه اتهام جنایت علیـه بشریت و مشارکت درون قتل جنایتکارانـه ی دست کم یکصد و سی تن از نظامـیان مرتبط با کودتای ملی نوژه ، درون دادگاه های صالحه ی اروپا و آمریکا بـه پای مـیز محاکمـه بکشانند</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">! </span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><br /></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"></div><br /><div ></div><div ><div ></div> <br /><div ></div></div><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://webstats.motigo.com/s?id=4886543&iid=26.1342236093966" target="_blank"></a><br /></div>
ضد خرhttp://www.blogger.com/profile/16206569933255214538noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-669446655629882024.post-32636740844972714062012-07-13T16:32:00.003-07:002012-07-14T15:42:33.617-07:00
چه گواراهای ایرانی درون زندان<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: medium;">سپاه اطلاعات افراد مربوط بـه حزب را از طرق مختلفب کرده بود، سپاه توانسته بود با تعقیب و مراقبت شخص کیـانوری و نیز از طریق بازجوئی های افراد دستگیرشده درون جریـان ضربه اول بهمن ۶۱ بـه حزب، بـه اطلاعات زیـادی دست یـابد و برای همـین هم درون اولین اطلاعیـه ها، اتهام حزب را جاسوسی اعلام کرده بودند، درون طول ضربه اول که تا ضربه دوم بـه حزب درون اردیبهشت۶۲ هوشنگ اسدی نقش مـهمـی درون ترزیق اطلاعات درست و حتی غلط خطرناکی بـه سپاه ایفاء کرد. هوشنگ اسدی را بـه عنوان عضو هیئت تحریریـه نامـه مردم درون ضربه اول دستگیرکرده بودند. درون جلسه تحریریـه مردم چه درون زمان انتشار نامـه مردم و چه بولتن تحلیلی هفتگی کیـانوری هفته ای یک بار شرکت و مسائل روز را تحلیل مـی کرد، منوچهر بهزادی عضو هیئت دبیران و مسئول نامـه مردم بود، درون نتیجه مجموعه اطلاعات هوشنگ اسدی از کیـانوری و بهزادی بود، هوشنگ اسدی یک روز بعد از دستگیری یعنی درون ۱۸ بهمن ۶۱ نامـه ای به منظور مسئولین زندان مـی نویسد و همراه با اعلام توبه حاضر مـی شود با آنـها همکاری اطلاعاتی کرده و حتی مـی نویسد کـه او اصلأ هیچ گاه هوادارحزب توده نبوده هست و هم چنین گفت کـه قبل از انقلاب با ساواک شاه همکاری داشته و به خاطر فشار ساواک بـه حزب توده وارد شده است، او توضیح مـی دهدکه درون دهه۵۰ ساواک اسدی را بـه دلیلی بازداشت مـی کند، او مدتی با ایت الله هم سلول بوده است، درون ساواک از او تعهد مـی گیرند کـه باید از مخالفا نظام گزارش تهیـه کند، بعد از آزادی، ساواک با او تماس مـی گیرد و او کـه عضو هیئت تحریریـه کیـهان بوده است، مجبور بـه همکاری مـی شود و حتی چند بار بـه او پول مـی دهند، درون سال ۵۶ کـه هاتفی با بورس مؤسسه کیـهان بـه لندن مـی رود، اسدی بـه دلیلی بـه اروپا مـی رود و با هاتفی درون انگلیس ارتباط پیدا مـی کند، هاتفی کـه اسدی را بـه عنوان سمپات تلقی مـیکرده، بـه اوپیشنـهاد همکاری با سازمان نوید را مـیدهد و اسدی نیز پیشنـهاد هاتفی را مـی پذیرد. اسدی درون توبه نامـه خود نوشته بود، از آن جا کـه سال ۵۶ آغاز حرکت های شدید ضد سلطنتی درون جامعه بود و برای آنکه بتواند درون آینده ارتباط خود را با ساواک توجیـه کند، این کار را انجام داده و گفته بود کـه به هاتفی پاسخ داده و هاتفی ماجرا را بـه کیـانوری منتقل مـی کند. کیـانوری مـی گوید: کـه او با همکاری با ساواک تن درون دهد و از این تاریخ بـه بعد، هر گزارش را کـه به ساواک مـی داده با نظارت هاتفی تهیـه مـی شده است. درون هر صورت اسدی درون توبه نامـه خود تأکید مـی کند کـه او نفوذی حزب توده درون ساواک نبوده، بلکه از قبل با ساواک همکاری داشته و در جریـان ضـد سلطنتی درون سال ۵۶ حزب را محملی کرده هست که کار خود را توجیـه کند. او مـی دانست کـه در نزد حکومت جمـهوری اسلامـی ساواکی بودن جرم کمتری از توده ای بودن دارد، بنابراین مـی گفت کـه توده ای واقعی نبود و از چاله بیرون آمده و به چاه افتاده هست اسدی از همان اوایل دستگیری خود شروع بـه نامـه نویسی و اطلاعات کرده و برای اثبات توبه خود، هر چیزی کـه شنیده بود و یـاحدس مـیزد، بـه عنوان یک موضوع جدی مطرح مـی کند. بطور مثال به منظور اولین بار نام افضلی را او به منظور بازجوها مطرح مـی کند و بدین گونـه توضیح مـی دهد کـه یک روز وقتی کیـانوری درون جلسه هیئت تحریریـه حضور داشت، تلویزیون مصاحبه ای از افضلی را پخش مـی کند، اعضای تحریریـه مـی گویند کـه باید سخنان افضلی را درون روزنامـه چاپ کنند، کیـانوری مخالفت کرده و مـی گوید، نـه بـه او کاری نداشته باشید. کـه افضلی حتما موقعیت خاصی بـه سود حزب داشته باشد کـه کیـانوری اجازه چاپ صحبت های او را نداده هست تا به منظور او مسئله ای بوجود نیـاید و در نامـه خود بـه بازجویش مـی نویسد کـه من فکر مـی کنم کـه افضلی عضو حزب است، یـا اینکه درون اعترافات خود مـی گوید کـه من مـی دانم کـه سازمان نوید علنی نشده است، زیرا هیچ یک از افرادش درون سازمان علنی نیـامده اند، مسئول نوید شخصی هست بنام خسرو کـه من فکر مـی کنم، همان رحمان هاتفی باشد، البته نام رحمان هاتفی را بـه اشتباه گفته بود، زیرا خسرو نام مستعار مـهدی پرتوی بوده هست که اسدی او را نمـی شناخته است. هوشنگ اسدی کلیـه اطلاعات خود درون مورد شبکه علنی و نیز تحلیل های خود و تصورات خود ساخته را با آب و تاب زیـادی بـه بازجوها مـی دهد. این اطلاعات دهی از جانب اسدی درون زندان قبل از شروع بازجوئی ها، مبنائی به منظور آغاز عملیـات شکنجه و اعتراف گیری درون بازجوئی ها مـی شود، درون ابتدا بازجوها فقط بـه سراغ کیـانوری مـی روند و تا مدتی از دیگران بازجوئی نمـی شود، منأسفانـه کیـانوری بـه دلیل داشتن خصوصی یـات راحت طلبی، مسئله تغذیـه مخصوص وسستی اراده مورد تمسخر تمام بازجوها قرارداشت، هم چنین تنـهای کـه امکان هواخوری داشت،کیـانوری بود. کیـانوری هرگونـه اطلاعاتی کـه راجع بـه حزب بود، بدون اینکه شکنجه زیـاد شود خیلی راحت درون اختیـار بازجوها قرار مـی داد، هم چنین درون مورد اسلحه مطلبی کـه گفته بود کـه با رودست خوردن از بازجوها و در مقابلب امتیـازی مانند هواخوری درون زنـدان اعتراف مـی کند.</span></span></div><span style="font-size: medium;"><br /></span><br /><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: medium;">گرچه درون مقابل اعتراف بـه ستاد کودتا مقابله مـی کند و اعترافی درون این زمـینـه نمـی کند. درون واقع او اعتراف دروغی نسبت بـه مسائل جزبی نمـی کند و اطلاعات مـهم خود نسبت بـه حزب و امکانات و اقدامات مخفی و علنی آن را بـه راحتی و بدون شکنجه درون اختیـار بازجوها قرار مـی داد. اما راجع بـه مطالبی کـه مربوط بـه رابطه با شوروی بسیـار شکنجه شده بود و تاجائی کـه مـی تواست مقاومت مـی کرد و اطلاعات مربوط بـه شوروی را بـه سختی و با تحمل شکنجه زیـاد ارائه مـی داد، کتاب من متهم مـی کنم از فریدون کشاورز نیز سرنخی به منظور بازجوئی درون مورد تاریخ حزب ارائه داده بود و بازجوها از محتویـات کتاب به منظور بازجوئی استفاده مـی د، برخی اطلاعات دیگر مربوط بـه ارتباط فردی برخی اشخاص با کا گ ب بود کـه اشخاص دیگر از آن اطلاعی نداشتند، کـه اعترافی کرده باشند، از جمله این افراد مـی توان بـه قائم پناه اشاره کرد، این اشخاص خودش یک نامـه مـی نویسدکه مـی خواهد اعتراف کند و مـی خواهد کـه او را بازجو صدا بزند، درون بازجوئی بدون هیچ شکنجه و فشار اقدام بـه اعترافات جاسوسی مـی کند. چرا کـه جانش از تحقیر شوروی ها بهرسیده بود. حسن قزلچی نیز اعترافاتی دواطلبانـه درون رابطه با مسائل حزبی کرده بود و اعلام کرد کـه مسلمان شده هست و نامـه مفصلی نوشت کـه قصد دارد مشروع اطلاعات خودرا بگوید. قائم پناه راجع بـه ارتباط فـردی خود با کا گ ب سخن مـی گوید و این امر باعث مـی شود کـه بازجوها بویژه بـه کلیـه رهبران حزب کـه در مـهاجرت بودند، شک کنند و از این رو بازجوها ازمـهاجران و رابطه آنـها با کا گ ب سئوال مـی کنند. برخی از این افراد نداشتند زیر فشار بـه دروغ بـه جرم ناکرده اعتراف مـی کنند مانند بهزادی و زرشناس. عمده ترین فشارهای شکنجه زمانی صورت گرفت کـه هوشنگ اسدی قضیـه کودتا و تشکیل ستاد کودتا را بـه دروغ مطرح کرد کـه احتمالأ به منظور نشان مـیزان شدید توبه، خوش ی و همکاری هرچه بیشتر با بازجوها این کار را کرده بود. اسدی از برخی از تحلیل های حزب و برخی صحبت ها، داستانی از خود ساخت بدین گونـه کـه حزب مـی خواست کودتا کند تاریخ آن را ۶ فروردین و بعدها درون ۱۱ اردیبهشت ماه بیـان مـی کند. بـه دروغ یک شورای کودتا و یک شورای عملیـات معرفی مـی کند و اعضای کابینـه تخلیلی را نیز نوشته بود. حتی سمت ها را درون کابینـه متناسب با موقعیت ها معرفی مـی کند. بعد از این داستان سرائی های هوشنگ اسدی بازجوها بـه مـیزان شدیدی از گذشته، از جمله دست بند قپانی و کابل زدن های شدید را اعمال مـی کند. اطلاعات سپاه چنین چیزی را باور کرده بود و تصور مـیکرد کـه شوروی با ورود نیروها بـه مرز بـه این کودتا کمک مـی کند، درون زیر این فشارها کیـانوری بـه هیچ وجه این قضیـه ستاد کودتا را تأیید نمـی کند ولی ۱۲ نفری از اعضای رهبری حزب بـه دروغ بـه انجام کودتا و وجود ستاد کودتا اعتراف مـی کنند و حتی آنـها داستان سرائی هائی را برداستان اسدی اضافه مـی کنند. آنـها نیز بـه دروغ کابینـه ای معرفی مـی کنند. بدلیل نزدیکی روابط و مناسبا ت و دیدگاه افراد، اعترافات نیز نزدیک بـه هم بود و بیشترشک اطلاعات سپاه را برانگیخت و در نتیجه ترس آنـها را دامن زد. از این رو درون اواخر فروردین ۶۲ بـه سپاه اعلام آماه باش مـی دهند و مـی گویند خطر کودتای توده ای وجود دارد. این جریـان که تا سوم اردیبهشت ماه ۶۲ ادامـه داشت که تا اینکه اسدی نامـه ای مـی نویسد و مـی گوید کـه همـه این مطالب مربوط بـه کودتا و ستاد کودتا را دروغ گفته و از ترس این حرفها را زده است، چیزی کـه به توهم کودتای توده ای ها درون مـیان بازجـویـان دامن زده بود، اطلاعاتی کـه کیـانوری درون زیرفشار و در جریـان طرح مسئله کودتا بیـان کرده بود. بازجوها بـه کیـانوری گفته بودند، درون جریـان دستگیری فریدون فم تفریشی بـه هنگام مراجعه بـه رابط شوروی اش، چند روز قبل از ضربه اول بـه حزب از او نامـه ای بـه دست آورده اند کـه کیـانوری به منظور شورویـها نوشته بود و کیـانوری کـه رودست خورده بود، بـه ناچار مفاد نامـه را درون بازجوئی ها بیـان مـی کند. ماجرای مربوط بـه این نامـه چنین بود کـه چند هفته قبل از ضربه اول بـه حزب درون بهمن۶۱ شورویـها از طریق فروغیـان بـه کیـانوری اطلاع مـی دهندکه بواسطه اصرار جمـهوری اسلامـی به منظور ورود بـه خاک عراق درون جنگ، احتمال مداخله امریکا و به ناچار مداخله متقابل شورویـها درون ایران و در نتیجه بروز جنگ داخلی و تجزیـه درون کشور ایران وجود دارد و حزب و متحدینش از جمــــــله فدائیـان اکثریت حتما از هر جهت به منظور چنین موقعیتی آماده باشند که تا در صورت امکان قدرت را بـه دست بگیرند. شورویـها از کیـانوری خواسته بودند نیروهای حزب و فدائیـان را از جمله درون ارتش برآورد و به اطلاع آنـها برساند. کیـانوری درون همـین رابطه مسائلی را درون هیأت سیـاسی مطرح مـی کند و بحث هائی درون مـی گیرد و سپس نامـه ای مـی نویسد کـه در آن اطلاعات لازم به منظور شورویـها را ارائه مـی دهد و این نامـه را از طریق فم تفرشی به منظور رابط شوروی مـی فرستد. از آنجا کـه کیـانوری با حربه های بازجوها رودست خورده و باورکرده بود کـه این نام با دستگیری فم تفرشی بـه دست مأموران اطلاعاتی و بازجوها افتاده هست به مفاد آن درون چند مرحله و تقریبأ با تفصیل درون بازجوئی ها اقرار مـی کند و بازجوها اعضای زندانی هیأت سیـاسی را تحت فشارمـی گذارند کـه تفصیل مذاکرات آخرین جلسات هیأت سیـاسی و هیأت دبیران حزب افشاء کنند و افشای تدریجی این مذاکرات نیز بـه مسأله دام مـی زند.</span></span></div><span style="font-size: medium;"><br /></span><br /><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: medium;">پس از ضربه اول بـه حزب جوانشیر، هاتفی و پرتوی جلسات سازماندهی را هفته ای دو بار برگزار مـی د. طی این جلسات تصمـیم گرفته شد کـه مسئولین ایـالتی را بـه تهران فرا بخوانند و در سطح شـهرستانـها، مسئولین را با شـهرهای دیگر نعویض نماید. علی گلاویژ، ابراهیمـی و هادی پرتوی بـه تهران آمدند، درون این مقطع جوانشیر مـی خواهد بـه علی خاوری اطلاع داده شود کـه در خارج از کشورکمـیته مرکزی اطلاعیـه ای صادر نکند، چرا کـه تنـها هیآت تصمـیم گیری درون داخل کشور مـی باشد، دکتر حسین جودت بعد از دستگیری هـای ضربه اول درون منزل خود ماند و مخفی نشد. طبری، مـیزانی و ابراهیمـی سه عضو هیـــــأت دبیران: پرتوی، هاتفی، جودت، سه عضوهیأت سیــــاسی، بهرام دانش، حاتمـی و گلاویژ ازاعضای کمـیته مرکــــزی درون داخل کشور باقی ماندند. درون آن جلسات فقط سه عضوهیآت دبیران و سه عضوهیأت سیـاسی کـه در فوق نام شد شرکت جستند. جواد ارتشیـار را درون شبکه مخفی وارد ند و ژیلا سیـاسی کـه در آغاز بـه شبکه مخفی منتقل شده بود از شبکه مخفی بـه شبکه علنی منتقل شد و تحت مسئولیت هاتفی قرارگرفت. درون جلسات فوق درون رابطه با مسائل مختلف تصمـیم های جدی اتخاذ شد. ارتباط با شوروی ها بطورکلی قطع شده بود. جوانشیر تأکید داشت حتما با آنـها ارتباط گرفت و نظر آنـها را جویـا شدکه چه کاری حتما انجام داد، حتی او درون جلسات خصوصی بـه پرتوی یکبار گفت: کـه شاید بهتر باشد کـه این سازمان نظامـی را تحویل شوروی ها داد، درون ضمن جوانشیر اعتقاد داشت کـه مصوبه رهبری کـه براساس آن اعضای رهبری حزب حتما به خارج مـی رفتند و اجرا نشده بود، حالا حتما اجـرا شود، همچنین عده ای از کادرهای حزبی به منظور تحصیل حزبی بـه خارج از کشور بروند. ولی حتما اول با شورویـها تماس برقرار شود و آنـها موافقت کنند. جوانشیر به منظور اینکار پیشنـهاد کرد کـه ابراهیمـی به منظور تماس با شوروی بـه خارج برود. تمامـی مقدمات کار نیز انجام شد کـه در روز آخر و زمان رفتن ابراهیمـی جوانشیر حرف خود را بعد گرفت و گفت ممکن هست در آینده بگویند کـه جوانشیر همـه را رد کرد که تا خودش درون ایران کنترل حزب را بـه دست بگیرد، از سوئی طبری درخانـه ای مخفی شده بود و یک زوج مخفی سارمان بـه عنوان پوشش درون آن جا زندگی مـی د این زوج بـه سعید آذرنگ و پرتوی گفته بودند کـه طبری همـه ما را دیوانـه کرده هست زیرا طبری همـیشـه مـی گوید دنیـا صفحه شطرنج هست و دو قطب شوروی و امریکا دو طرف صفحه شطرنج نشسته اند و صفحه دنیـا را آرایش مـی دهند. صفجه سیـاست جهان و همـه چیز و رقابت و تنازع و سازش این دو قدرت حل مـی شود. دهه هفتاد پیشرویـهای سوسیـالیستی و دهه هشتاد حرکت و هجوم متقابل نیروهای کشورهای استعمارگر و متعاقب آن حتما هجوم سوسیـالیسم شکل بگیرد و شورویـها خود را آماده هجوم مـی کنند، ولی درون حال حاضر عقب نشینی تاکتیکی د و این گردش بـه راست درون حکومت ایران، جزئی از عقب نشینی تاکتیک است، زیرا رژیم ایران بـه شوروی وابسته است. امام خمـینی از طریق سوریـه یـا الجزایر با شورویـها ارتباط دارد و به امام خمـینی مـی گویند چه د. این گرایش بـه راست درون عرصه اقتصادی ایران شبیـه همان طرح"نپ" است. جریـان حمله امریکائی ها درون طبس نیز توسط شوروی ها سرکوب شد. بعد هر چه زودتر با شوروی تماس بگیریم وب تکلیف کنیم، ما قطب نمای خود را با کیـانوری کـه با شوروی ارتباط داشت از دست داده ایم و گیج شده ایم و فعلأ نباید سیـاست خود را نسبت بـه حکومت عوض کنیم، درون جلسه هیئت سیـاسی درون نوروز ۶۲ از اطلاعیـه های دادستانی و اضافه شدن اتهامات درون این اطلاعیـه قاعدتأ حتما این برداشت بـه وجود مـی آید کـه تحت فشار بازجوئی ها اعتراقاتی صورت گرفته و مسائل جدیدی باشد. اما این واقعیت بیشتر توطئه دادستانی قلمداد مـی شد. از سوئی دیگر سعی مـی د، رد و اثر کیـانوری را پاک کنند، حتما تمام تشکیلات حزب را بـه خارج مـی فرستادند، ولی درون هر صورت هیچ تصور اینکه کیـانوری درون بازجوئی ضعف نشان دهد را رد نمـی کرد. جودت اعتقاد داشت کـه باید پیشنـهاد دادستانی مبنی بر این کـه اگر حزب رهبریت جدید را معرفی و مطرح کند، مـی تواند دوباره فعالیت کند. همگی اعضاء درون جلسه هیئت سیـاسی این پیشنـهاد را رد د، درون این جلسه طبری مـی خواست همان تحلیل صفحه شطرنج جهانی و نقش شوروری را مطرح کند کـه جوانشیر حرف او را قطع کرد و گفت ما کـه از مسائل خبر نداریم، هاتفی و پـرتوی تحلیل د کـه گردش بـه راست کاملآ جدی هست و سیـاست ما نباید سیـاست گذشته باشد و دیگر نباید دفاع از خط امام و تقویت آن را تبلیغ کنیم، بلکه حتما مستقیمأ درون جهت بسیج مردم عمل کنیم. جوانشیر با این خط مشی و افراد درون آن مخالف بود و مـی گفت، نباید تصورکرد کـه ما شرایط فوریـه و اکتبر را مـی گذرانیم اشاره بـه دو مرحله انقلاب روسیـه، طبری پیشنـهاد داد کـه هیئت اجرائیـه ای از پرتوی، هاتفی و جوانشیر تشکیل شود کـه مسئولیت هــا را بـه آن تفویض کنند، ولی جوانشیر گفت هیئت اجرائیـه تشکیل مـی دهیم، ولی مسئولیت تفویض نمـی کنیم. جوانشیر آرزو مـی کرد کـه شاید جمـهوری اسلامـی رهبران حزب را درون رابطه خاصی با شوروی معامله و در مرز تحویل دهد.</span></span></div><span style="font-size: medium;"><br /></span><br /><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: medium;">از سوی دیگر درون جریـان بازجوئی ها اسامـی کبیری و عطاریـان و از این رو اطلاعات سپاه اطلاعات غلط و گمراه کننده درون اختیـار کبیری مـی گذاشتد، درون عین حال بخش اطلاعات سپاه مـی دانست کـه در یک سری از نـهادهای اطلاعاتی مانند اطلاعات نخست وزیری عوامل نفوذی وجود دارد، بنابراین از آنـها اطلاعات مـی گرفتند، ولی بـه آنـها اطلاعات نمـی دادند. کبیری با شعبه مربوط بـه نیروهای سلطنت طلب درون اطلاعات سپاه ارتباط داشت. درون فروردین ۶۲ اسامـی افرادی از سازمان نظامـی توسط بازجوها شناسائی شده بود، از سوی شعبه مربوط بـه حزب اطلاعات غیر واقعی را بـه شعبه سلطنت طلب و سپس بـه کبیری مـی دادند، بطور مثال اطلاع داده بودند کـه کیـانوری قهرمانانـه مقاومت مـیکند و گفته هست که حاضر نیستیم بـه شما بازجــوئی بعد بدهیم و باید درون دادگاه علنی محاکمـه شویم و یـا مـی گفتند کـه بازجوها مـی ترسند کـه به تنـهائی پیش کیـانوری بروند، زیرا تحت تأثیر او قرار مـی گیرند، هم چنین کیـانوری و دوستانش از زمان بازداشت تاکنون بازجوئی بعد نداده اند، این اطلاعات را هاتفی باور مـی کرد، ولی جوانشیر با تردید بـه آن نگاه مـی کرد ولی درون مجموع بـه خوش بینی ها دامن زده مـی شد، که تا اینکه درون اواخر ۶۱ و اوایل اردیبهشت ۶۲ از کانالهای دیگر از جمله حزب و سازمان فدائیـان اکثریت کـه آنـها هم از یکی از آزاد شده های کمـیته ۳۰۰۰ فهمـیده بودند کـه عموئی را با برانکارد و پاهایش را باندپیچی کرده بودند، درون هرصورت خبر شکنجه رهبران حزب رسیده بود و تأثیری احساسی و مخرب درون بقیـه افراد داشت، با پیشنـهاد هاتفی و پرتوی نامـه سرگشاده خطاب بـه مجموعه مقامات مسئول کشور درون مورد شکنجه رهبران حزب درون اردیبهشت ماه۶۲ صادر و از گرایش بـه راست درون سیـاستهای حکومت سخن گفته شد، روز ۵ اردیبهشت ماه خبرهائی بـه رهبران رسید کـه به زودی ضربه دوم بـه حزب احتمالأ درون ۱۱ اردیبهشت ماه وارد خواهد شد. بـه طور مثال ابوالقاسم سرحدی زاده بـه برادرش کـه توده ای بود گفته بود، همـین روزها همگی توده ای را دستگیر مـی کنند. تصمـیم گرفته مـی شودکه جلسه ای از بحش فعال چهار نفره پرتوی، هاتفی، ابراهیمـی و جوانشیر تشکیل شود و تصمـیم گیری های کامل اتخاذ شود کـه بقیـه افراد رهبری را ظرف دو یـا سه روز از کشورخارچ کنند. تصور آنـها این بود کـه ضربه دوم متوجه بخش مخفی نیست. جلسه ای درون ۶ اردیبهشت ماه شب درون منزل راسخ قاضیـاتی تشکیل و تصمـیم گرفته شد کـه پرتوی هر چه سریعتر به منظور انتقال طبری، حاتمـی، گلاویز، جودت و دانش بـه خارج ازکشور اقدام کند. گرچه جودت اظهارکرده بود کـه به خارج نمـی رود. لیستی از اسامـی افرادی کـه مـی بایست بـه خارج از کشور منتقل شود و هم چنین اسامـی افرادی کـه مـی حتما جانشین هیأت سیـاسی مشخص شود، توسط جوانشیر آماده شده بود. پرتوی درخانـه سعید آذرنگ زندگی مـیکرد. ساعت حدود۱۱ شب پرتوی مـی گوید کـه باید برود وگرنـه سعید آذرنگ نگران مـی شود. جوانشیر درون ابتدا تــــأکید دارد کـه پرتوی از جلسه خارج نشود، ولی با اصرارپرتوی بـه او مـی گوید کـه زودتر از ساعت ۱۱ شب جلسه را ترک کند. پرتوی از جلسه خارج مـیشود ولی جلسه همچنان ادامـه داشت. درست یک ربع بعد از زمانی کـه پرتوی بـه منزل آذرنگ مـیرسد یعنی ساعت۱۲شب مأموران امنیتی بـه منزل آذرنگ وارد مـی شوند و آذرنگ همسرش گیتی و هم چنین پرتوی را با خود مـی برند. درون واقع همـه مراکز شناسائی شده و بود و ضربه همزمان بـه همـه مراکز علنی و مخفی حزب یک جا وارد شد. نیم ساعت بعد از خروج پرتوی از منزل راسخ، مأموران امنیتی بـه منزل راسخ مـی ریزند و همـه را با مدارک روی مـیز درون جلسه مـی گیرند. بعدها جوانشیرگفته بود کـه پرتوی عامل جمـهوری اسلامـی بوده است. زیرا هرچه درون آن شب بـه اوگفته بودیم کـه همـین جا بمان، او چنین نکرد و از جلسه بیرون رفت و پس از بیرون رفتن او مأموران بـه خانـه وارد شدند و همـه را دستگیرد ولی درون هر صورت پرتوی نیز هم زمان با آنـها درون محل دیگری خانـه سعیدآذرنگ دستگیر شد. کیـانوری و عموئی هم اکنون نیر حتی تأکید دارند کـه پرتوی حداقل تازمان دستگیری خود درون اردیبهشت ۶۲ عامل جمـهوری اسلامـی نبوده است.</span></span></div><span style="font-size: medium;"><br /></span><br /><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: medium;">از ساعت ۱۲ شب ۶ اریبهشت دستگیری مرحله دوم انجام شد. اواسط روز ۷ اردیـهشت قسمت هائی از مصاحبه کیـانوری و عموئی و به آذین را به منظور برخی از دستگیر شدگان نشان مـی دهند، پرتوی را پیش کیـانوری مـی برند و کیـانوری با سفارش قبلی بازجوها بـه او مـی گوید کـه ما درون این جا بـه این نتیجه رسیده ایم کـه هیچ چیز را از جمـهوری اسلامـی مخفی نکنیم و به بیـان واقعیـات توصیـه مـی کند. اکثریت افرادی کـه به دنبال ضربه دوم اردیبهشت ۶۲ دستگیرشدند زیـاد درون معرض شکنجه قرار نگرفتند، چرا کـه اعترافات اصلی صورت گرفته بود و درعین حال این افراد اصلأ روحیـه خوبی به منظور مقاومت، عدم انجام مصاحبه یـا عدم اعتراف نداشتند، جو عمومـی درون زندان جو روحیـه تسلیم و شکست و عدم مقاومت بود، بطوری کـه اکثریت مطلق این افراد ضمن اعلام توبه، مسائل خطر ساز را از خود دور مـی د و به دوش دیگری مـی انداختند، همـه آنـها درون این فکر بودند کـه گلیم خود را از آب بیرون کشند و برای آنـها جان دیگر رفقا و موقعیت حزب مطرح نبود بـه جز عبدالحسین آگاهی و تقی کیـا منش کـه در مراحل اولیـه بازجوئی شـهید شدند، تمامـی افرادی کـه در ضربه اول دستگیر شده بودند، حاضر بـه مصاحبه شدند و به جز رحمان هاتفی کـه در مراحل بازجوئی شـهید شد. تمامـی افرادی کـه در ضربه دوم نیز دستگیر شده بودند، حاضر بـه مصاحبه شدند، اما بازجوها از همـه افراد مصاحبه نگرفتند و در تلویزیون سراسری نیز مصاحبه افرادی کـه معروف بودند، پخش د، درون زندان پیشنـهاد مـیزگرد را درون همان ماههای اول شخص کیـانوری بـه بازجوها مـیدهد، درون واقع طی یک نامـه بـه آنـها دو پیشنـهاد مـیدهد که:</span></span></div><span style="font-size: medium;"><br /></span><br /><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: medium;">۱ ـ مـیزگردی از رهبران حزب برگزار شود و تاریخ و تخلفات حزب بررسی شود.</span></span></div><span style="font-size: medium;"><br /></span><br /><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: medium;">۲ ـ مـیزگردی از تمام رهبران های چپ درون ایران تشکیل شود کـه در رابطه با تاریخ چپ و مارکسیست ها بحث شود، که تا ریشـه جریـان مارکسیستی و چپ درون ایران از بین برود.</span></span></div><span style="font-size: medium;"><br /></span><br /><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: medium;">لازم بـه توضیح هست که مـیزگرد رهبران حزب درون شـهریور۶۲ و مـیزگرد رهبران چپ درون نیمـه دوم سال ۶۶ درون اوین برگزارمـی شود. مـیزگرد رهبران حزب درون شـهریور ۶۲ درون چندین نوبت درون جلسه جداگانـه و کنترلهای متعدد بازجوها از تلویزیون سراسری پخش شد، درون این مـیزگرد رهبران حزب بـه افشای حزب و عملکرد آن پرداختند، مجری این شوی تلویزیونی محمدعلی عموئی بود.</span></span></div><span style="font-size: medium;"><br /></span><br /><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: medium;">* درمراحل بازجوئی درون یک سال اول، رهبران حزب همـه اطلاعات خود را دادند و کاملأ شکسته و خرد شدند، بیشترین شکنجه ها درون فاصله دو ضربه بود، درون ضربه دوم یـا شکنجه نشدند یـا خیلی محدود شکنجه شدند. همـه افراد اطلاعاتی را کـه در اختیـارداشتند بـه بازجوها ارائه دادند. تمامـی کادرها، افراد زیر مجموعه خود را معرفی د، چگونگی قرارهای خود را مـی گفتند و سرقرار نیز مـی رفتند و حتی که تا چند هفته بعد از دستگیری ضربه دوم بسیـاری از پائینی ها، سرقرارها دستگیرشدند. یکی از علت های اصلی ضعف روحیـه ناشی از مصاحبه رهبران بـه ویژه عموئی بود، بعد از این مصاحبه خیلی ها دواطلبانـه اعلام د کـه اطلاعات خود را مـی دهند، افراد شکسته شدند، هیچ سر موضع خود نبود، از جمله عموئی بـه اصفهان رفت و درآن جا به منظور زندانیـان سخنرانی کرد. درون بیداد گاههای فرمایشی، محاکمات آغاز مـی شود. درون اواخر سال ۶۲ درون دادگاه نظامـی سیزده نفر از سازمان مخفی حزب حکم اعدام گرفتند، حکم اعدام سه نفر معزز، شجاعی و عابد تأیید نمـی شود، حکم اعدام۱۰ نفر تأیید و به همـه ابلاغ مـی شود و وصیت نامـه مـی نویسند، قبل از اجرای حکم اعدام این ۱۰ نفر را بـه ح اوین مـی آورند کـه برای دیگران سخنرانی کنند و این درحالی هست که همـه آنـها مـی دانستند، ساعتی بعد اعدام مـی شوند. افضلی گریـه مـی کند و مـی گوید کـه نمـی دانسته مسأله جاسوسی درون مـیان است. عطاریـان اظهار ندامت کرده توبه مـی کند، کبیری از کار خود اظهار تأسف مـی کند. جهانگیری سخنان مفصل و انتقادی درون رابطه با مناسبات درون جامعه کرده و موضع گیری انتقادی نسبت بـه حزب توده و شوروی ایراد مـی کند، بقیـه افراد سخنی نگفته و اعلام مـی کنند کـه حرفی ندارند. جمعیت علیـه حزب توده شعارهائی مـیدهند. سپس ۱۰ نفر زندانی را سوار بر مـینی بوس بـه مـیدان تیر سالن سرپوشیده درون زندان اوین مـی برند، دقایقی بعد درون ح اوین لاجوردی با بی سیم خبر مـی گیرد و به جمعیت اعلام مـی کند کـه هم اینک آنـها بـه درک واصل شدند و جمعیت هم چنان علیـه حزب توده و تیرباران شده ها شعارمـی دهند.</span></span></div><span style="font-size: medium;"><br /></span><br /><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: medium;">در سال ۶۳ همـه زندانیـان توده ای بـه اوین منتقل مـی شوند. درون اتاقهای درون بسته رهبران حزب حتی بـه هم فحش و ناسزا ناموسی مـی دهند و زد و خورد مـی د. درون اواخر تابستان ۶۲ بعد از انجام دادگاههای نماینده آیت الله منتظری بـه زندان آمده و مـی گوید کـه راجع بـه سرنوشت رهبران حزب دو نظر وجود داشت یکی نظر آقا منتظری این بود کـه شدت عمل نباشد و رهبران حزب اعدام نشوند و از آنـها استفاده شود و نظر دیگر اینکه مـی گفتند کـه باید همـه آنـها مـی بایست اعدام شوند. ولی نظر اقا غالب شده است. بعد از آنکه رهبران حزب پی بردند کـه دادگاهها انجام شده و خطر اعدام تهدیدشان نمـی کند، بسیـاری از آنـهــا تغییر روحیـه دادند و به موضع دفاع از فعالیت قانونی حزب پرداختند و حتی شخص خود را از تخلفات حزبی مبرا دانستند و تخلفات را عمدتأ ناشی از عملکرد برخی از رهبران حزب و بویژه کیـانوری مـی دانستند کـه بدون اطلاع آنـها انجام گرفته است. از همان دوره نیز درگیری بین رهبران شدت مـی گیرد، کم کم برخی از آنـها موضع مـی گیرند و دوباره سر موضع دفاع از خط مشی قانونی حزب قرار مـی گیرند. خبر این موضع گرفتن ها بـه بدنـه حزب درون بندهای دیگر زندان مـیرسد کـه برخی از رهبران تأکید دارند، اعترافات و ضعف ها ناشی از شکنجه بوده و حالا آن مطالب و اعترافات را تکذیب مـی کنند، بدنـه حزب نیز کم کم موضع مـی گیرند و حتی برخی از توابهای دو آتشـه، بطور غیرعلنی بـه سر موضع باز مـی گردند. درون این روند موضع گیریـهای تند کمـیته مرکزی جدید حزب درون خارج از کشور بـه رهبری علی خاوری کـه خبرش جسته گریخته بـه داخل زندان مـی رسیده نقش داشت. جوانشیر نیز با نماینده منتظری توافق کرده بود کـه اقتصاد سیـاسی را به منظور حوزه آموزش دهد، جوانشیر کاپیتال را بطور فشرده و به زبان ساده طی جلساتی بیـان و آنـها را ضبط مـیکرد و برای حوزه مـی برد.</span></span></div><span style="font-size: medium;"><br /></span><br /><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: medium;">* سال ۶۵ داماد منتظر ناصری بـه زندان مـی آید. منتظری بـه اوحکم داده بود و نماینده تام الاختیـار وی درون بررسی وضع زندانـها بود. نامـه هائی نیز از زندانیـان درون مورد شکنجه ها درون زندان گرفت و برای منتظری برد. این حرکت که تا حدود زیـادی جو رعب و وحشت را درون زندان شکست، زندانبانان بـه سرکردگی لاجوردی و دیگر مسئولین جوسازی شدیدی علیـه دادماد منتظری براه انداختند، شکسته شدن جو زندان باعث علنی شدن تدریجی مواضع جدید از جانب زندانیـان شد، دایره زندان افرادی را کـه سر موضع بودند، درسالن شماره ۳ جمع د. تحلیل زندانیـان این شد کـه حتمأ تناسب قوا بـه سود جریـانات غیر راست تغییریـافته، درون نتیجه شروع بـه اعتراض و اعتصاب غذا د، سال ۶۵ رئیس شعبه ۵ دادستانی برکنار شد و به جای او حاج ناصر کـه از پیروان منتظری بود، رئیس شعبه شد. او قصد تشکیل گرده تحقیق ـ تحلیلی درباره مجموعه تاریخ چپ را داشت و این کار را با پشتیبانی اردبیلی و البته با مخالفت دیگر نیروهای دادستانی، انجام داد، درون آغاز کار تحقیق پیرامون جزب فقط با شرکت مـهدی پرتوی و هادی پرتوی انجام شد، یک سری سئوالات مطرح د.</span></span></div><span style="font-size: medium;"><br /></span><br /><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: medium;">رهبران حزب درون سالن آموزشگاه درون سالن های دربسته قرارداشتند. درب اتاق های سالن آسایشگاه را بازد. امـیر معزی، رحیم عراقی و بابک زهرائی را نیز بـه آن جا بردند. درون همان سالن بین رهبران حزب درون موافقت و مخالفت با کار تحقیقی کشمکش بوجود آمد، که تا آن کـه موافقان بـه تحقیق یعنی بهزادی، قائم پناه، کیـهان، جودت و کیـانوری را بـه جای دیگری انتقال دادند، طبری بـه یک خانـه تحت نظر اطلاعات منتقل شد و همسرش را نیز بـه نزد او بردند و او کار تحقیقاتی خود را درون آن جا ادامـه داد، درون مجموع جو زندان تغییرکرد، درون سال ۶۵ رئیس زندان برکنار و مـیثم از هواداران منتظری جانشین وی شد. درون این شرایط هم دایره زندان و زندانبانان و هم حرکات تعرضی زندانیـانان، باعث تضعیف او شد. از جمله یک بار به منظور بازرسی اتاق ها، نیروهای انتظامـی بـه داخل بندها وارد شدند و مأموران دربند ۳ انواع کارد و ساطور و گزارشات تشکیلاتی و آموزشی پیدا مـی کنند، نمایشگاهی از یـافته های بازرسی های خود را برگزارد و عده ای از مسئولین را نیز دعـوت د تانشان دهند کـه نتیجه عمل کرد نماینده منتظری چه بوده است. درون بند ۳ اکثرأ از توابین مجاهدین بودند کـه باشرایط جدید زندان بـه سر موضع برگشته بودند. نیروهای چپ نیز بـه این موضع گیری پیوسته بودند. نتیجه این روند برکناری مثیم درون سال ۶۶ بود.</span></span></div><span style="font-size: medium;"><br /></span><br /><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: medium;">مسئول جدید با انگیزه ایجاد و تشدید رعب و وحشت، اقدام بـه اجرای احکام اعدام نمود. از اولین اعدامـی ها انوشیروان ابراهیمـی بودکه موضعی متعادلی هم داشت. خبر اعدام باعث ارعاب دوباره و تضعیف روحیـه درون زندان شد. روز بعد جودت، گلاویژ و قائم پناه با حاج ناصر صحبت مـی کنند و ابراز مـی دارند کـه ممکن هست بقیـه را نیز اعدام کنند. بعد اجازه بدهید ما با افراد توده ای کـه سر موضع هستند، صحبت کنیم. درون این شرایط بین جودت و پرتوی گفتگوئی شد و نمونـه های پرونده های بازجوئی بـه آنـها داده شد و جودت هم این پرونده ها را بـه عموئی و حجری نشان داد که تا با نشان مسائل درونی بازجوئی و برخی مطالب ارائه شده و بویژه دربازجوئی کیـانوری بـه آنـها و وجود برخی مسائل زشت درون این پرونده ها، آنـها را بیشتر بـه سمت خود به منظور کار تحقیق و فرار از خطر جلب کند. جودت بـه اتاق های بعضی رهبران درون سالن آسایشگاه مـی رود که تا آنـها را بـه پذیرش اشتباه و خیـانت حزب و تعدیل مواضع قانع کند. عموئی، زرشناس و حجری را بـه شعبه مـی آورند که تا با جودت و گلاویژ و قائم پناه صحبت کنند کـه بین آنـها دعوا مـی شود، درون همان زمان کیـانوری باز اعتراض مـی کند کـه این سه نفر نمـی توانند،ی را قانع کنند و او حاضراست و از هر گروهی کـه باشد، پیش او بیـاورند که تا با آنـها صحبت و قانعشان کند، درون این سناریو مریم نقش کیـانوری را ایفاء مـی کند. بـه طور نوبتی افراد را پیش آنـها مـی آورند، حتی یک بار یکی از هواداران یکی از گروه های چپ با نقشـه قبلی بـه اتاق کیـانوری مـی آید و سعی مـی کند کـه همان جا خفه اش کند، محمد پور هرمزان نیز چندین بار با کیـانوری درگیری پیدا کرده بود. جودت، گلاویژ و قائم پناه بـه حاج ناصر پیشنـهاد مـی کنند کـه مقامات زندان و دادستانی ترتیب اجرای یک برنـامـه را درح اوین بدهند کـه آنـها به منظور زندانیـان توده ای صحبت و حزب را افشاء کنند و بدین ترتیب نگذارند که تا زندانیـان سر موضع بمانند و از قتل عام احتمالی آنـها درآینده جلوگیری کنند. حاج ناصر مسئله را با کیـانوری درمـیان مـی گذارد. کیـانوری درون اول امتناع مـی کند و وقتی دادسرا تدارک کار را مـی بیند، کیـانوری شرط مـی گذارد کـه اجازه بدهید کـه من و مریم درون اتاقی با هم زندگی کنیم و پس از وعده دادسرا مبنی بر مطرح این قضیـه با مقامات بالا، کیـانوری هم حضور درون این مـیزگرد را مـی پذیرد. بعد قرار شد کارگسترش یـابد و مـیزگرد کلیـه جریـانات چپ برگزار شود. بعد از آن جاج ناصر از افراد اولیـه گروه تحقیق سازمان های چپ از جمله مـهدی و هادی پرتوی به منظور مـیزگرد دعوت کرد. از طبری نیز دعوت شد. از حزب توده ایران طبری، کیـانوری، جودت، بهزادی، گلاویژ، قائم پناه، کیـهان، مـهدی و هادی پرتوی، معزز، عباس خرسند درون مـیزگرد شرکت داشتند. از آبان ۶۶ مـیزگرد شروع شد. هر جلسه ۳ ساعت درون دو بخش یک ساعت و نیم و۲۰ دقیقه استراحت بین دو بخش همراه با فیلم برداری تلویزیونی ۲۷ جلسه ۳ ساعته بـه حزب توده و ۱۶ جلسه ۳ ساعته بـه گروههای دیگر اختصاص پیدا کرد. از گروههای رنجبران ۳نفر (اکباتانی ـ مسعود فراستی ـ محسن خاتمـی) فدائیـان اکثریت بیژن شیروانی از فدائیـان اقلیت یک نفر ازگروه اشرف یک نفرـ دو نفر از اتحادیـه کمونیستها (پدرام رهبری و علی کاشانی) یک نفر از کومله ـ یک نفر از سهند ـ یک نفر از حزب کمونیست شرکت د، هم چنین مجری این مـیزگرد حاج ناصربود. طبری مـی گفت کـه به علتالت مزاج و لکنت زبان درون اثر سکته ناچار هست از کتابش کژ راهه کـه منتشر شده بود، استفاده کند. او درون طول مـیزگرد ۸۰ درصد کتاب را کـه راجع بـه مسائل مطروحه درون مـیزگرد بود، خواند و اگر سئوالی هم مـی شد، پاسخ مـیداد و جالب این کـه بعدها برخی بـه دروغ مدعی شدند کـه کتاب کژ راهه را خود طبری ننوشته بود و مأموران برایش نوشتـــه بودند. جودت و کیـهان درون مـیزگرد باز هم برخورد جناحی با کیـانوری مـی د. درون نـهایت همـه افراد و بخش دیگری از رهبری را بـه بند آوردند. لازم بـه توضیح هست که درون زندان درون سطح رهبری سه بخش وجود داشت؛</span></span></div><span style="font-size: medium;"><br /></span><br /><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: medium;">۱ ـ شرکت کنندگان درون مـیزگرد و کار تحقیقی کـه اغلب درون همان بند، کار تحقیقی و ترجمـه متون را انجام مـی دادند کـه عبارت بودند از: کیـانوری، جودت، بهزادی، گلاویژ، قائم پناه، کیـهان، جوانشیرکه درون اتاق های تنـها زندگی مـی د، مـهدی پرتوی، امـیرمعزی، عباس خرسند و نیز طبری کـه بیرون از زندان کار مـی د. این افـراد معتقد بـه همکاری با دادستانی درون چهارچوب انجام یک کار تحقیقی بودند. آنـها قبول داشتند کـه تخلفات حزبی صـورت گرفته و حزب مقصر است. خط مشی سابق حزب درون مورد جمـهوری اسلامـی را قبول داشته و دفاع از خط امام را هم چنان تبلیغ مـی د.</span></span></div><span style="font-size: medium;"><br /></span><br /><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: medium;">۲ ـ افرادی مانند عموئی، حجری، شلتوکی، باقرزاده، ذوالقدرکه معتقد بودند، تخلفاتی از جانب برخی رهبران حزب صورت گرفته ولی بقیـه رهبران از آنـها بی اطلاع بودند، حاضر بـه همکاری تحقیقاتی با دادستانی یـا شرکت درون مـیزگرد سال ۶۶ نبودند، اما همچنان جمـهوری اسلامـی را کم و بیش و همان سیـاست و خط مشی حزب درون قبل از دستگیری را نسبت بـه جمـهوری اسلامـی را قبول داشتند. حتی درون جریـان برگزاری انتخابات مجلس یـا ریـاست جمـهوری درون زندان درون این انتخابات شرکت مـی د.</span></span></div><span style="font-size: medium;"><br /></span><br /><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: medium;">۳ ـ افرادی کـه بطور کلی جمـهوری اسلامـی را قبول نداشتند و بحت را روی تخلفات حزب نمـی گذاشتند. برخورد خصمانـه بـا جمـهوری اسلامـی داشتند و به تعبیری بـه براندازی اعتقاد داشتند. از جمله این افراد مـی توان از نیک آئین، رفعت محمدزاده، پورهرمزان، کیومرث زرشناس و سعید آذرنگ نام برد.</span></span></div><span style="font-size: medium;"><br /></span><br /><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: medium;">4 ـ درون این جا ضروری هست که نسبت بـه مواضع تمامـی افراد رهبری که تا قبل از دستگیری نسبت بـه حکومت نیز توضیحی داده شود. درون سال ۶۰ رفعت محمدزاده مقاله ای مـی نویسد و در اختیـار هیئت سیـاسی قرار مـی دهد. او درون این مقاله بحثی مطرح و به خط مشی حزب انتقاد مـی کند. او تأکید مـی کند کـه نظام حکومتی ایران تئوکراسی و یک پارچه هست و آنـها قصد استقرار حکومت الهی را دارند و بحث تقسیم بندی جناحیـهای روشن بین و قشری درون این حکومت درون ماهیت امر اشتباه است. تمامـی جناحهای حکومت ضد کمونیست هستند، هیچ کدام بـه دنبال راه غیرسرمایـه داری نخواهند بود و از این رو حزب بایستی درون مقابل مجموعه حکومت موضع مخالف داشته باشد. درون آن شرایط هیچ یک از اعضای هیئت سیـاسی این نظر رفعت محمدزاده را نمـی پذیرند و علیـه آن موضع گیری مـی کنند، حتی هاتفی علیـه آن مقاله درون هیئت سیـاسی طی مقاله ای موضع گیری مـی کند. درون زندان مناسبات مـیان بخش های گوناگون رهبری کـه در زندان بودند، بـه این صورت بود کـه بخش دوم و سوم بخش اول را بایکوت د. بخش دوم و سوم درون حد سلام و احوال پرسی با هم رابطه داشتند، ولی هیچ گونـه بحث و تبادل نظری با هم نمـی د. بخش اول دو جناح بود، مثلأ کیـانوری با جودت و کیـهان درگیری شدید داشتند.</span></span></div><span style="font-size: medium;"><br /></span><br /><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span style="font-size: medium;"><span dir="ltr"><span style="font-family: times new roman,times,serif;"></span></span><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif;">در ۲۶ تیرماه ۶۷ سعید آذرنگ و کیومرث زرشناس اعدام شدند. کیومرث زرشناس درون لحظه اعدام شعار مـی داد: مرک برخدا. بعد از آن زمان کشتارهای جمعی زندانیـان آغاز شد. تلویزیون ها از اتاق ها برداشته شد، ورود روزنامـه ها قطع گردید، زندانیـان ممنوع الملاقات شدند و دادگاههای تفتیش عقیده تشکیل شد. بعد از تشکیل دادگاه ها اولینی را کـه از بند رهبران حزب خارج د و بردند، محمود هنری از اعضای حزب کمونیست بود. درون پی او چند روز بعد عده ای دیگر را بردند، که تا این جای کار زندانیـان هنوز نمـی دانستند کـه قضیـه چیست. افرادی را کـه مـی بردند، حکم اعدام داشتند، یـا اگرحکم تاریخ دار داشتند، اما سر موضع و فعال بودند، دوباره بـه دادگاه مـی بردند. از رهبری حزب فقط مـهدی پرتوی، عموئی وکیـانوری را بـه دادگاه نبردند. زنـها را نیز نبردند. از افراد کمـیته مرکزی حزب کـه به دادگاه رفتند و اعدام نشدند، فریدون فم تفرشی، ارتشیـار، محمود روغنی، بقائی و ناظر بودند. بعد از کشتارها، چند روز بعد حاج ناصر با خوشحالی بـه بند آنـها مـی آید و ماجرا را توضیح مـی دهد و مـی گوید از این بـه بعد دیگری از این بند اعدام نخواهد شد. کیـانوری با شنیدن سخنان حاج ناصر از خوشحالی کـه سایـه مرگ از او دور شده و بدون توجه بـه قتل عــام وسیع زندانیـان درون چند روز گذشته، قهقهه مـی زند. مسئولان زندان و دادستانی تعدادی از زندانیـان باقی مانده را بـه تالار وحدت بردند. از حزب کیـانوری و پرتوی سخنرانی د و از آن جا همـه افراد را سوار براتوبوس بـه جلوی دفتر سازمان ملل بردند که تا آزادی آنـها را بـه عنوان یک عفو عمومـی بـه نمایش بگذارند. سپس اینـها را بـه مقابل مجلس بردند. یکی از مقامات حکومتی سخنرانی کرد. طبری هم درون کنار مقامات درون بالکن مجلس بود. بـه خانواده های زندانیـان گفته بودند کـه همـه بـه مقابل مجلس بیـایند. اعلام د کـه هر زندانی از مقابل مجلس همراه خانواده اش برود، فقط کیـانوری، پرتوی و بابک زهرائی بـه زندان برگشتند. کیـانوری از سال۷۰ همراه با مریم فیروز بـه خانـه ای بیرون از زندان اوین منتقل مـی شود و در آن خانـه تحت نظر وزارت اطلاعات زندگی مـی د. مـهدی پرتوی درون سال۷۰ و فریدون فم تفرشی و دکتر بقائی درون سال ۷۲ آزاد مـی شوند، محمد عموئی نیز از سـال ۷۳ بـه منزل خود و پیش خانواده اش منتقل و عملأ آزاد مـی شود، که تا آن کـه عموئی و مریم فیروز درون اردیبهشت۷۴ حکم ابلاغ آزادی خود را با تأیید ایت الله دریـافت مـی کنند و رسمأ آزاد مـی شوند. مریم فیروز بـه منزل خود و جدا از کیـانوری منتقل مـی شود. درون سـال۷۵ نیر کیـانوری از خانـه تحت نظر وزارت اطلاعات بـه منزل خود و پیش خانواده اش منتقل و بطورکامل آزاد مـی شود.</span></span></span></div><br /><div style="clear: both;"></div></div>
ضد خرhttp://www.blogger.com/profile/16206569933255214538noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-669446655629882024.post-65884331678831416142012-07-13T16:28:00.005-07:002012-07-14T19:50:34.958-07:00
خنجری کـه حزب توده بـه قطب زاده و آیت الله شریعتمداری زد<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: medium;">بیژن کبیری، سرهنگ کلاه سبز بود، درون انقلاب پادگان کلاه سبزها را تحویل طرفداران امام خمـینی داده بود و معاون فرمانده تیپ نوهه، کلاه سبزها شده بود، پدر او درون گذشته مسئول سازمان حزب درون زنجان بود و عمویش از فرماندهان ارتش فرقه دمکرات آذربایجان بود کـه پس از شکست آن فرقه اعدام شده بود و خود او هوادارحزب بود، بعدها بـه حزب و سازمان مخفی پیوست. برادر او نیز درون شبکه علنی حزب فعال بود کـه او نیز بـه سـازمان مخفی منتقل و مسئول سازمان مخفی و در این شبکه ها با موقعیت خطرناکی رو برو بود. حزب نمـی خواست کبیری کـه منبع اطلاعات مـهمـی بود، شناسائی شود، همچنین درون مورد همـه نفوذی ها نظامـی حزب اعتقاد داشت کـه این افراد و از جمله کبیری مستقیمأ بـه ری شـهری رئیس دادگاه ارتش مراجعه کنند و هم او را درجریـان بگذارند و هم موقعیت خود را نزد ری شـهری بهتر سازند، چرا کـه ری شـهری شخص نیرومندی است. همچنین قرار شد کـه در صورت آغاز سرکوب و دستگیری این شبکه های برانداز، کبیری بـه بهانـه ای از آنـها کنار گذاشته شود، که تا عدم دستگیری او توجیـه شود کبیری تعداد زیـادی از شبکه های نظامـی مخالف و برانداز جمـهوری اسلامـی را لو داد. بعد از سرکوب سه گروه از این شبکه ها، دیگر صلاح نبود کـه کبیری آزادانـه سرکار سابقش برود، زیرا شک همـه را برمـی انگیخت، حتما خود را بـه عنوان شخصی کـه تحت تعقیب حکومت هست و زندگی مخفی دارد، نشان مـی داد. او موضوع را با ری شـهری درون مـیان گذاشت. بـه این خاطر ری شـهری از ستاد ارتش خواست کـه کبیری را محرمانـه بـه عنوان مأموریت بـه دادگاه ارتش بفرستند، ولی از نظر ظاهر وانمود کنند کـه کبیری متواری شده است. بنابراین کبیری درون محل کار حاضر نشد، فقط با ری شـهری تماس مـی گرفت، شناسنامـه جعلی و حساب بانکی جعلی بـه نام او آماده د، ماشین و خانـه درون اختیـارش گذاشتند و با همسر و فرزندش بـه زندگی مخفی پرداخت، درون ارتش هم شایع بود کـه موفق بـه فرار شده، درون نتیجه اعتماد گروههای سلطنت طلب بـه او بیشترشد.</span></span></div><span style="font-size: medium;"><br /></span><br /><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: medium;">کبیری شخصی را درون ایلام مـی شناخت کـه در کار قاچاق فراریـها بود کـه از طریق این فرد بـه جریـانی آشنا گشت و پی برد کـه سر نخ این جریـان بـه قطب زاده وصل است، سرانجام با قطب زاده ملاقات کرد. قطب زاده درون محل سخود و در یکی از کاخهای مصادره ای با گارد مخصوص کـه همـه جا از او محافظت مـی د، دستگاهی بـه گونـه شاهان به منظور خود ساخته بود. دیدارها ادامـه مـی یـابد، معرف کبیری خیلی مورد اعتماد قطب زاده بود. کبیری خود را بـه عنوان بـه عنوان یکی از اعضای شورای مرکزی یک سازمان گسترده نظامـی کـه افسران زیـادی درون اختیـار دارد، معرفی مـی کند، اعتماد قطب زاده جلب مـی شود، صحبت هائی درون ارتباط با کودتا و چگونگی انجام آن صورت مـی گیرد، قطب زاده خواهان دیدار با مسئول نظامـی کبیری مـی شود، کبیری ماجرا را بـه مسئول خود درون سازمان نظامـی یعنی پرتوی مـی گوید، پیشنـهاد پرتوی این هست که از عطاریـان استفاده کنید و به ری شـهری همـین پیشنـهاد را بدهید و موافقت او را نیز جلب کنند، از سوی دیگر مدتی بود کـه عطاریـان بـه دستور حزب با ری شـهری ارتباط مستقیم و جداگانـه برقرارکرده بود، ولی کبیری از این مسئله اطلاع نداشت. بـه هرحال ماجرا بـه طورکامل با ری شـهری درمـیان گذاشته مـی شود، ری شـهری نیز خوشباورانـه با این طرح موافقت مـی کند، کبیری، عطاریـان را بـه عنوان مسئول سازمان خود بـه قطب زاده معرفی مـی کند، قطب زاده نیز اعتمـــاد مـی کند و طرح خود را توضیح مـی دهد و مـی گوید کـه رئیس یکی از ارکان ستاد ارتش رکن ۲ یـا ۵ با او ارتباط دارد و آنـها بـه امکانات توپخانـه درون اطراف تهران و خانـه ای درون جماران مشرف بـه خانـه خمـینی و مجهز هستند و با خارج از کشور ارتباط دارند. با اولاف پالمـه تماس گرفته و با شریعتمداری و بازار هم آهنگ هستند. قطب زاده طرح نـهائی کودتا را بـه این شرح ارائه مـی دهد کـه جلسات شورای عالی دفاع هرچند وقت یک بار درون خانـه خمـینی برگزار مـی شود، آنـها درون همان زمان خانـه او را با توپخانـه مـی کوبند و مراکز حساس را تصرف مـی کنند، شریعمتداری نیز درون رادیو و تلویزیون این عملیـات را تأیید مـی کند و کودتا صورت مـی گیرد. یعنی کودتای واقعی کـه خمـینی و مسئولان کشته مـی شوند و یک کودتای ظاهری کـه به هواداری و خونخواهی از امام کودتاچیـان را مثلأ سرکوب کرده اند و شریعتمداری بـه طرفداری از کودتاچیـان و قطب زاده از صدا و سیما صحبت مـی کند و قطب زاده مـی گفت با آیت الله زنجانی نیز تماس گرفته و او هم تأیید کرده است. داماد شریعتمداری رابط شریعتمداری و قطب زاده بود. کبیری و عطاریـان گزارش این عملیـات را بـه ری شـهری مـی دهند و او نیز ماجرا را بـه خمـینی مـی رساند. خمـینی باور نمـی کند و مـی گوید کـه سند مـی خواهد، ری شـهری بـه کبیری مـی گوید، حتما حرفهای قطب زاده را ضبط کنید. بار دیگر کبیری و عطاریـان با کیف ضبط صوت بـه منزل قطب زاده مـی روند و بعد مـی فهمند کـه دستگاه خراب بوده وگفته ای را ضبظ نکرده است. مجبور مـی شوند یک بار دیگر بروند و این بار متن صحبت های خود را با قطب زاده را ضبط مـی کنند و ری شـهری نوار را بـه خمـینی تحویل مـی دهد. او نیز حاج احمد را پیش بعضی از آیت الله بـه جزء شریعتمداری کـه با این جریـان تماس داشتند مـی فرستند و مـی گوید کـه خود راکنار بکشید. قطب زاده درون سه مرحله سه وجه ۵۰۰ هزار تومان بـه کبیری و عطاریـان مـی دهد و آنـها این مبالغ را بـه ری شـهری مـی دهند، قطب زاده از آنـها خواسته بود کـه در جنوب یکی از بنادر را شناسائی کنند کـه برای آنـها از خارج اسلحه بفرستند و بلافاصله امکاناتی از سوی ری شـهری درون اختیـار کبیری و ری شـهری گذاشته مـی شود، درون لحظه قطعی تصمـیم حکومت بـه سرکوب گرفته مـی شود، همـه را دستگیر مـی کنند و از جمله قطب زاده و داماد شریعتمداری را، داماد شریعتمداری بـه شرط مصاحبه تلویزیونی آزاد مـی شود. ابتدا قطب زاده منکر مسئله مـی شود، چند نفر از افراد نظامـی کـه با قطب زاده مستقیمأ رابطه داشتند، دستگیر مـی شوند و از طرفی بـه او مـی گویند کـه بخش دیگر کبیری و عطاریـان را هم گرفته اند، قطب زاده باز هم انکار مـی کند، بـه دستور ری شـهری کبیری را بـه عنوان زندانی با قطب زاده روبرو مـی کند، قطب زاده مجبور بـه اعتراف مـی شود، بعد از این جریـان دوباره کبیری مخفی مـی شود، بعد از آن ری شـهری سه مـیلیون تومان سرمایـه با یکداری را بـه کبیری مـی سپارد که تا بیکار نباشد.</span></span></div><span style="font-size: medium;"><br /></span><br /><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: medium;">بعد از جریـان قطب زاده ری شـهری کبیری را بـه اطلاعات سپاه معرفی مـی کند. سپاه شخصی را بـه او معرفی مـی کند کـه سر نخ یک جریـانی هست که حتما در آن نفوذ شود، انتخاب کبیری بـه این خاطر بود کـه او با شخص مورد نظر سپاه آشنائی داشته است. کبیری برنــامـه ریزی مـی کند کـه تصادفأ با او ملاقات مـی کند و رابطه برقرار مـی شود کـه در نـهایت بـه لو رفتن این شبکه نیز منجر مـی شود.</span></span></div><span style="font-size: medium;"><br /></span></div>
ضد خرhttp://www.blogger.com/profile/16206569933255214538noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-669446655629882024.post-46854469454936268532012-07-13T16:20:00.001-07:002012-07-14T15:46:37.071-07:00
داستانی پر آب چشم : روسپی بازار فعالیتهای کومونیستی درون ایران<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><div style="clear: both; text-align: center;"><img alt="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـامها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir" border="0" complete="true" src="http://s1.picofile.com/manijhe/Poster-Hezeb-69.jpg" /></div><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif;"></span></span><br /><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif;"><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt; unicode-bidi: embed;"><span style="font-family: Times New Roman;"><span lang="AR-SA" style="font-size: large;">الف ـ حزب توده مادر سازمانـهای چپ و قدیمـی ترین و وطن فروش ترین بین سازمانـهای مارکسیستی درون کشور بوده و هست و در این زمان بـه ضربه زدن و خیـانت بـه ایران و ایرانی و خدمت بـه کشور روسیـه و بعد از فروپاشی سوسیـالیسم، درون خدمت اه سند همکاری با انگلستان درون ارتباط با تجزیـه کشور ایران درون اواخر سال 1993، معروف بـه روباه مکار درون غارت منابع و سرمایـه های طبیعی و بازار مناسبی به منظور کالاهای صادراتی این گونـه کشورها بـه ایران، این حزب تراز نوین، مـهر خود را درون زیر نوشته این سند خائنانـه زده است، تاریخ این حزب با تاریخ معاصر ایران و دروغهایی درون باره تولید آسیـائی کـه هیچ گونـه سنخیتی با طبیعت ایران درون آن زمانـها ندارد درون کتابهای تاریخی، کـه توسط نویسندگان این حزب وارد و بخصوص تاریخ ایران باستان تحریف گردیده، بـه چشم مـی خورد.</span></span></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt; unicode-bidi: embed;"><span style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;"><span lang="AR-SA">ب ـ یکی از مـهمترین و بحث انگیزترین دوران فعالیت حزب توده ایران بین سالهای </span><span lang="FA">۵۸</span><span lang="AR-SA"> که تا </span><span lang="FA">۶۲</span><span lang="AR-SA"> بوده و هنوز تأثیر این دوران فعالیت بر روند مبارزه بر علیـه ملی گرایـانـه ما بـه چشم مـی خورد و وحشتناک ترین و عظیم ترین ضربه و سرکوب توسط این حزب خائن بر علیـه های ملی گرائی ایران وارد گشته و هنوز هم توسط این حزب خائن و دیگر احزاب و سازمانـهای مارکسیستی ادامـه دارد.</span></span></span></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt; unicode-bidi: embed;"><span style="font-family: Times New Roman;"><span lang="AR-SA" style="font-size: large;">ج ــ با شروع فعالیت این حزب بـه عنوان جاسوس به منظور شوروی و پیش کش منابع و سرمایـه های طبیعی ایران درون راستای شکوفائی هرچه بیشتر اقتصاد شوروی، که تا کنون از نحوه عملکرد رهبری حزب، چگونگی سازمان نظامـی و تشکلات مخفی آن، حزب با دستگاه های کا . گ . ب همکاری تنگا تنگی داشته، از رهبران حزب هیچ گونـه اطلاعات و تحلیلی هر چند جزئی از جـانب احزاب و سازمانـهای مارکسیستی بـه ظاهر مخالف با آن افشاء و برملاء نگشته است.</span></span></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt; unicode-bidi: embed;"><span style="font-family: Times New Roman;"><span lang="AR-SA" style="font-size: large;">دـ بخشی از اطلاعات، هرچند اندک توسط اعضای حزب توده کـه گذشته خود را نقد کرده و دست بـه افشای جنایـات این حزب مخوف زده اند. این حزب هنوز کـه هنوز هست در جهت سرکوب های ملی فعالیت مـی کند. این تنـها جامعه ایران مـی باشد کـه از اخبار جنایـات این حزب ناآگاه مـی باشد.</span></span></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt; unicode-bidi: embed;"><span style="font-family: Times New Roman;"><span lang="AR-SA" style="font-size: large;">و ـ حوادثی ناگواری کـه در این دوران رخ داده، مسبب اصلی آن حزب توده کـه جزئی از تاریخ کشور ما، بلکه جزئی از تاریخ معاصر مـیهن ایران است، و این حق جامعه ایران هست که مـی بایست از این دشمنان قسم خوده خود، آگاهی کامل داشته باشند.</span></span></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt; unicode-bidi: embed;"><span style="font-family: Times New Roman;"><span lang="AR-SA" style="font-size: large;">ما بر آن شدیم کـه اطلاعاتی کـه در این زمـینـه کـه به روشن تر شدن مسایل و قضایـای تاریخی حزب و دشمنی با های ملی گرائی و بیگانـه پرستی و اعتمادهای بی مورد بـه این دشمنان، به منظور شناخت بهتر نسبت بـه آنـها، ارائه دهیم.</span></span></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt; unicode-bidi: embed;"><span style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;"><span lang="FA">۲</span><span lang="AR-SA">ـ منابع اطلاعاتی ما توسط افرادی تهیـه گشته کـه در گذشته عضو این حزب بوده و اکنون درون زندانـها با رهبران حزب توده و در گفتگو با آنـها این اطلاعاتب گردید. از مجموع تمامـی گفته های آنـها، این اطلاعاتب و بدون دخل و تصرفی یـا غرض ورزی درون اختیـار شما قرار داده ایم.</span></span></span></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt; unicode-bidi: embed;"><span style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;"><span lang="FA">۳</span><span lang="AR-SA"> ـ از رهبران حزب توده ایران، بسیـاری آزاد شده اند و اطلاعاتی مبنی بر اینکه بـه فعالیت و همکاری خود با انجمن حجتیـه همچنان ادامـه مـی دهند. دوستداران، هواداران و آشنایـان این افراد آزاد شده کمـیته مرکزی حزب توده، با رفقا و طرفدارانشان مـی توانند بطور آزادنـه و بدون هیچ گونـه محدودیتی درون منزل شان رفت و آمد کرده و مـی توانند با آنـها آزادی کامل بـه گفتگو بنشینند. برخی از آنـها بطور آزاد و دواطلبانـه خاطرات خود را منتشر ساخته اند. برخی از آنـها کـه از این مسائل آگاه بودند هم اینک درون داخل کشور زندگی و فعالیت مـی کنند نظیر کیـانوری کـه در ایران بـه مرگ طبیعی فوت کرده ـ عموئی ـ فم تفرشی ـ مـهدی پرتوی و دسترسی بـه همـه آنـها مقدور هست و برخی نیز بـه خارج از کشور رفته و تا بهتر بتوانند عوامل نفوذی سازمان نوید کـه در تشکیلات های احزاب و سازمانـهای مارکسیستی را درون جهت اه حزب توده کنترل و هدایت نمایند.</span></span></span></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt; text-justify: kashida; text-kashida: 0%; unicode-bidi: embed;"><span style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;"><span lang="AR-SA">از آن جا کـه قصد ما افشاگری برعلیـه دشمن قسم خورده کـه همان حزب توده و رفقای هم قسم شان برعلیـه ایران و ایرانی و نشان واقعیت های جنایت کارانـه آنـها است. مـی بایست به منظور روشن تر شدن زوایـای تاریک از مـهمترین دوره فعالیت این حزب مارکسیستی آن زمان و در مـهمترین دوره از تاریخ معاصر ایران بعد از </span><span lang="FA">۱۳۵۷</span><span lang="AR-SA"> هست و از آن جا کـه بدون کینـه و عداوت بـه هیچ یک ازشخصیت های مطرح حزب نگاه مـی کنیم و نشان اسناد و مدارک جاسوسی و خیـانت بـه ایران و ایرانی خود درون مورد این حزب طراز نوی تصمـیم بگیرند.</span></span></span></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt; unicode-bidi: embed;"><span style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;"><span lang="FA">۴</span><span lang="AR-SA">ـ با توجه بـه جو عمومـی درون کشور و وجود حساسیت های ویژه پیرامون مطالب مطرح درون این مقاله و ترس از ترور از سوی رفقای مارکسیستی، ما بر آن شدیم کـه این مقاله درون سطحی بسیـار محدود، درون وبلاگ قرار دهیم و تلاش مـی کنیم کـه عمدتأ با اطلاع رسانی بـه علاقمندان واقعی کـه به سرنوشت "ملی گرائی" و درد مندان کشور ایران آگاهی رسانی نمائیم. بدیـهی هست که طرح مسائل و موضوعاتی کـه در این مقاله ارائه شده حتمأ مورد استفاده جامعه ایران و ملی گرایـان درون شناخت حزب توده و تفکرات مارکسیسم خواهد رسید و از این بابت واقعأ حتما درس گرفت. اما بـه اعتقاد ما مـی توان و باید بـه این موضوعات اصلی مربوط بـه تاریخ یکی از گروه های خائن بـه های ملی گرائی و به انحراف کشاندن آنـها، پیوند خورده و تجربیـات اسف باری را درون خود نـهفته دارد. بویژه آینکه حکومت بیش چند دهه کـه این اطلاعات را دراختیـار دارد و افشاء گری این مقاله نـه تنـها اطلاعات جدیدی بـه حکومت اضـافه نمـی کند بلکه این اطلاعات را درون اختیـار علاقمندان بـه سرنوشت "ایران و ایرانیـان" درون کشور ما قرارمـی دهد. نیـاید از طرح حقـایق ترسید. اگر اشتباهی این گروه ها را دوست خواندید ، مـی توان و باید با پذیرش صادقانـه اشتباهات و تلاش به منظور اصلاح و جلوگیری از تکرار خطاها، بازگشت بـه ملی گرائی کـه مسیری صحیح، تداوام بخشد. درون عین حال تمایل ما آن بود کـه افرادی از حزب توده اطلاعاتی دارند و درصورت تمایل بـه تکمـیل آن بـه پردازند و اطلاعات و مطلب خود بـه ایمـیل یـا درون نظر خواهی وبلاگ بگذارند، تکمـیل تر کنند و شناخت جامعه ایرانی را از آنـها بیشتر کنند.</span></span></span></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt; unicode-bidi: embed;"><span style="font-family: Times New Roman;"><span lang="AR-SA" style="font-size: large;">ما اعتقاد داریم نباید جامعه ایران را فدای منافع شخصی این گونـه احزاب و سازمانـهای مارکسیستی نمائیم. حقیقت را نمـی توان که تا دراز مدت درون اسارت نگه داشت. حقیقت را نمـی توان کشت، حتما آن را صادقانـه پذیرفت، بیـائید کمک کنیم، بـه کشف حقیقت گوئی، ترویج روحیـه پذیرش صادقانـه حقایق و در عین حال گسترش مبارزه بی وقفه خود به منظور پیروزی حق طبانـه ملی گرایـانـه. آری مـی توان بـه تاریخ دروغ گفت ولی تاریخ دروغ نمـی گوید. این وطیفه ما هست که با حقیفت زندگی، مبارزه کنیم، امـیدواریم چنین باشد.</span></span></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt; unicode-bidi: embed;"><span style="font-family: Times New Roman;"><span lang="AR-SA" style="font-size: large;">ارتباطات حزب توده ایران با "کا گ ب" شوروی</span></span></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt; unicode-bidi: embed;"><span style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;"><span lang="FA">۱</span><span lang="AR-SA"> ـ ارتباطات غیررسمـی حزب با "کا گ ب"</span></span></span></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size: large;"><span dir="ltr"><span style="font-family: Times New Roman;"> </span></span><span style="font-family: Times New Roman;"><span lang="AR-SA">الف ـ عبدالحسن قائم پناه: او بعد از سرکوب "فرقه دمکرات آذربایجان" درون سال </span><span lang="FA">۱۳۲۵</span><span lang="AR-SA"> بـه شوروی فرار کرد ولی درون مرز توسط نیروهای شوروی دستگیر و در یکی از شـهرهای مرزی آذربایجان شوروی بـه مدت سه ماه با کار سخت زندانی و پس از مدتی با شناسائی او توسط نمایندگان فرقه دمکرات آذربایجان آزاد مـی شود ولی درون زمان آزادی مسئولان امنیتی شوروی از او تعهد نامـه ای مـی گیرند کـه در صورت مشاهده هر اقدام مشکوکی علیـــه اتحاد شوروی سوسیـالیستی حتما گزارش دهد. چند ماه بعد از آزادی، یک کارمند"کا گ ب" با او تماس مـی گیرد و با استناد بـه تعهد نامـه وی و تأکید بر وظیفه "انترناسیونالیستی" از او مـی خواهد کـه از مـهاجرین ایران، از محیط کار و زندگی و حتی از جلسات "فرقه" بـه طور منظم گزارش دهد. بعد از </span><span lang="FA">۱۳۲۲</span><span lang="AR-SA"> و انتقال رهبری حزب بـه لایپزیک ارتباط او همچنان ادامـه داشت و حتی از جلسات کمـیته مرکزی حزب بـه " کا گ ب" گزارش مـی داد و بابت این گزارشـها بـه او پول مـی دادند، تأکید"کا گ ب" آن بوده کـه این ارتباطات حتما کاملأ محرمانـه باشد که تا زمان ورود بـه ایران این ارتباطات حفظ شده و سپس خود"کا گ ب" این رابطه را قطع مـی کند.</span></span></span></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt; unicode-bidi: embed;"><span style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;"><span lang="AR-SA">ب ـ مـهدی کیـهان: او بعد از سرکوب "فرقه دموکرات آذربایجان" درون سال </span><span lang="FA">۱۳۲۵</span><span lang="AR-SA"> بـه شوروی فرار کرد و در آن جا همانند"قائم پناه" بعنوان مأمورکا گ ب" عمل مـی کند و پس از انتقال رهبری حزب بـه لایپزیک، ارتباط او که تا سالها ادامـه مـی یـابد. اما قبل از ورود بـه ایران و در همان لایپزیک، ارتباطات او توسط"کا گ ب" قطع مـی شود.</span></span></span></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt; unicode-bidi: embed;"><span style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;"><span lang="AR-SA">ج ـ احمد علی رصدی: او نیز همانند "قائم پناه" و"کیـهان" از </span><span lang="FA">۱۳۲۵</span><span lang="AR-SA"> بـه خدمت "کا گ ب" وارد مـی شود، او قبل از قیـام </span><span lang="FA">۵۷</span><span lang="AR-SA"> مسئول سازمان جوانان حزب در"مسکو" بود، بعد از </span><span lang="FA">۵۷</span><span lang="AR-SA"> و ورود بـه ایران همچنان این ارتباطات حفظ شده بود. درون </span><span lang="FA">۵۸</span><span lang="AR-SA"> دوباره به منظور دیدن خانواده خود بـه شوروی سفر مـی کند و بار دیگر با او تماس گرفته مـی شود ولی بعد از برگشت بـه ایران"کا گ ب" ارتباطات او را قطع مـی کند.</span></span></span></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt; unicode-bidi: embed;"><span style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;"><span lang="AR-SA">د ـ انوشیروان ابراهیمـی: بعد از کودتای </span><span lang="FA">۲۸</span><span lang="AR-SA">مرداد</span><span lang="FA">۱۳۳۲</span><span lang="AR-SA"> و بهبودی رابطه شوروی و ایران سازمان"فرقه" درون شوروی بـه "پناهندگی سیـاسی" تبدیل نام داد و این سازمان با اداره مـهاجرت شوروی درون باکو ارتباط داشت، مسـئول ارتباط"پناهندگان" با اداره مـهاجرت "انوشیروان ابراهیمـی" بود. رابطین"اداره مـهاجرت" کـه از "کا گ ب" بودند از مسئولان "پناهندگان" خبر و گزارش مـی خواستند و"انوشیروان ابراهیمـی" موظف بـه ارائه این گزارشـها بود.</span></span></span></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt; unicode-bidi: embed;"><span style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;"><span lang="AR-SA">ه ـ فروغیـان: نقش محوری را درون ارتباطات "کا گ ب" با عوامل خود درحزب داشته است، وقتی درون سال </span><span lang="FA">۶۱</span><span lang="AR-SA"> از جانب شوروی ها اعلام خطر یورش بـه رهبری حزب مـی رسد، آنـها بـه اولینی کـه دستور خروج از ایـران را مـی دهند"فروغیـان" است. "فروغیـان" و"صدری" درون سال </span><span lang="FA">۵۸</span><span lang="AR-SA"> یک شرکت بازرگــــانی تأسیس د کـه با اداره بازرگانی شوروی ارتباط داشت و از طریق آن گزارشـها و اخبار را رد و بدل مـی کرد و در واقع فروغیـان رابط سیـاسی کیـانوری با "کا گ ب" بود.</span></span></span></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt; unicode-bidi: embed;"><span style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;"><span lang="FA">۲</span><span lang="AR-SA">ـ ارتباطات رسمـی حزب با "کا گ ب"</span></span></span></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size: large;"><span dir="ltr"><span style="font-family: Times New Roman;"> </span></span><span style="font-family: Times New Roman;"><span lang="AR-SA">از سال </span><span lang="FA">۵۶</span><span lang="AR-SA"> یکی از مأموران امنیتی شوروی بارها از کیـانوری مـی خواهد کـه با استفاده از امکانات حزب، به منظور دستیـابی بـه هواپیمای 14ـ </span><span dir="ltr">F</span><span lang="AR-SA"> تلاش کنند، بعد از ورود نورالدین کیـانوری بـه ایران، آن شخص هم بـه عنوان وابسته دیپلماتیک بـه ایران مـی آید و با کیـانوری قرار اجرا مـی کند و حتی قرارها را درون ماشین سفارت انجام مـی داده است. زیرا ماشین سفارت مصونیت دیپلماتیک داشته و مورد تعرض واقع نمـی شده است. "ولادمـیرکوزیتکجین" راننده این ماشین و مقـام دبیر دوم درون سفارت شوروی بوده هست و از این رو برخلاف شایعات بـه پرونده های حزب درون سفارت دسترسی نداشته است. کیـانوری بـه خاطر تحت تعقیب بودن این رابطه را از سال </span><span lang="FA">۵۸</span><span lang="AR-SA"> بـه جوانشیر واگذار مـی کند و از نیمـه دوم </span><span lang="FA">۵۸</span><span lang="AR-SA"> کیـانوری بـه پرتوی بـه عنوان مسئول سازمان مخفی رهنمود مـی دهد کـه باید تلاش شود که تا به هر نحوی یک خلبان"14ـ </span><span dir="ltr">F</span><span lang="AR-SA"> " را درون اختیـار داشته باشند که تا این هواپیما را برایب اطلاعات سری فن آوری مربوط بـه آن درون اختیـار شوروی قراردهند و برای اینکه رابطه ایران با شوروی تیره نشود، حتما این هواپیما رایـا بـه افغانستان ببرد یـا آن کـه هواپیما را"گم" کند و خلبان و خانواده اش توسط مقامات شوروی که تا آخر عمر تأمـین مـی شوند و هواپیما را نیز که تا </span><span lang="FA">۴۸</span><span lang="AR-SA"> ساعت بعد تحویل مـی دهند. با تحقیقات سازمان مخفی معلوم شد کـه دفترچه های حامل نقشـه های اطلاعات فنی مخفی درون جائی وجود دارد و بسیـار شدید محافظت مـی شود ولی کیـانوری گفت حتما بیرون آورده شوند و فتوکپی بگیرند و تعدادی از این اشیـاء درون رابطه با موشک فنی( کـه روی 14ـ </span><span dir="ltr">F</span><span lang="AR-SA"> سوار مـی شود، موشک دراگون کـه روی تانک سوارمـی شود و موشک هاریون کـه روی کشتی سوار مـی شود، نیز توسط افرادی از سازمان مخفی و نظامـی بیرون آورده شد، بـه دستور کیـانوری قرار شد کـه همـه اسناد تحویل فرج اله مـیزانی معروف بـه جوانشیر شود و وی آنـها را بـه مأمور شوروی تحویل دهد. یک کارتون جزوه و نفشـه اطلاعات بـه جوانشیرداده شد و جالب آنکه جوانشیرکه مسئول تشکیلات علنی کل حزب بود، مسئول تحویل این اسناد محرمان بـه جاسوس شوروی مـی شود، خود کیـانوری هم از طریق فردی بـه نام چاردهی با چندتن ازهمافران و هم شخصأ با چند افسر عالی رتبه نیروی دریـائی جلسات علنی داشته کـه در سال </span><span lang="FA">۶۱</span><span lang="AR-SA"> بـه بخش مخفی واگذار کرد. جوانشیر مدتی بعد اعتراض مـی کند کـه این کارمن نیست و کیـانوری و جوانشیر تصمـیم مـی گیرند کـه محمد مـهدی پرتوی را مستقیمأ بـه مأمور امنیتی شوروی وصل کنند که تا اطلاعاتب شده را پرتوی مستقیمأ بـه آن مأمور بدهد. درون اوایل فروردین یـا اردیبشـهت </span><span lang="FA">۵۹</span><span lang="AR-SA"> ارتباط پرتوی با مأمور امنیتی شوروی و ظاهرأ مقـام دیپلماتیک سفارت شوروی برقرار مـی شود، او بـه پرتوی یک دوربین هدیـه مـی دهد، بعد از آن جلسه دیگری با حضورسرهنگ شوروی و جوانشیر و پرتوی درون مطب دکتردانش بدون حضور و اطلاع دکتر دانش برقرارمـی شود، </span><span lang="FA">۶</span><span lang="AR-SA"> قرار اجرا و بسته های اطلاعاتی رد و بدل مـی شود و سپس آن مأمور قرار ارتباط با شخص دیگری را به منظور پرتوی برقرار مـی کنـد، این شخص جدید مأموردوم بـه پرتوی یک رادیو مـی دهد و به وی مـی گوید کـه سر ساعت معینی روی موج متوسط و در ساعت معینی علائمـی مـی فرستد و هرعلامت معنائی خاص و مشخص دارد مثلأ اینکه سرساعت قرار بیـا ـ یـا سرقرارنیـا ـ یـا تحت تعقیب هستی ــ یـا خانـه را پاک سازی کن یـا ... وگفت به منظور آنکه حجم اسنادی کـه پرتوی مـی آورد زیـاد و انتقال آنـها خطر آفرین است، بهتراست از آنـها عبگیرد و فیلم را بـه مأمور بدهید و یک دستگاه عکسبرداری از اسناد نیز بـه پرتوی مـی دهد و تأکید مـی کند کـه ترکیب نوار فیلم طوری هست که درون ایران نمـی توان آن را چاپ کرد، پرتوی حتی یک بار هم یک حلقه فیلم از اسناد بـه شوروی مـی دهد، درون این بین کیـانوری از شوروی ها سلاح کمری به منظور اعضای هیئت دبیران حزب خواسته بود کـه از طرف کا. گ. ب تحویل داده شد. اطلاعات مورد علاقه شورویـها کـه تهیـه آنـها از حزب خواستند تنـها بـه فن آوری تسلیحاتی محدود نمـی شد، بلکه آنـها اطلاعات درباره همـه امور مـهم و حیـاتی ایران اعم از سیـاسی، نطامـی، اقتصادی، روابط خارجی و غیره را طلب مـی د و حزب درون حد مقدورات خود آنـها را تهیـه و در اختیـار مأموران شوروی قرار مـی داد، از سوی دیگر درون همان دوران"گالیگ آوانسیـان (ارمنی) و دیگر رهبراوان کلیساها، توسط شرکت بــازرگانی خود بـه نام تایپ نشنال اطلاعات مـیان کیـانوری و اتحاد شوروی را رد و بدل مـی شد. درون مرداد </span><span lang="FA">۵۹</span><span lang="AR-SA"> پرتوی دستگیر و سه ماه زندانی مـی شود، ولی که تا یک ماه و نیم بعد از دستگیری پرتوی شبکه مخفی و حزب خانـه پرتوی را کـه محل نگهداری اسناد سازمان نظامـی بود پاکسازی نکرده بودند که تا آنکه افرادی بـه نام های"علیرضا خدائی و رحمان هاتفی(حیدرمـهرگان) به منظور پاکسازی اقدام د، بعد از آزادی پرتوی و با توجه بـه تحت تعقیب بودن او مسئولیت تشکیلات مخفی درون اواخر آذرماه یـا اوایل دی ماه </span><span lang="FA">۵۹</span><span lang="AR-SA"> بـه "هاتفی" واگذار شد اما از آن جا کـه تشکیلات سازمان مخفی از تشکیلات سازمان نظامـی جدا شده بود، رهبری حزب، مسئولیت سازمان نظامـی را بـه دست هیچ نسپردند و از این رو مسئولیت همچنان درون دست پرتوی ماند که تا در فرصتی مناسب فرد دیگر به منظور جانشینی او تعیین شود ولی همچنان پرتوی درسمت خود باقی ماند. درون این زمان ارتباط پرتوی با سفارت قطع شد ولی کیـانوری بـه اوگفت کـه اگر اطلاعات راب د بـه فاطمـه مدرسی تهرانی(سیمـین فردین) بدهند. ارتباط با شوروی بـه رحمان هاتفی سپرده شده بود، ولی یک بار دیگر بـه خواست جوانشیر، پرتوی مأمورامنیتی شوروی را دیدار کرده و آن مأمور کاغذی از لیست نیـازهای نظامـی شوروی را بـه پرتوی ارائه مـی دهد، ولی ارتباط بعدی برقرار نشد، که تا اسفند ماه </span><span lang="FA">۵۹</span><span lang="AR-SA"> پرتوی معاون جوانشیر درون تشکیلات کل و همچنین مسئول آموزش، احسان طبری بود و فعالیت علنی مـی زد و حتی باجوانشیر درون خیلی از ارگانـها شرکت کرده و با اکثر رهبران و اعضاء فعال حزب آشنـابود. درون اسفند ماه </span><span lang="FA">۵۹</span><span lang="AR-SA"> کیـانوری و چوانشیر مـی گویند کـه اطلاع یـافته اند کـه هاتفی تحت تعقیب هست و بـه پرتوی رهنمود مـی دهند کـه هاتفی حتما ارتباطات خود و سازمان مخفی را قطع کند، پرتوی با هاتفی تماس گرفته و مـی گویدکه تحت تعقیب هست و ارتباطات خود را قطع کند، بـه هاتفی گفته مـی شود کـه روز معینی از منزل بیـرون آمده و در مسیر مشخصی حرکت کند که تا تعقیب بودن او را وارسی کنند بعد از این دوباره جوانشیر با پرتوی به منظور دیدار مأمور شوروی قرار مـی گذارد و آن مأمور مـی گوید که: هاتفی کاملأ و مطمئنأ تحت تعقیب هست زیرا خود مأموران شوروی هاتفی را تحت نظر قرارداده اند و متوجه شده اند کـه او تحت تعقیب مأموران حکومت است، او همچنین تعدادی شماره تلفن و آدرس چند منطقه و نشانـه چند خانـه را کـه تحت نظر و کنترل و تعقیب حکومت هستند را ارائه داد. البته منبع اطلاعاتی آنـها رکن دوم ارتش، اطلاعات نخست وزیری ــ اداره هفتم و هشتم ساواک سابق بود کـه شوروی ها درون آنجا نفوذ داشتند، این مسائل موجب خوش بینی کیـانوری شده بود زیرا فکرمـی کرد کـه هر نوع اطلاعاتی از کنترل حزب توسط این ارگانـها با کمک شوروی بـه حزب داده مـی شود و بدین وسیله شورویـها با نفوذ خود مـی توانستند حزب را درون جریـان خانـه ها و تلفن ها و افراد تحت تعقیب قرار دهند و لذا تمامـی حواس متوجه این مسئله شده بود، درون حالیکه از اطلاعات سپاه غفلت د و آنـها را بـه حساب نمـی آوردند، حتی سپاه اطلاعات واقعی بـه رکن دوم و نخست وزیری نمـی داد و همواره بـه اشکال گوناگون مخفی و علنی کیـانوری را کنترل مـی کرد، بعد از کنار رفتن هاتفی، دوباره پرتوی از تشکیلات علنی بـه مخفی رفت و دوباره مسئول سازماندهی تشکیلات مخفی شد. از نیمـه اول سال •</span><span lang="FA">۶</span><span lang="AR-SA"> با سازمان دهی مجدد سازمان مخفی، فاطمـه مدرسی تهرانی (سیمـین فردین) و"سعید آذرنگ" بـه پرتوی وصل شدند و جالب آنکه درون عین حال سیمـین و سعید کـه در تشکیلات مخفی بودند هفته ای یک بار با مریم فیروز و کیـانوری یعنی شخصیت های رهبری علنی حزب دوره و جلسه تفریحی داشتند. کیـانوری و جوانشیر درون زمان قطع شدن رابطه هاتفی با شوروی ها از اویل • </span><span lang="FA">۶ "</span><span lang="AR-SA">آذرنگ" را بـه عنوان رابط با شوروی فرستاده بودند و سعید آذرنگ مستقیمأ درون این کانال با کیـانوری ارتباط داشت، کیـانوری درون اواخر •</span><span lang="FA">۶</span><span lang="AR-SA"> بـه پرتوی مـی گوید کـه به آذرنگ تأکید کرد کـه به اطلاع مأ موران شورویـها برساند کـه به حزب خبر رسیده کـه جمـهوری اسلامـی از پلیس مخفی آلمان درون رابطه با تعدادی افراد اطلاعات خواسته کـه ازجمله نام هاتفی درون بین آنـها است. درون این دوران یک بارمأمور امنیتی و رابط شوروی بـه منزل جوانشیر تلفن مـی زند و با او قرار مـی گذارد، جوانشیر بـه پرتوی مـی گوید کـه تلفن او کنترل هست و حتی خود مأموران شوروی گفته اند کـه کنترل مـی شود بعد به جای او پرتوی سر قرار مـی رود، پرتوی سر قرار مـی رود و ماجرا را مـی گوید. مأمورمـی گوید کـه جوانشیر قبلأ گفته بود کـه دوستانی درون پایگاه شکاری تبریز دارد و قرار بود از طریق آنـها امکانات و اطلاعات تهیـه شود و حالا مـی خواسته نتیجه را بپرسد. این ماجرا موجب عصبانیت موقتی کیـانوری و انتقاد او مـی شود و مـی گوید کـه مأموران شوروی جان همـه را بـه خطر مـی اندازند و موقعیت را درک نمـی کنند، ولی علیرغم این مسائل، روابط مـیان مأموران شوروی و سازمان مخفی و حتی شبکه علنی حزب ادامـه مـی یـابد، یکبار دیگر مأمور امنیتی شوروی، پرتوی را همراه آذرنگ ملاقات مـی کند و به آنـها مـی گوید کـه یکی از کارکنان سفارت شوروی کوزیتچکین مدتی پیش ناپدید شده و تصور شورویـها آن بود کـه این مسئله کار دولت ایران باشد، البته مأمورشوروی تأکید کرد کـه ناپدیدی کارمند سفارت بـه رابطه او با حزب مربوط نخواهد شد، زیرا وی گزارشاتش را مستقیمأ بـه مسکو ارسال مـی کند و به سفارت ارائه نمـی داده است. بعد از یک جلسه دیگر مأمور شوروی قراری با آذرنگ اجرا نکرد و احتمالأ از طرف مسکو فرا خوانده شد و بدین ترتیب از اوایل </span><span lang="FA">۱۳۶۱</span><span lang="AR-SA"> ارتباط مأمورشوروی با آذرنگ قطع شد.</span></span></span></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt; unicode-bidi: embed;"><span style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;"><span lang="AR-SA">در اوایل سال </span><span lang="FA">۶۱</span><span lang="AR-SA"> کیـانوری بـه پرتوی مـی گوید کـه باید فرد مطمئنی به منظور ارتباط درون شرایط اضطراری، ارتباط ذخیره با شوروی بـه غیر از این رابط موجود پیدا کرد کـه پرتوی شاهرخ جهانگیری را پیشنـهاد مـی کند، شاهرخ جهانگیری و پرتوی را سرقرار با کیـانوری مـی روند و کیـانوری بـه آنـها مـی گوید کـه باید ارتباط با شوروی را درون شرایط اضطراری حفظ و دستورات آنـها را بطورکامل و بدون چون و چرا اجرا کنند. همان شب تماس جدیدی با مأموران جدید برقرار مـی شود و کانال جدیدی که تا زمان ضربه حکومت بـه حزب و سرکوب حزب ادامـه پیدا مـی کند. شاهرخ جهانگیری از طریق پرتوی و گاهی مستقیمأ با کیـانوری ارتباط برقرار مـی کرد، درون ضمن قرار اضطراری جدیدی گذاشته بودند کـه اگر حزب سرکوب شد، چگونـه ارتباط آن با شورویـها برقرار و ادامـه پیدا کند، هم چنین قرار گذاشته شد کـه برای خروج افراد از کشور، چهانی و در چه تاریخی و از کدام مرز با کدام شیوه حتما خارج شوند. جهانگیری ناراحت بود کـه مأمور شوروی مخفی کاری را رعایت نمـی کرد مثلأ درون سرقرار با ماشین سفارت مـی آمدند و وقتی ماجرا را بـه کیـانوری مـی گفت، کیـانوری پاسخ مـی داد کـه آنـها بهتر مـی فهمند، حتی درون اواسط سال </span><span lang="FA">۶۱</span><span lang="AR-SA"> یک بار درون جلسه ای کـه پرتوی و کیـانوری و جهانگیری درون خانـه جهانگیری تشکیل داده بودند، مأمور رابطه شوروی همان روز بـه منزل جهانگیری تلفن مـی زند و بدون هیچ پرده پوشی از طریق تلفن مـی گوید کـه مأمورما کـه گم شده بود سر از لندن درآورده هست و برادر بزرگتر منظورکیـانوری بود حتما از کشور خارج شود، جهانگیری بـه این گونـه صحبت از پای تلفن اعتراض مـی کند ولی کیـانوری مـی گوید، مسئله مـهم بوده کـه آنـها اینطورحرف زده اند. فردای آن روز رادیوی بی بی سی خبر پناهندگی دیپلمات سفارت شوروی درون تهران بـه نام کوزیتکچین بـه لندن را اعلام کرد، بعد از آن، </span><span lang="FA">۵</span><span lang="AR-SA"> یـا </span><span lang="FA">۶</span><span lang="AR-SA"> ماه قبل از دستگیری پخش اول از رهبران حزب کیـانوری درون جلسه هیئت دبیران صحبت مـی کند و مـی گوید کـه شوروی اعلام خطر کرده و گفته کـه او و همـه رهبران حزب حتما خارج شوند و اولینی کـه شوروی ها تأکید داشتند برود."حبیب اله فروغیـان بود درون همان جلسه رهبری حزب حتی سازماندهی خروج از کشور را انجام داده و قرار شد جوانشیر مسئول تشکیلات و محمدعلی عموئی مسئول روابط عمومـی درون ایران بمانند ولی کیـانوری درون جلسات بعدی هیچ وقت این مسئله را دوباره مطرح نکرد و هیچ یک از رهبران نیز بار دیگر پیگیر این مسئله نشدند. درون </span><span lang="FA">۱۷</span><span lang="AR-SA"> بهمن </span><span lang="FA">۶۱</span><span lang="AR-SA"> ضربه اول بـه حزب توده ایران وارد شد. چند روز بعد از دستگیری تعدادی از رهبران حزب اطلاعیـه دادستانی مبنی برجرم جاسوسی آنـها صادر شد، پش از پخش آن اطلاعیـه مأمور و رابط شوروی بـه جهانگیری زنگ مـی زند و مـی گوید کـه نگران نباش، مسئله ای نیست ولی دیگر با من تماس نگیر و من خودم تماس مـی گیرم. آن رابطه هم قطع شد و مأمور شوروی دیگر هیچ وقت تماس نگرفت.</span></span></span></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt; unicode-bidi: embed;"><span style="font-family: Times New Roman;"><span lang="AR-SA" style="font-size: large;">سازمان مخفی و سازمان نظامـی حزب:</span></span></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt; unicode-bidi: embed;"><span style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;"><span lang="AR-SA">اواخر دی ماه سال </span><span lang="FA">۵۷</span><span lang="AR-SA"> بـه دستورحزب، پرتوی از سوی سازمان نوید با عموئی ارتباط برقرار مـی کند، پرتوی بـه منزل رحیم عراقی رفته با عموئی دیدار مـی کند و بنا بـه در خواست کیـانوری از افسران نطامـی دعوت بـه کار درون حزب مـی شود، در</span><span lang="FA">۲۹</span><span lang="AR-SA"> بهمن </span><span lang="FA">۵۷</span><span lang="AR-SA"> جوانشیر از سوی رهبری حزب بـه ایران مـی آید با سازمان دهی تشکیلات حزب درون داخل کشور را هدایت کند. آغاز سازماندهی علنی و از جمله انتشار نامـه مردم" ارگان مرکزی حزب توده ایران مصادف با آخرین شماره نوید مـی شود، بعد از جوانشیر خسرو امـیرخسروی(بابک) و انوشیروان ابراهیمـی بـه ایران وارد مـی شوند و تمام ارتباطات مخفی نوید و دیگر گروههای مستفل درون آذربایجان را ابراهیمـی و ارتباطات نوید درون خوزستان را امـیرخسروی تحویل مـی گیرند. درون پی ورود کیومرث زرشناس ارتباطات دانشجوئی و سازمان جوانان دمکرات کـه به تازگی درون ایران تشکیل شده بود بـه او تحویل داده مـی شود. درون اسفند ماه </span><span lang="FA">۵۷</span><span lang="AR-SA"> زمانی کـه منوچهر بهزادی بـه ایران مـیرسد، اظهار مـیدارد کـه پلنوم شانزدهم تشیکیل و تصمـیم گرفته شده کـه سازمان نوید هم چنان مخفی مانده و مـی بایست دوباره اعضای نوید را بـه همان شکل مخفی، سازماندهی کرد، همچنین پلنوم دستور داده کـه این افراد خود را حفظ کرده و فعالیت علنی نداشته باشند، از سوئی با تصویب پلنوم، مـهدی پرتوی، رحمان هاتفی، </span><span lang="FA">۶</span><span lang="AR-SA"> افســــر یعنی محمدعلی عموئی، تفی کیمنش، اسماعیل ذوالقدر، ابوتراب باقرزاده، رضا شلتوکی و عباس حجری بجستانی بـه عضویت کمـیته مرکزی حزب انتخاب شدند.</span></span></span></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt; unicode-bidi: embed;"><span style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;"><span lang="AR-SA">درآن زماننوید </span><span lang="FA">۲۵۰</span><span lang="AR-SA"> نفر عضو درون خود داشت و زمزمـه گسترش آن که تا </span><span lang="FA">۲۰۰۰</span><span lang="AR-SA"> نفر شد. البته وظیفه داشتند کـه افرادی را از صفوف علنی به منظور کار درسازمان مخفی جلب کنند، به منظور شناسائی افراد مناسب به منظور سازمان مخفی ارتباطاتی مـیان پرتوی با عموئی و شلتوکی و حجری و در شـهرستانـها با کی منش و ابراهیمـی و نیز به منظور چاپ علائم اطمـینان درون نامـه مردم ارتباطی با بهزادی و ارتباطی با جوانشیر مسئول کل تشکیلات بوجود آمد بـه این ترتیب کلیـه اعضای رهبری از وجود سازمان مخفی اطلاع داشتند ولی برخی مانند طبری اصلأ با سازمان کاری نداشت، از جمله وظایف سازمان مخفی،ب اطلاعات از طریق نفوذ درون ارگانـهای سیـاسی و نفوذ درون نـهادهای نظامـی و همچنین نفوذ و شناسائی احزاب و سازمانـهای مارکسیستی از جمـه پیکار درون راه آزادی طبقه کاگران،.. و نفوذ و کنترل سازمان رزمندگان کـه باعث انشعاب کمـیته مرکزی با دیگر ارکان آن سازمان را فراهم آورند.</span></span></span></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt; unicode-bidi: embed;"><span style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;"><span lang="AR-SA">در این دوران تعدای اسلحه درون اختیـار اعضاء و هواداران حزب و از جمله سازمان مخفی قرار داشت، حکومت جمـهوری اسلامـی بـه حزب و کیـانوری درون رابطه با نگه داری اسلحه تذکر داده و او تعهد داده بود کـه حزب به منظور رعایت قانون گرائی سلاح ها را بـه حکومت عودت خواهد داد، اما علیرغم این مسئله کیـانوری دستور جمع آوری، نگهداری سلاح را درجلسه ای با حضورپرتوی و هاتفی وخدائی وجوانشیرداد، یک نوبت تعدای سلاح درون خانـه پدر خدائی و دو نوبت سلاحهای موجود درخانـه پدر امـیرمعزی مخفی شد، از اختفای سلاح درون منزل خدائی علیرضا خدائی، رحمان هاتفی، مـهدی پرتوی و کیـانوری مطلع بودند، از اختفای اسلحه درون خانـه پدر معزز شخص کیـانوری، پرتوی و زوجی کـه به عنوان مستأجر درون آن خانـه بنا بـه مسئولیت حزب مستقر بودند اطلاع داشتند، درون ارتباط با جمع آوری و نگه داری سلاح کیـانوری درون نوبت اول بهمن</span><span lang="FA">۶۱</span><span lang="AR-SA"> دستگیر شد و تا قبل از نوبت دوم اردیبهشت</span><span lang="FA">۶۲</span><span lang="AR-SA"> دستگیری، مصاحبه ای صورت داد کـه به </span><span lang="FA">۵</span><span lang="AR-SA"> تخلف اشره مـی کند، از جمله یکی از این اعترافات، اقدام حزب بـه مخفی ساختن سلاح بوده هست که درون جراید و رسانـه ها منعشد، نتیجتأ کیـانوری قبل از نوبت دوم دستگیری درون اردیبشـهت</span><span lang="FA">۶۲</span><span lang="AR-SA"> اعتراف کرده و محل اختفای سلاح را بازگو کرده است، از سوئی بـه جز این موارد، یک سری اندک اسلحه توسط جوانشیر و شلتوکی و گروه منشعب درون اختیـار گالیگ قرار گرفته بود کـه او درون خانـه ای نگه داری مـی کرده و از سوی دیگر برخی از اعضای سازمان جوانان اسلحه جمع آوری کرده بودند کـه ظاهرأ کیـانوری از آنـها اطلاعی نداشته و مکان اختفای آنـها را نمـی دانسته است، کیـانوری ادعا داشت کـه با تصویب "هیئت دبیران" اقدام بـه نگه داری اسلحه نموده است، درصورتی کـه برخی از اعضای هیئت دبیران این ادعای او را تکذیب د.</span></span></span></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt; unicode-bidi: embed;"><span style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;"><span lang="AR-SA">از اوایل سال </span><span lang="FA">۵۸</span><span lang="AR-SA"> مراجعاتی از سوی برخی افراد نظامـی به منظور عضویت درون حزب داده شد، کیـانوری مستقیمأ یـا از طریق عموئی و شلتوکی از این افراد پـارول مـی گرفت و به پرتوی مـی داد، حتی عموئی چند بار طی گزارشاتی افرادی نظامـی را بـه عنوان کاندیدای عضویت درون حزب معرفی نمود، درون سال</span><span lang="FA">۶۰</span><span lang="AR-SA"> فریدون فم تفرشی یک یـا دو افسر را به منظور عضویت معرفی کرده و گزارشی پیرامون آنـها مـی نویسد، قرار شد پرتوی مستقیمأ بـه تفرشی مراجعه کند و او تماس پرتوی را با دو افسر مذکور برقرار سازد، اما تفرشی با وجود پارول بـه پرتوی اعتماد نمـی کند و در خواست مـی کند کـه عموئی به منظور تأیید این مسئله پیش فم تفرشی برود، پرتوی مسئله را با کیـانوری مطرح مـی کند و کیـانوری از عموئی مـی خواهد با پرتوی بـه خانـه تفرشی بروند، عموئی از تفرشی مـی خواهد کـه تماس افسران را با سازمان برقرار کند، تفرشی پارول تماس با افسران را بـه دست عموئی مـی سپارد و او نیز آنـها را بـه پرتوی مـی دهد، درون این لحظه عموئی بـه پرتوی اشاره مـی کند که:</span></span></span></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt; unicode-bidi: embed;"><span style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;"><span lang="AR-SA">مـیدانستیم ما یک شاخه نطامـی افسران داریم ولی اطلاع نداشتیم کـه مسئولیت آن بـه عهده شماست. درون سال</span><span lang="FA">۶۰</span><span lang="AR-SA"> نیز عموئی طی یک گزارش، شخصی را بـه سازمان معرفی مـی کند و پیشنـهاد عضویت او را مـیدهد، پرتوی ذیل گزارش را تأیید مـی کند کـه پاول تماس بدهد، او اخر سال </span><span lang="FA">۶۰</span><span lang="AR-SA"> یـا اوایل </span><span lang="FA">۶۱</span><span lang="AR-SA"> بـه دستور حزب، مبنی بر سازماندهی حرکت انتقال فعالیت و تشکیلات علنی بـه مخفی جلسات هماهنگی با مسئولیت حجری و شلتوکی با پرتوی تشکیل مـی شود کـه در آن جا درون رابطه با ساختار سازمان نظامـی بحث هائی صورت مـی گیرد، گزارشاتی کـه از شبکه علنی درون رابطه با افراد نظامـی بـه تشکیلات داده مـی شد درون اختیـار جوانشیر یـا حجری و شلتوکی و کی منش، عموئی، ابراهیمـی و امـیرخسروی قرار مـی گرفتند و آنـها این گزارشات را طی نامـه ای درون اختیــار کیـانوری قرار مـی دادند که تا به خسرو(نام مستعارمـهدی پرتوی) برسد، پرت گیری این گزارشات را یـا طی نامـه ای بـه همان افراد رهبری یـا ملاقات حضوری و مستقیم با آنـها انجام مـی داد، که تا زمان دستگیری نیز حتی افرادی نظامـی بودند کـه تماس فردی با مسئول کمـیته ایـالتی مانندکمـیته ایـالتی خراسان داشتند، درون ارتباط با تماس حزب با افراد نطامـی موضع کمـیته مرکزی حزب آن بود که: ما حتما آن چه را کـه خط مشی قانونی محسوب مـی شود بـه عنوان خط مشی اصلی بـه بدنـه حزب ابلاغ کنیم، که تا اگر نفوذی حکومت درون صفوف حزب باشد، خبری کـه به حکومت مـی رسد بـه زیـان حزب نباشد و مثلأ گفته شود کـه حزب نگهداری اسلحه را ممنوع و عملی غیرحزبی مـی داند و اگری اسلحه نزد خود داشته باشد و اعلام نکند، نفوذی و عامل محسوب مـی شود. اما آن چه درون عمل انجام مـی شد، غیر از خط ابلاغ شده بود. از اوایل </span><span lang="FA">۵۸</span><span lang="AR-SA"> بـه بعد، تماسهائی از سوی نظامـیان هوادار حزب با اعضای حزب صورت گرفته شد، حزب نیز بـه آنان پارول مـی داد و سپس کادرهای حزبی ارتباط مستقیم فردی با آنـها مـی گرفتند. بعضی از این افراد نظامـی متقاضی عضویت حزب از افراد شاخص ورده بالای نظامـی بودند مانند سرهنگ عطاریـان کـه به شکل مستقیم بـه دفترحزب مراجعه کرده بود و ناخدا افضـــــلی کـه از طریق یکی از دوستان خود بـه نام ابوالحسن خطیب باحزب تماس گرفت. درون سازمان مخفی بـه اعضاء دستور مـی دادند که تا گزارش هائی از افراد ارتشی کـه هوادار حزب هستند، تهیـه کنند، سپس اسم و آدرس آنـها را بـه سازمان مخفی بدهند. مسئولین سازمان مخفی، اسم و مشخصات آدرس این افراد را درپاکت دربسته بـه فردی کـه باید با آنـها تماس مـی گرفت مـی دادند و از یکی از کادرهای سازمان مخفی بـه غیر از شخصی کـه آنـها را معرقی کرده بود، مـی خواستندکه بـه او مراجعه کرده و خود را بـه عنوان عضو نماینده حزب معرفی کند و برای جلب اعتمادی یـا علائمـی درون نامـه مردم منعمـی ساخت یـا آن کـه افسر مورد نظر بـه دفترحزب تلفن مـی زد و یـا یکی از افراد شناخته شده مثلأ عموئی یـا کیـانوری یـا حجری تماس مـی گرفت و جمله ای را افسر مـی گفت و آنـها پاسخ مورد نظرافسر را بـه او مـی دادند و به این ترتیب ارتباط برقرارمـی شد. ارتباط منظم، تحویل نشریـات، آموزش تشکیلات، پرداخت حق عضویت، تهیـه گزارش ازمحل کار، معرفی افراد هوادار حزب و همچنین افراد ضد انقلاب، عضوگیری نظامـی، سپردن مسئولیت افسران بـه کادرهای غیرنظامـی از سازمان مخفی، از جمله وظایف اعضای سازمان نظامـی بـه شمارمـیرفت. درون این دوره کادرهای نظامـی عضو سازمان مخفی محسوب مـی شدند.</span></span></span></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt; unicode-bidi: embed;"><span style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;"><span lang="AR-SA">اواخر سال </span><span lang="FA">۵۸</span><span lang="AR-SA"> و اوایل </span><span lang="FA">۵۹</span><span lang="AR-SA"> با افزایش تعداد اعضای نظامـی کـه به حدود</span><span lang="FA">۳۰</span><span lang="AR-SA"> نفر رسیده بود، پرتوی با گسترش کمـی و کیفی این سازمان پیشنـهاد تشکیل سازمان خاص نظامـی را نیز با کیـانوری مطرح مـی کند، کیـانوری نیز با طرح این پیشنـهاد درون جلســـه هیئت دبیران موافقت مـی کند. بعد از م با هیئت دبیران تصویب شد کـه در ابن باره جلسه ای با شرکت جوانشیر، حجری، شلتوکی بـه اتفاق کیـانوری و پرتوی تشکیل شود، اما چندین نوبت قرار برتشکیل این جلسه شد کـه هربار درپی غیبت فرد یـا افرادی تصمـیمـی اتخاذ نمـی شد و در نـهایت جلسه ای با این ترکیب کامل تشکیل نشد، گذشته از این مسئله، پیشنـهاد شد کـه سازمان نظامـی بـه شلتوکی واگذار شود، اما بعدها کیـانوری و جوانشیر منصرف شده و گفتند کـه شلتوکی بـه طورکلی خصلت تشکیلاتی و نظم پذیری ندارد. جوانشیر مـی گفت کـه اصلأ اهل مطالعه آن چنانی هم نیست و در نـهــایت درون این رابطه نیز جلسه ای تشکیل شد، پرتوی طرحی ارائه داد کـه چند کادر زبده سازمان مخفی را از آن جدا کنند و تمام مسئولیت ها را از آنـها بگیرند که تا آنـها درون یک سازمان نظامـی سازماندهی شوند و این سازمان نظامـی را بـه دو قسمت تفکیک کنند، یک بخش هوائی و دریـائی و بخش دیگر زمـینی و پلیس، سپس درون داخل هر کدام از بخش ها تقسیم بندی دیگری صورت گیرد.</span></span></span></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt; unicode-bidi: embed;"><span style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;"><span lang="AR-SA">کیـانوری پیشنـهاد تشکیل چهار بخش داده بود، اما از آن جا کـه برخی از افسران درون شـهرستانـها بودند، اصلأ عملی نمـی شدکه بـه چهار بخش تقسیم و برای هر بخش یک"مسئول"گمارده شود. کیـانوری گفته بودکه این طرح را به منظور بحث بـه هیئت دبیران مـی برد، درون این رابطه با عموئی، شلتوکی، ذوالقدر، حجری، کی منش، بـــاقرزاده و جوانشیر م کرده بود ولی طبری هیچ یک از این مسائل را مطرح نمـی کرد، چــون معتقد بود کـه او نمـی تواند جلوی دهانش را بگیرد. بعد از دو روز کیـانوری گفت این طرح تصویب شده است، درون نتیجه این مصوبه شاخه دریـائی و هوائی با مسئولیت شاهرخ جهانگیری به</span><span lang="FA">۴</span><span lang="AR-SA"> یـا </span><span lang="FA">۵</span><span lang="AR-SA"> نفر از کادرهای قدیمـی از جمله شجاعی و خاضعی سپرده شد. تماس جهانگیری با هر یک از آنـها و همچنین تماس تک تک کادرها با افسران بـه صورت فردی صورت مـی گرفت، بطور نمونـه افضلی درون آغاز بـه معزز وصل بود و سپس بـه پرتوی، علاوه بر آنـها درون سال </span><span lang="FA">۵۸</span><span lang="AR-SA"> بدون اطلاع سازمان نظامـی، یک محفل چهار نفره از ناخداهای نیروی دریـائی کـه در سال </span><span lang="FA">۵۷</span><span lang="AR-SA"> از طریق عسکردانش بـه کیـانوری معرفی شده بودند، با شرکت همسران شان بدون درون نظر داشتن شرایط و حتی بی اعتناء بـه مسائل امنیتی، تحت مسئولیت کیـانوری تشکیل و تا اواخر</span><span lang="FA">۶۰</span><span lang="AR-SA"> بـه دست هدایت الله حاتمـی اداره مـی شد و سپس آنـها را بـه سازمان نظامـی و پرتوی واگذار نمودند کـه در نـهایت تحت مسئولیت جهانگیری قرارگرفتند، شاخه زمـینی، ژاندارمری و پلیس بـه معزز سپرده شد، کادرهای تحت مسئولیت معزز </span><span lang="FA">۴</span><span lang="AR-SA"> یـا </span><span lang="FA">۵</span><span lang="AR-SA"> نفر از جمله فرزاد جهاد و از کادرهای قدیمـی سازمان نوید بودند، مسئولیت عطاریـان و کبیری بـه عهده پرتوی بود. زمانی کـه شبکه ها گسترش پیدا کرد این کادرها با افسران عضو درون تمـــاس انفرادی بودند، البته بـه استثنای افسرانی کـه دریک رشته نظامـی و در یک شـهر شناسائی داشته و از قبل دوست بودند و توجیـه لازمـه را داشتند، درون یک حوزه سازمانی قرار مـی گرفتند.</span></span></span></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt; unicode-bidi: embed;"><span style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;"><span lang="AR-SA">سازمان نظامـی تازمان دستگیری درون سال </span><span lang="FA">۱۳۶۲</span><span lang="AR-SA">حدود یک صد نفر عضو داشت، مسئولیت هر دو سازمان مخفی و نظامـی با پرتوی بود. لازم بـه یـادآوری هست که جهانگیری و معزز هیچ شناختی از وجود یکدیگر و هیچ تماسی با همدیگر نداشتند، درون سازمان مخفی نوید قبل از </span><span lang="FA">۵۷</span><span lang="AR-SA"> نیز همـه تماسها بـه صورت فردی بود ولی بعد از </span><span lang="FA">۵۷</span><span lang="AR-SA"> حوزه بندی صورت پذیرفت. از اوایل </span><span lang="FA">۵۹</span><span lang="AR-SA"> با جدا شدن سازمان نظامـی حوزه های سه نفره دو عضو و یک مسئول سازماندهی شد. که تا سال</span><span lang="FA">۶۰</span><span lang="AR-SA"> افرادی را کـه از همدیگر شناسائی داشتند یـا افراد دیگری با اسم مستعار درون حوزه ها متشکل کار مـید و جلسات حوزه ها درون پارک ها و یـا هنگام کوهنوردی و بعدها درون منزل آنـها برگزار مـیشد. درون این مورد اعضاء موظف بودند کـه با چشم بست بـه خانـه ها بروند، بعد از تشکیل سازمان نظامـی بـه طور مستقل، سازمان مخفی بـه دو بخش تهران و شـهرستانـها تقسیم شد، مسئولیت هر دو بخش با مـهدی پرتوی بود، درون اوایل </span><span lang="FA">۵۹</span><span lang="AR-SA"> کمـیته شـهرستانـها بـه مسئولیت هادی پرتوی برادر مـهدی پرتوی بود و هر استان یک مسئول ایـالتی داشت، گاهی نیز دو یـا سه استان بـه مسئولیت یک نفر اداره مـی شد و ارتباط هریک از آنـها نیز مستقیمأ و بطور انفرادی با هادی پرتوی بود. هر استان یک "حوزه مسئول استان داشت و مـهدی پرتوی این افراد را نمـی شناخت، او تنـها کادرهای مرکزی نظیر چهانگیری، معزز، عابد، سعید آذرنگ و... بـه اسم واقعی مـی شناخت، مـهدی پرتوی نام و مشخصـــات و آدرس افراد را درون پاکتی دربسته به منظور شخصی کـه قرار بود رابط آنـها با سازمان باشد مـی فرستاد. کمـیته مسئولین بخش تهران با عباس خرسند و علی کتانی، از فروردین که تا مرداد</span><span lang="FA">۵۹</span><span lang="AR-SA"> تشکیل شد مسئولیت این حوزه نیز با مـهدی پرتوی بود. درون مرداد </span><span lang="FA">۵۹</span><span lang="AR-SA"> مـهدی پرتوی بـه اتفاق خرسندی و کتانی و دو نفر دیگر بـه دلیلی کـه قبلأ اشاره شد بازداشت شدند. درون این دوران هادی پرتوی علاوه بر اداره کمـیته شـهرستانـها بدلیل آشنائی های قبلی با کمـیته تهران نیر ارتباط برقرار مـی کند. بعد از آزادی از زندان، عباس خرسند و علی کتانی بـه شبکه علنی حزب منتقل مـی شوند، قرار مـی شود مـهدی پرتوی نیز مسئولیت های خود را واگذار کند و به شبکه علنی برود، درون این دوران بـه جای پرتوی رحمان هاتفی نیز بـه عنوان مسئول سازمان مخفی مشغول کار مـی شود. هاتفی (حیدرمـهرگان) درون دوران سازمان مخفی نوید با تعدادی از کادرها ارتباط داشت کـه بعد از </span><span lang="FA">۵۷</span><span lang="AR-SA"> درون سازمان مخفی ارتباطات خود را با آنـها حفظ کرد، او درون یک حوزه اصلی با سعید آذرنگ، گیتی طوسی مقدم (همسرآذرنگ)، فاطمـه مدرسی (سیمـین فردین)، نیـاز یعقوب شاهی(همسرسیمـین) ارتباط لازم داشت و از طرف دیگر با علی خدائی و حسین راسخ بـه طورجداگانـه. لازم بـه توضیح هست که درون پلنوم شانزدهم حزب درون فروردین </span><span lang="FA">۶۰</span><span lang="AR-SA"> بـه طور غیـابی، سعید آذرنگ، فاطمـه مدرسی، علی خدائی حسین راسخ، شاهرخ جهانگیری، امـیر معزی، هادی پرتوی و فاطمـه سلامت بخش بـه عنوان اعضای مشاورکمـیته مرکزی انتخاب مـی شوند. بعد از آزادی پرتوی در</span><span lang="FA">۵۹</span><span lang="AR-SA"> مسئولیت سازمان مخفی بـه هاتفی واگذار شد، ولی بخش نظامـی هم چنان درون حیطه مسئولیت پرتوی باقی ماند و بطور همزمان مـهدی پرتوی بـه مدت</span><span lang="FA">۴</span><span lang="AR-SA">ـ</span><span lang="FA">۳</span><span lang="AR-SA"> ماه درشبکه علنی حزب، هم درون بخش آموزشی بـه عنوان معاون طبری و هم درون تشکیلات کل بـه عنوان معاون جوانشیر فعالیت مـی کرد و قرار بود مسئولیت شعبه درون حال تأسیس کادرها را بـه عهده بگیرد، کـه این شعبه هرگز تشکیل نشد.</span></span></span></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt; unicode-bidi: embed;"><span style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;"><span lang="AR-SA">در فروردین</span><span lang="FA">۶۰</span><span lang="AR-SA"> وقتی خبر رسید کـه هاتفی تحت نظر هست کلیـه ارتباطات او را بخش مخفی قطع د و او منفرد بعد از چند ماه کـه از سوی شوروی وضعیت هاتفی بررسی امنیتی شد و آنـها اعلام د کـه او دیگر تحت تعقیب نیست، او را بـه بخش علنی و در تشکیلات کمـیته ایـالتی تهران بـه هیئت تحریریـه نامـه مردم و از سوئی او را بـه سردبیر جدید نامـه مردم معرفی د ولی نامـه مردم دیگر منتشر نشد. درون پلنوم </span><span lang="FA">۶۰</span><span lang="AR-SA"> هـاتفی پرتوی، مریم فیروز و نیک آئین بـه عنوان عضو مشاور هیئت سیـاسی کمـیته مرکزی حزب انتخاب مـی شوند و در اوایل </span><span lang="FA">۶۱</span><span lang="AR-SA"> این چهار نفر بـه عضویت اصلی هیئت سیـاسی ارتقاء مـی یـابند، بعد از رفتن هاتفی، سازمان مخفی جلسه نداشت و به تعبیری درون حالت سکون و انجماد قرار گرفته بود و فقط حفظ ارتباطات انجام مـی شد. هادی پرتوی درون شـهرستانـها ارتباطاتی داشت اما درون تهران با برخی از افراد و خیلی محدود تماس مـی گرفت و تقریبأ تماس ها را حفظ کرده بود. درون تابستان </span><span lang="FA">۶۰</span><span lang="AR-SA"> کیـانوری از مـهدی پرتوی مـی خواهد کـه سازمان مخفی را دوباره سازماندهی و مسئول جدیدی به منظور آن انتخاب کند، قرار شد جلساتی با وجود برخی از اعضای هیئت دبیران برقرار شود. درون جلساتی کـه حجری و جوانشیر و کیـانوری، پرتوی و شلتوکی شرکت داشتند، پیشنـهاد شد کـه از مجموع تشکیلات مخفی، تعداد اعضاء و امکانات آن گزارش داده شود، همـه این گزارش های درون خواستی را هادی پرتوی تهیـه و مـهدی پرتوی ارائه داد، از طرفی کیـانوری بولتن های داخلی حزب را کـه مـی بایست به منظور اعضای سازمان مخفی ارسال مـی شد بـه مـهدی پرتوی مـیداد و او نیز درون اختیـار هادی مـی گذاشت کـه به دیگر اعضاء برساند به منظور تداوم این کار کیـانوری بـه پرتوی مـی گوید کـه پیش پور هرمزان برو دو بولتن را از او بگیرد، پور هرمزان درون دفتر یک شرکت بـه عنوان پوشش مستفر بود. همان روزی کـه پرتوی بـه پور هرمزان مراجعه مـی کند، مأموران حکومت بـه آن جا وارد مـی شوند و پور هرمزان و هم چنین تعدادی زیـادی ازاعضای شعبه انتشارات حزب را دستگیر مـی کنند، پرتوی درون زمره دستگیرشدگان قرار مـی گیرد، درون این بین پرتوی زهرائی مدیر انتشارات نیل را کـه در آنجا جزو دستگیر شدگان بود، مـی بیند. زهرائی نیز پرتوی را از قبل بـه عنوان مترجم مـی شناخت از این رو پرتوی توانست با او قراری هم آهنگ کند، بدین گونـه کـه زهرائی او را به منظور ترجمـه بـه آنجا دعوت کرده هست هم چنین چون لیست حقوق کارکنان را داشتند و پرتوی جزو آنـها نبود، لذا او و دیگران را با قید تعهد مبنی بر اینکه روز بعد بـه دادستانی مراجعه کنند آزاد د. ساعت </span><span lang="FA">۵</span><span lang="AR-SA"> یـا </span><span lang="FA">۶</span><span lang="AR-SA"> بعد از ظهر پرتوی آزاد مـی شود و به خانـه یکی از دوستانش مـی رود و اطلاع مـی یـابد کـه از کمـیته محل بـه منزل او آمده اند، مأموران بـه اتاق او مـی روند و بازرسی آن جا، تمام گزارشـهائی کـه از سازمان مخفی جمع شده بود، هم چنین پاکتهـــــای تشکیلاتی دربسته گزارش های اعضای سازمان مخفی کـه درکیف های پرتوی بود و از آنجا کـه هادی پرتوی جائی و مکانی به منظور زندگی نداشت و اثاث خود را درون منزل مـهدی پرتــــوی گذاشته بود و از جمله دستگاه تکثیر نوار، رادیو و تایپ را با خود مـی برند و مـی گویند کـه مـهدی پرتوی خودش را معرفی کند و گرنـه عاو بـه عنوان فراری به منظور پخش بـه تلویزیون مـی دهند، مـهدی پرتوی با کیـانوری تماس مـی گیرد و از محتویـات درون کیف نیز اظهاربی اطلاعی مـی کند و مـی گوید احتمال دارد سارمان مخفی، شناسائی شود، کیـانوری پیشنـهاد مـی کند کـه امشب بـه منزل او برود و فردا درون جلسه هیئت دبیران این مسئله را بـه بحث گذاشته مـی شود، جلسه با حضورجوانشیر، بهزادی، حجری، شلتوکی عموئی و پرتوی تشکیل مـی شود، هیئت دبیران بـه پرتوی مـی گویند، اگر نرود، فراری محسوب خواهد شد و بلطبع حزب را زیر ضرب مـی برند، نتیجتأ مـی حتما او بـه شکلی همـه را بـه گردن بگیرد و پرتوی حتما به آنـها بگوید کـه عضو حزب هست و درون جلسه سازمان ایـالتی درون دبیرخانـه و به عنوان مسئول تحویل و جمع آوری نامـه های ارسالی بـه کار مـی کند و وظیفه دارد کـه نامـه هائی کـه از شبکه هـــای حزبی یـا هــــواداران حزب بـه صندوق ها ریخته مـی شود، را مطالعه و تفکیک کند و هرنامـه مـهم و با ارزشی را بـه بخش مربوطه درون تشکیلات دهد. درون تیرماه </span><span lang="FA">۱۳۶۰</span><span lang="AR-SA"> مـهدی پرتوی بـه خانـه مـی رود و به کمـیته محل تلفن مـی زند، روز بعد بـه کمـیته محل مراجعه و خود را همان گونـه کـه قرار بود معرفی مـی کند، پرتوی را بـه کمـیته منطقه مـی فرستند ولی زندانی نمـی شود، بعد از چند روز یکی از پاکتها را باز مـی کنند کـه گزارشی از راسخ با نام مستعار وجود داشته کـه در آن امکانات خود را درون شاخه خود از جمله پول، تایپ و تعدادی اسلحه ذکر کرده بود. پرتوی درون رابطه با این نامـه مـی گوید، اینـها اعمال ضد حزبی و خلاف خط مشی حزب انجام داده اند و حزب آنـها را شناسائی و توبیخ حزبی مـی کند، البته حزب آنـها را بـه کمـیته نیز تحویل مـیدهد. ظاهرأ اعتماد کمـیته جلب مـی شود و بقیـه نامـه ها و پول و هم چنین کتابها را بـه پرتوی مـیدهند، او را آزاد مـی کنند، بعد ازحل این مسئله، بار دیگر مسئولیت سازماندهی مجدد شبکه مخفی و تعیین مسئول جدید به منظور آن بـه عهده پرتوی گذاشته مـی شود، پرتوی بـه هیئت دبیران اعلام مـی کند کـه نمـی تواندی را به منظور مسئولیت سازمان مخفی پیشنـهادکند، درون جلسه هیأت دبیران نیز از تصویب گذرانده مـی شود کـه هم چنان مـهدی پرتوی مسئولیت سازمان مخفی را موقتأ که تا </span><span lang="FA">۶</span><span lang="AR-SA"> ماه بـه عهده داشته باشد.</span></span></span></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt; unicode-bidi: embed;"><span style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;"><span lang="AR-SA">به این ترتیب پرتوی مسئول سازمان نظامـی و نیز مسئول سازمان مخفی باقی مـی ماند. درون مـهرماه </span><span lang="FA">۶۰</span><span lang="AR-SA"> کیـانوری هادی پرتوی را ازشبکه مخفی بیرون آورده و به شبکه علنی حزب وصل مـی کند هادی پرتوی ابتدا مسئول اجرائی کمـیته ایـالتی تهران و سپس مسئول کل کمـیته ایـالتی خراسان شد. بعد از رفتن هادی مـهدی پرتوی درخواست مـی کند کـه عباس خرسند و علی کتانی را کـه در شبکه علنی بودند بـه شبکه مخفی منتقل و در حالت نیمـه مخفی زندگی کنند. کمـیته شـهرستانـها با شرکت دو نفر خرسند و کتانی تشکیل شد مسئولیت کمـیته شـهرستانـها با مـهدی پرتوی بود. کمـیته تهران درون آغاز با حضور سعید آذرنگ و علیرضا دلیلی تشکیل شد ولی بعد از مدتی بـه دلیل کارکرد قوی تر فاطمـه مدرسی(سیمـین فردین) جایگزین دلیلی شد، کمـیته تهران با حضور سعید آذرنگ و فاطمـه مدرسی تشکیل شد و حسین راسخ و علیرضا دلیلی تحت مسئولیت فاطمـه مدرس قرار گرفتند.</span></span></span></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt; unicode-bidi: embed;"><span style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;"><span lang="AR-SA">عوامل نفوذی حزب</span><span lang="FA">:</span></span></span></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt; unicode-bidi: embed;"><span style="font-family: Times New Roman;"><span lang="AR-SA" style="font-size: large;">تمامـی بدنـه حزب موظف بـه کار اطلاعاتی وخبری بودند. اگر اطلاعات مـهم بود و شخص درون مقام مـهمـی قرار داشت، ارتباط ویژه جدا از ارگانی کـه عضو آن بود با او بر قرار مـی شد و اگر توانسته بود درون ارگانی نفوذ کند، باز هم درون این ارتباط ویژه با مسئول ناحیـه شبکه علنی حزب قرار مـی گرفت. یکی از وظایف اصلی سازمان مخفی، کار اطلاعاتی و پخش مـهم آن، نفوذ درون ارگانـهای دولتی و حکومتی و هم چنین درون سازمانـهای ملی گرا و همچنین درون احزاب و سازمانـهای مارکسیستی وب اطلاعات از درون آنـها بود. درون مورد سازمانـهای ملی گرا و احزاب و سازمانـهای مارکسیستی، وظیفه نفوذی ها، شناسائی وب اطلاعات داخلی این ســــازمانـها بود. عوامل نفوذی درون سازمانـهای ملی گرا، ایجاد جوی بدبینی نسبت بـه همدگر و برهم زدن روابط با دیگر اعضاء کـه منجر بـه تعطیلی آن مـی گشت و در مورد جریـانات مارکسیستی بـه طور مستقیم و یـا غیر مستقیم این اطلاعات درون اختیـار حکومت جمـهوری اسلامـی قرار مـی گرفت یـا این اطلاعات از سوی نفوذها بـه مرکزیت مـی رسید و رسمأ از طرف حزب بـه مقامات جمـهوری اسلامـی ارائه مـی شد کـه این امر دو نتیجه داشت، یکی اینکه دشمنان استراتژیکی حزب و شوروی سرکوب مـی شدند و دیگر آنکه با جلب اعتمادجمـهوری اسلامـی، فضا به منظور فعالیت علنی وقانونی تر حزب باز مـی شد، یـا اینکه به منظور جلوگیری از ماهیت توده ای منبع اطلاعاتی، درون زمان مناسب بـه فرد نفوذی دستور داده مـی شد کـه مستقیمأ بـه جمـهوری اسلامـی مراجعه شود کـه این امر دو نتیجه داشت، یکی آنکه دشمنان حزب سرکوب مـی شدند و دوم آنکه فرد نفوذی مـی توانست موقعیت مـهمـی درون حکومت جمـهوری اسلامـی بدست آورد کـه در نـهایت شرایط خوبی به منظور حزب فراهم مـی شد.</span></span></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt; unicode-bidi: embed;"><span style="font-family: Times New Roman;"><span lang="AR-SA" style="font-size: large;">حزب توده اطلاعات از نیروهای طیف خط سوم کـه شامل سازمان پیکار، رزمندگان، اتحادیـه کمونیست ها، را بطور مستقیم یـا غیرمستقیم درون اختیـار جمـهوری اسلامـی قرار مـی داد، اما درون بقیـه سازمانـها نفوذی هائی داشت و اطلاعات مربوط بـه آنـها را جمع آوری مـی کرد ولی آنـها را درون اختیـارجمـهوری اسلامـی قرار نمـی داد، زیرا این سازمانـها مانند طیف فدائیـان- سازمان چریکهای فدائی خلق اقلیت – سازمان فدائیـان اکثریت – راه کارگر – مجاهدین خلق را درون نـهایت نیروی ذخیره خود مـی دانست کـه باید آنـها راجلب کند، لذا اطلاعات مربوط بـه آنـها را به منظور خودنگه مـی داشت.</span></span></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt; unicode-bidi: embed;"><span style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;"><span lang="FA">۱</span><span lang="AR-SA"> ـ نفوذی های حزب درسپاه:</span></span></span></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt; unicode-bidi: embed;"><span style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;"><span lang="AR-SA">از اردیبهشت </span><span lang="FA">۵۸</span><span lang="AR-SA"> بـه سازمان مخفی دستور داده شده کـه هرامکانی به منظور نفوذ درون سپاه و کمـیته دارد، اعلام کند. درون زمان سرکوب سازمان مخفی و دستگیری اعضای آن، حزب توده درکمـیته ها نفوذی نداشت، اما توانست درون ارگان سپاه پاسداران نفوذ کند،که عبارت بودند از:</span></span></span></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt; unicode-bidi: embed;"><span style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;"><span lang="AR-SA">الف ـ مسئول پرسنلی سپاه تبریزکه برادرش هم از دوران قدیم از کادرهای سازمان نوید بود کـه بعدها عضو سازمان نظامـی و مسئول سازمان نظامـی حزب درون غرب کشور شد. این فرد نفوذی درون جریـان سرکوب سازمان نظامـی بعد از ضربــه دوم حزب در</span><span lang="FA">۶۲</span><span lang="AR-SA"> دستگیر و سپس اعدام شد. اما برادر او درپی دستگیری معزز موفق بـه فرار شد.</span></span></span></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size: large;"><span dir="ltr"><span style="font-family: Times New Roman;"> </span></span><span style="font-family: Times New Roman;"><span lang="AR-SA">ب ـ عضو ساده سپاه درون شمال کشورکه یک چشم خود را درون جنگ از دست داده بود، درون سال</span><span lang="FA">۶۰</span><span lang="AR-SA"> بـه او مشکوک شدند و از این رو سازمان نظامـی نیز بـه او دستور استعفاء داد، بعد از استعفاء بـه شغل آزاد تجاری مشغول شد، با این همـه درون سال</span><span lang="FA">۶۲</span><span lang="AR-SA"> دستگیر شد.</span></span></span></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt; unicode-bidi: embed;"><span style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;"><span lang="AR-SA">ج ـ عضو اطلاعات سپاه درون تهران کـه برادری حزب اللهی داشت کـه همواره از جانب او تهدید مـی شد، بـه همـین دلیل سازمان نظامـی با اطلاع از این قضیـه از او خواست کـه استعفاء دهد. اما درون نـهایت او درون سال </span><span lang="FA">۶۱</span><span lang="AR-SA"> دستگیر شد.</span></span></span></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt; unicode-bidi: embed;"><span style="font-family: Times New Roman;"><span lang="AR-SA" style="font-size: large;">د ـ گذشته از این سه نفرکه عضو شبکه مخفی ـ نظامـی حزب بودند، از شبکه علنی حزب نیز افرادی درون سپاه نفوذی بودند، از جمله مـی توان بـه فردی کـه ازمحافظان خانـه امام خمـینی و هم چنین از محافظان مجلس بوده هست اشاره کرد.</span></span></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt; unicode-bidi: embed;"><span style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;"><span lang="FA">۲</span><span lang="AR-SA"> ــ نفوذی حزب درون مجلس:</span></span></span></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt; unicode-bidi: embed;"><span style="font-family: Times New Roman;"><span lang="AR-SA" style="font-size: large;">الف ـ نماینده ارامنـه درون مجلس خبرگان قانون اساسی درون اولین دوره مجلس شورای اسلامـی، از اعضای حزب توده بودند. البته تشکلات ارامنـه بخشی از سازمان مخفی نوید بـه حساب مـی آمد. ارتباط نماینده ارامنـه با عموئی برقرار بود.</span></span></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt; unicode-bidi: embed;"><span style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;"><span lang="FA">۳</span><span lang="AR-SA"> ــ نفوذی حزب درون نـهادی های دولتی</span><span lang="FA">:</span></span></span></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt; unicode-bidi: embed;"><span style="font-family: Times New Roman;"><span lang="AR-SA" style="font-size: large;">حزب افرادی را نیز درون ارگانـهای دولتی و سطح معاون وزیر و مدیرکل وزارتخانـه ها نفوذ داده بود. از جمله ناخدا احمدی افسر نیروی دریـائی کـه در محفل حزبی عضویت داشت، موفق شد دروزارت خارجه و دفتر بنی صدر نفوذ کند.</span></span></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt; unicode-bidi: embed;"><span style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;"><span lang="FA">۴</span><span lang="AR-SA"> ـ نفوذی درون گروههای سلطنت طلب و کودتاچیـان:</span></span></span></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt; unicode-bidi: embed;"><span style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;"><span lang="AR-SA">الف ـ همسر ناخدا "ح " یک نـــاخدای بــــازنشسته نیروی دریـائی یکی از نفوذی های حزب بود کـه قبل از سال </span><span lang="FA">۵۷</span><span lang="AR-SA"> بازیگر فیلم های تبلیغاتی و رقاصه کافه بود و پس از سال </span><span lang="FA">۵۷</span><span lang="AR-SA"> هودار حزب شد و توانست رابطه ی خود را با محافل راست گرا برقرارکند و به عنوان نفوذی رسمـی حزب درون تشـکیلات مخفی فعال سلطنت طلبان نفوذ کند و یک رکن اصلی این محافل شود. سرنخ اصلی کودتای نوژه را این زن درون اختیـار حزب گذاشت. این ناخدا و همسرش با ناخدا احمدی ارتباط داشتند. این زن دو نفر از اعضای علنی حزب را وارد تشکیلات مخفی کودتاچیـان مـی کند کـه در آن دو درون لیست نیروهای اقدام کننده کودتا قرار مـی گیرند. کیـانوری دایمأ مقامات جمـهوری اسلامـی را درون جریـان اطلاعات کودتاچیـان قرار مـیدهد درون ضمن منبع اطلاعاتی خود را نیز معرفی مـی کند که تا آن جا کـه دو نفر از سپـــاه نیز از طریق همـین زن وارد نیروهای اقدام کننده مـی شوند. حتی پول مزدوری بین آنـها تقسیم مـی شود، قرار بوده نیروئی از تهران بـه نوژه برود و از درون پایگاه نوژه نیز راه را بازکنند و پایگاه تصرف شود و به دنبال آن با هواپیماهای جنگی از نوژه بـه تهران آمده و محل های تعیین شده را بمباران کنند. شب هنگام درون لحظه قطعی، نیروهای حکومت عملیـات کودتاچیـان را خثنی و نیروهای عملیـاتی کودتا را درون پایگاه و به عنوان اعزامـی بـه تهران دستگیر مـی کنند. ولی تمام شبکه دستگیر نمـی شوند.</span></span></span></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt; unicode-bidi: embed;"><span style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;"><span lang="AR-SA">ب ـ درون </span><span lang="FA">۵</span><span lang="AR-SA"> اردیبهشت ماه </span><span lang="FA">۵۸</span><span lang="AR-SA"> درون جریـان طبس همزمان با عملیـاتی کـه قرار بود امریکا انجام دهد، برنامـه ریزی شده بود کـه از داخل شبکه عملیـاتی انجام شود. درون این شبکه نیز عوامل حزب وجود داشته کـه سرانجام اخبار این عملیـات را ناخدا احمدی بـه حزب مـی رساند ولی خبر بـه موقع بـه کیـانوری نمـی رسد، احمدی ناچار خبر را مستقیمآ بـه بنی صدر مـیدهد و روز بعد از عملیـات کیـانوری همـین اطلاعات را درون دیدار با بنی صدر بـه او مـیدهد. بنی صدر بـه منبع اطلاعاتی واحد مشکوک مـی شود. از سوی دیگر عطاریـان، فروزان، سلیمـی کمـیته انقـلاب را قبل از </span><span lang="FA">۵۷</span><span lang="AR-SA"> درون ارتش تأسیس کرده و عملیـاتی نیز انجام داده از جمله پادگان هائی را بـه انقلاب تحویل داده بودند، بـه همـین دلیل عطاریـان موقعیت خاصی داشته و بعد از انقلاب فرمانده لشکر یکم گارد شد و با آغاز جنگ فرمانده قرارگاه غرب و بعد از آن مشاور عالی و زیردفاع بود. از طرف وزارت دفاع درون جلسات کارشناسی شورایعالی نظامـی شرکت مـی کرد. درون این جریـان قدوسی بـه عطاریـان حکم داد کـه برای رسیدگی بـه جریـان طبس اقدام کند کـه هلی کوپتر و هواپیمای امریکا درون طبس مـی ماند و فرمانده ارتش ایران دستور بمباران منطقه را مـیدهد و درست این زمانی بود کـه فرمانده سپاه قائم به منظور تجسس درون آنجا بود و در اثر بمباران هواپیماهای ایران کشته شد و بحث این بود کـه از طرف امریکا بـه نفوذی های امریکا درون ارتش چراغ سبز زده شده بود. درون واقع دستور بمباران را بنی صدر داده بود. از سوی نفوذی های حزب مشخص شد کـه در چند روز قبل از قضیـه طبس سایت های اضطراری بمباران ضد هوائی اطراف تهران و قم را برچیده بودند. گزارش عطاریـان از خیـانت ستاد ارتش حکایت مـی کرد کـه ریـاست آن با شادمـهر بود، درون واقع پیـام رمزی</span><span lang="FA">۲</span><span lang="AR-SA"> ساعت بعد از شکست عملیـات از سوی رادیو آمریکا داده مـی شود و سپس ارتش هواپیماها و هلی کوپترهای باقی مانده امریکائی درون طبس را بمباران مـی کند. اطلاعات حزب از شبکه ای بود کـه در داخل کشور عملیـات را انجام مـی داد، بعد از ماجرای طبس و خیـانت ستاد ارتش، درون جریـان گفتگوهای مـیان آیت الله بهشتی و کیـانوری، آیت الله بهشتی مـی گوید: شما اطلاعاتتان را بـه کانالهای دیگری غیر از بنی صدر بدهید.که البته این کانالها دفتر امام خمـینی بود.</span></span></span></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt; unicode-bidi: embed;"><span style="font-family: Times New Roman;"><span lang="AR-SA" style="font-size: large;">ح ـ بعد از گذشت یک سال از قضیـه نوژه شخصی بـه نام مـینو از اعضای سازمان مخفی با پدر یکی از دوستانش کـه عضوشاخه باقی مانده نوژه بود، آشنا شده و به دستور حزب درون آن شبکه نفوذ مـی کند و اطلاعاتی مربوطه را بـه حزب مـی دهد و حزب نیز این اطلاعات را با معرفی منبع اطلاعاتی خود بـه دادستانی مـی رساند. دادستانی بـه جز مـینو همـه را دستگیر مـی کند. بعد از این ماجرا، مـینو بـه شبکه علنی حزب پیوست و پس از سرکوب حزب بـه شوروی گریخت.</span></span></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span style="font-size: large;">نفوذ درگروههای مختلف سیـاسی:</span></div><span style="font-size: large;"></span></span><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span style="font-size: large;"></span></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"></div><span style="font-size: large;"></span></span><span style="font-size: large;"></span><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span style="font-size: large;"></span></div><span style="font-size: large;"><br /></span><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: large;">الف ـ یک زوج درون دفتر حزب جمـهوری اسلامـی و هم چنین درون روزنامـه آن اشتغال داشتند، البته این افراد نفوذی نوید از تشکیلات مخفی حزب توده بعدها بـه هواداران سازمان مجاهدین خلق ایران پیوستند.</span></span></div><span style="font-size: large;"><br /></span><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: large;">ب ـ یک نفر از اعضـای سازمان مخفی حزب درون حزب ملت داریوش فروهر نفوذ کرد و در سازمان جوانان آن فعال شده و از مسئولان نشریـه سازمان جوانان آنـها شد. یک بار گزارشی داد کـه فروهر با قوم بختیـاری تماس برقرار کرده کـه شورش برپا کنند. کیـانوری با اتکاء بـه اطلاعات آن فرد، اطلاعات کاملی از سازمان، تشکیلات روابط و افراد و کارهای درون پیش و برنامـه های تماس با بختیـاری ها را درون اختیـار دادستانی مـی گذارد. این قضیـه دستگیری فروهر را درون سال۶۰ بدنبال داشت. حزب نیز منبع اطلاعات خود را بـه شبکه علنی انتقال داد.</span></span></div><span style="font-size: large;"><br /></span><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span style="font-size: large;"><span dir="ltr"><span style="font-family: times new roman,times,serif;"> </span></span><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif;">ج ـ درون تهران فردی از اعضاء سازمان مخفی حزب درون جبهه دمکراتیک متین دفتری و لاهیجی نفوذ کرد، همچنین با شکرالله پاکنژاد همکاری داشت کـه اطلاعات را بـه حزب مـی رساند.</span></span></span></div><span style="font-size: large;"><br /></span><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: large;">د ـ درون سال ۵۸ از اعضای سازمان مخفی، موفق بـه نفوذ درون حزب ایران شدند. عنصر نفوذی حزب با جانشین بخیتار بـه نام ابوالقاسم خادم ارتباط داشت. این گروه عملیـات تروریستی داشت کـه حزب اطلاعات واصله را بـه دادستانی مـیداد.</span></span></div><span style="font-size: large;"><br /></span><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: large;">هـ ـ سازمان مخفی حزب توده درون سال ۵۹ ـ ۵۸ درون شاخه مشـهد حزب رنجبران نفوذ کرد و در سال ۶۱ مجموعه اطلاعات و همچنین اطلاعات چارت تشکیلاتی این سازمان بـه دستورحزب درون اختیـار سپاه قرارگرفت.</span></span></div><span style="font-size: large;"><br /></span><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: large;">و ـ تعدادی از سازمان مخفی نوید درون اتحادیـه کمونیستها کـه در جریـان آمل شرکت داشت، درون نیمـه دوم۶۰ اطلاعاتی از تشکیلات درون ارتباط با تسرف شـهر آمل درون اختیـار کیـانوری قرار داد و حزب نیز این اطلاعات را بـه دادستانی تحویل داد و سپاه درون کمـینی کـه در جنگل گذاشته بود، گروه هزارنفری را بـه اسارت گرفته و بعد از تحویل اعضای نفوذی نوید بقیـه را درون همان جنگل تیرباران د و این افراد نفوذی با کمک حزب توده بـه خارج از کشور فرستاده شدند.</span></span></div><span style="font-size: large;"><br /></span><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: large;">ز ـ درون سال ۵۸ سعید آذرنگ درون رهبری یکی از دسته های سازمان چریکهای فدائی خلق قبل از انشعاب نفوذ کرد و بحث های درون رهبری سازمان را بـه حزب مـی رساند، درون بهمن ۵۸ سازمان چریکهای فدائی پلنوم مخفی برگزار د کـه کادرهای بالا درون آن شرکت داشتند، سعید آذرنگ موفق شد کـه کلیـه اسناد پلنوم و گفت و گوها را بـه کیـانوری تحویل دهد، کیـانوری نیز سازمان مخفی را مسئول چاپ آن نمود، کار چاپ درون یک چاپحانـه کـه کتابها و نشریـات حزب توده را چاپ مـی کرد داده شد. یکی از هواداران چریکها درون آن چاپخانـه کار مـی کرد و موضوع را به منظور سازمان چریکهای فدائی گزارش مـی کند، دو نفر از حزب به منظور دریـافت جزوات مراجعه مـی کنند، درون هنگام تحویل جزوات چاپ شده سازمان چریکها کـه از قبل درون آن جا حضور یـافته بودند، یکی از مراجعه کنندگان را مـی ربایند بعد از ۳ روز شکنجه او را آزاد مـی کنند. اما همان لحظه یکی دیگر از مراجعه کنندگان بـه چاپخانـه مراجعه مـی کند و جزوات را دریـافت مـی کند، پخش جزوات باعث اغتشاش و درگیری درسازمان چریکها و از عوامل مـهم درون انشعاب این سازمان شد. مدتی بعد از این جریـان کمـیته ای کـه سعید آذرنگ عضو آن بود تصمـیم مـی گیرد بـه حزب بپیوندد. سعید بـه دستور حزب نقش بازی مـی کند و مـی گوید: من بـه حزب گرایش ندارم و از این گروه جدا مـی شود.</span></span></div><span style="font-size: large;"><br /></span><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: large;">ر ـ سال ۵۸ فردی از سازمان مخفی، موفق بـه نفوذ درون سازمان مجاهدین خلق مـی شود، ولی موفق بهب اطلاعات و انجام حرکتی نشد. سال۶۰ کـه سازمان مجاهدین بـه فاز نظامـی وارد شد، افرادی از مجاهدین توسط شبکه های علنی و مخفی حزب شناسائی شدند، آن دسته از مجاهدین کـه احتمال شرکت درون خانـه های تیمـی را داشته یـا اسلحه حمل مـی نمودند را بـه حزب معرفی مـی د، خانـه های تیمـی را شناسائی مـی د، نفوذی ها ازشبکه مخفی حزب سئوال مـی د کـه چه بایدکرد؟ اطلاعات مجاهدین اطلاعات روز مـیباشد، اگر دیر استفاده شود، مـی سوزد، آیـا حتما اطلاعات را بـه جمـهوری اسلامـی داد یـا نـه؟ درون این رابطه کیـانوری بـه پرتوی و سازمان مخفی رهنمود مـی داد کـه این اطلاعات را فقط حتما به حزب بدهند، زیرا سیـاست حزب فعلأ این نیست کـه به حاکمت اطلاعات مربوط بـه مجاهدین را بدهند.</span></span></div><span style="font-size: large;"><br /></span><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: large;">ت ـ درون مورد سازمان پیکار برخلاف سازمان مجاهدین عمل د.</span></span></div><span style="font-size: large;"><br /></span><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: large;">ی ـ درون مورد اکثریت فدائیـان خلق هیچ احتیـاجی بـه نفوذی نبود، لازم بـه توضیح هست که رهبری این جریـان و به ویژه فرخ نگهدار اشتیـاق پیوستن بـه حزب را داشتند، ولی کیـانوری اعتقاد داشت کـه احتمال یورش بـه حزب بـه بهانـه ارتباطات جاسوسی وجود دارد، ولی احتمال تحمل اکثریت به منظور مدت زمان بیشتر از جــانب حاکمـیت وجود دارد، بـه این دلیل اگر ادغام و پیوند تشکیلاتی صورت نگیرد منطقی تراست. ولی حلسات هیئت سیـاسی اکثریت با جضور عده ای از دبیران خزب برگزار مـی شد. افرادی از حزب درون جلسات کمـیته های ایـالتی و کمـیته های بخش ها و شـهرستانـهای سازمان فدائیـان به منظور رهنمود بـه آنـها، انتقال ساختار چریکی بـه ساختارحزبی و منطبق با حزب شرکت مـی د، نمایندگان حزب درون کمـیته ها و جلسات رهبری چریکها رهنمود مـی دادند و در واقع حزب سازمان را اداره مـی کرد. از جانب حزب بهرام دانش عضو کمـیته مرکزی حزب هفته ای یک بار درون جلسات تحریریـه بولتن داخلی سازمان اکثریت شرکت مـی کرد و رهنمودهای لازم مـی داد. سال ۶۱ رهبران اکثریت درون یکی از جلسات مشترک با رهبری حزب از جوانشیر سئوال مـی کنند کـه حزب درون مورد اعضای ارتش و نظامـی ها چه خط مشی ای دارد، جوانشیر عنوان مـی کند کـه ما عضو نظامـی نداریم، بـه این ترتیب سازمان اکثریت نیز ارتباط خود را بـا اعضاء و هواداران نظامـی خود قطع مـی کند. اما وقتی جوانشیر مسئله را با کیـانوری مطرح مـی کند، کیـانوری نظر دیگری مـی دهد، حزب بـه اکثریت اطلاع مـی دهد کـه اعضای نظامـی خود را بـه حزب تحویل دهند، پرتوی از طریق جوانشیر با یکی از اعضای دبیران اکثریت با نام مستعار حسن آشنا مـی شود. درون این رابطه، سازمان مخفی حزب، افراد نظامـی عضو سازمان اکثریت را تحویل مـی گرفت، بعدها سازمان مخفی حزب با اکثریت درون مورد ایجاد یک چاپخانـه بزرگ مخفی با پول و امکانات اکثریت ولی درخدمت مشترک برنامـه ریزی مـی د، پرتوی از نیمـه دوم ۶۱ با حسن ارتباط برقرار مـی کند، حسن بعد از دستگیری رهبری حزب بـه خارج مـی رود و حتی بعد از دستگیری کیـانوری این رابطه وجود داشت و بتدریج از نیمـه ۶۱ که تا زمان دستگیری کیـانوری و ضربه اول۲۴ نفربه سازمان نظامـی حزب معرفی شدند و از سوی سازمان اکثریت پارول تماس با این افراد بـه حزب داده مـی شد، اما حزب با آنـها تماس نگرفت، چرا کـه قرار بر آن شد کـه به این افردا گفته نشود کـه ارتباط با حزب برقرارشده هست و قرار گذاشتند کـه کادر مسئول اعضای نظامـی اکثریت نیز از اکثریت تأمـین شود و این مسئولین تحت مسئولیت کادر سازمان نظامـی حزب قرارگیرند، اما بـه این دلیل کـه سازمان اکثریت موفق نشد، کادر مناسب کار مخفی با نظامـیان کـه شناخته شده نباشند، بـه حزب معرفی کند و تنـها یک نفر از کادرهای اکثریت درون این مورد بـه حزب معرفی شد و با پارول های مربوط بـه تماس این افسران درون اختیـارحزب بود، ولی بنا بـه تصمـیم بعدی قرارشد اکثریت کادر رابط معرفی کند، با آن افراد از جانب حزب تماس گرفته نشد و فقط پارولها درون اختیـار جهانگیری قرارداشت، لازم بـه توضیح هست که۲۰ نفر از نظامـیان عضو اکثریت درون جریـان دستگیری حزب دستگیرشدند، ولی درون دادگاه دیگری جدا از نظامـیان جزب محاکمـه شدند و هیچ کدام اعدام نشدند و به حبس های کوتاه مدت محکوم شدند، چاپخانـه نیز دایر نشد، بعد از ضربه اول، ارتباط رسمـی مـیان دو سازمان بـه دستور جوانشیر، توسط رحمان هاتفی و حسن انجام مـی گرفت، پرتوی بـه محافظت بقیـه رهبران حزبی و اداره سازمان مخفی مـی پرداخت.</span></span></div><span style="font-size: large;"><br /></span><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: large;">بیژن کبیری، سرهنگ کلاه سبز بود، درون انقلاب پادگان کلاه سبزها را تحویل طرفداران امام خمـینی داده بود و معاون فرمانده تیپ نوهه، کلاه سبزها شده بود، پدر او درون گذشته مسئول سازمان حزب درون زنجان بود و عمویش از فرماندهان ارتش فرقه دمکرات آذربایجان بود کـه پس از شکست آن فرقه اعدام شده بود و خود او هوادارحزب بود، بعدها بـه حزب و سازمان مخفی پیوست. برادر او نیز درون شبکه علنی حزب فعال بود کـه او نیز بـه سـازمان مخفی منتقل و مسئول سازمان مخفی و در این شبکه ها با موقعیت خطرناکی رو برو بود. حزب نمـی خواست کبیری کـه منبع اطلاعات مـهمـی بود، شناسائی شود، همچنین درون مورد همـه نفوذی ها نظامـی حزب اعتقاد داشت کـه این افراد و از جمله کبیری مستقیمأ بـه ری شـهری رئیس دادگاه ارتش مراجعه کنند و هم او را درجریـان بگذارند و هم موقعیت خود را نزد ری شـهری بهتر سازند، چرا کـه ری شـهری شخص نیرومندی است. همچنین قرار شد کـه در صورت آغاز سرکوب و دستگیری این شبکه های برانداز، کبیری بـه بهانـه ای از آنـها کنار گذاشته شود، که تا عدم دستگیری او توجیـه شود کبیری تعداد زیـادی از شبکه های نظامـی مخالف و برانداز جمـهوری اسلامـی را لو داد. بعد از سرکوب سه گروه از این شبکه ها، دیگر صلاح نبود کـه کبیری آزادانـه سرکار سابقش برود، زیرا شک همـه را برمـی انگیخت، حتما خود را بـه عنوان شخصی کـه تحت تعقیب حکومت هست و زندگی مخفی دارد، نشان مـی داد. او موضوع را با ری شـهری درون مـیان گذاشت. بـه این خاطر ری شـهری از ستاد ارتش خواست کـه کبیری را محرمانـه بـه عنوان مأموریت بـه دادگاه ارتش بفرستند، ولی از نظر ظاهر وانمود کنند کـه کبیری متواری شده است. بنابراین کبیری درون محل کار حاضر نشد، فقط با ری شـهری تماس مـی گرفت، شناسنامـه جعلی و حساب بانکی جعلی بـه نام او آماده د، ماشین و خانـه درون اختیـارش گذاشتند و با همسر و فرزندش بـه زندگی مخفی پرداخت، درون ارتش هم شایع بود کـه موفق بـه فرار شده، درون نتیجه اعتماد گروههای سلطنت طلب بـه او بیشترشد.</span></span></div><span style="font-size: large;"><br /></span><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: large;">کبیری شخصی را درون ایلام مـی شناخت کـه در کار قاچاق فراریـها بود کـه از طریق این فرد بـه جریـانی آشنا گشت و پی برد کـه سر نخ این جریـان بـه قطب زاده وصل است، سرانجام با قطب زاده ملاقات کرد. قطب زاده درون محل سخود و در یکی از کاخهای مصادره ای با گارد مخصوص کـه همـه جا از او محافظت مـی د، دستگاهی بـه گونـه شاهان به منظور خود ساخته بود. دیدارها ادامـه مـی یـابد، معرف کبیری خیلی مورد اعتماد قطب زاده بود. کبیری خود را بـه عنوان بـه عنوان یکی از اعضای شورای مرکزی یک سازمان گسترده نظامـی کـه افسران زیـادی درون اختیـار دارد، معرفی مـی کند، اعتماد قطب زاده جلب مـی شود، صحبت هائی درون ارتباط با کودتا و چگونگی انجام آن صورت مـی گیرد، قطب زاده خواهان دیدار با مسئول نظامـی کبیری مـی شود، کبیری ماجرا را بـه مسئول خود درون سازمان نظامـی یعنی پرتوی مـی گوید، پیشنـهاد پرتوی این هست که از عطاریـان استفاده کنید و به ری شـهری همـین پیشنـهاد را بدهید و موافقت او را نیز جلب کنند، از سوی دیگر مدتی بود کـه عطاریـان بـه دستور حزب با ری شـهری ارتباط مستقیم و جداگانـه برقرارکرده بود، ولی کبیری از این مسئله اطلاع نداشت. بـه هرحال ماجرا بـه طورکامل با ری شـهری درمـیان گذاشته مـی شود، ری شـهری نیز خوشباورانـه با این طرح موافقت مـی کند، کبیری، عطاریـان را بـه عنوان مسئول سازمان خود بـه قطب زاده معرفی مـی کند، قطب زاده نیز اعتمـــاد مـی کند و طرح خود را توضیح مـی دهد و مـی گوید کـه رئیس یکی از ارکان ستاد ارتش رکن ۲ یـا ۵ با او ارتباط دارد و آنـها بـه امکانات توپخانـه درون اطراف تهران و خانـه ای درون جماران مشرف بـه خانـه خمـینی و مجهز هستند و با خارج از کشور ارتباط دارند. با اولاف پالمـه تماس گرفته و با شریعتمداری و بازار هم آهنگ هستند. قطب زاده طرح نـهائی کودتا را بـه این شرح ارائه مـی دهد کـه جلسات شورای عالی دفاع هرچند وقت یک بار درون خانـه خمـینی برگزار مـی شود، آنـها درون همان زمان خانـه او را با توپخانـه مـی کوبند و مراکز حساس را تصرف مـی کنند، شریعمتداری نیز درون رادیو و تلویزیون این عملیـات را تأیید مـی کند و کودتا صورت مـی گیرد. یعنی کودتای واقعی کـه خمـینی و مسئولان کشته مـی شوند و یک کودتای ظاهری کـه به هواداری و خونخواهی از امام کودتاچیـان را مثلأ سرکوب کرده اند و شریعتمداری بـه طرفداری از کودتاچیـان و قطب زاده از صدا و سیما صحبت مـی کند و قطب زاده مـی گفت با آیت الله زنجانی نیز تماس گرفته و او هم تأیید کرده است. داماد شریعتمداری رابط شریعتمداری و قطب زاده بود. کبیری و عطاریـان گزارش این عملیـات را بـه ری شـهری مـی دهند و او نیز ماجرا را بـه خمـینی مـی رساند. خمـینی باور نمـی کند و مـی گوید کـه سند مـی خواهد، ری شـهری بـه کبیری مـی گوید، حتما حرفهای قطب زاده را ضبط کنید. بار دیگر کبیری و عطاریـان با کیف ضبط صوت بـه منزل قطب زاده مـی روند و بعد مـی فهمند کـه دستگاه خراب بوده وگفته ای را ضبظ نکرده است. مجبور مـی شوند یک بار دیگر بروند و این بار متن صحبت های خود را با قطب زاده را ضبط مـی کنند و ری شـهری نوار را بـه خمـینی تحویل مـی دهد. او نیز حاج احمد را پیش بعضی از آیت الله بـه جزء شریعتمداری کـه با این جریـان تماس داشتند مـی فرستند و مـی گوید کـه خود راکنار بکشید. قطب زاده درون سه مرحله سه وجه ۵۰۰ هزار تومان بـه کبیری و عطاریـان مـی دهد و آنـها این مبالغ را بـه ری شـهری مـی دهند، قطب زاده از آنـها خواسته بود کـه در جنوب یکی از بنادر را شناسائی کنند کـه برای آنـها از خارج اسلحه بفرستند و بلافاصله امکاناتی از سوی ری شـهری درون اختیـار کبیری و ری شـهری گذاشته مـی شود، درون لحظه قطعی تصمـیم حکومت بـه سرکوب گرفته مـی شود، همـه را دستگیر مـی کنند و از جمله قطب زاده و داماد شریعتمداری را، داماد شریعتمداری بـه شرط مصاحبه تلویزیونی آزاد مـی شود. ابتدا قطب زاده منکر مسئله مـی شود، چند نفر از افراد نظامـی کـه با قطب زاده مستقیمأ رابطه داشتند، دستگیر مـی شوند و از طرفی بـه او مـی گویند کـه بخش دیگر کبیری و عطاریـان را هم گرفته اند، قطب زاده باز هم انکار مـی کند، بـه دستور ری شـهری کبیری را بـه عنوان زندانی با قطب زاده روبرو مـی کند، قطب زاده مجبور بـه اعتراف مـی شود، بعد از این جریـان دوباره کبیری مخفی مـی شود، بعد از آن ری شـهری سه مـیلیون تومان سرمایـه با یکداری را بـه کبیری مـی سپارد که تا بیکار نباشد.</span></span></div><span style="font-size: large;"><br /></span><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: large;">بعد از جریـان قطب زاده ری شـهری کبیری را بـه اطلاعات سپاه معرفی مـی کند. سپاه شخصی را بـه او معرفی مـی کند کـه سر نخ یک جریـانی هست که حتما در آن نفوذ شود، انتخاب کبیری بـه این خاطر بود کـه او با شخص مورد نظر سپاه آشنائی داشته است. کبیری برنــامـه ریزی مـی کند کـه تصادفأ با او ملاقات مـی کند و رابطه برقرار مـی شود کـه در نـهایت بـه لو رفتن این شبکه نیز منجر مـی شود.</span></span></div><span style="font-size: large;"><br /></span><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: large;">در مرداد ۵۹ کیـانوری درون جلسه مشترک خود با هاتفی، پرتوی و خدائی مطرح مـی کند کـه یک جریـان براندازی و بمب گذاری را شناسائی کرده و تاکنون هر اطلاعاتی از آنـها بـه دادستانی داده است، نتوانسته اند، درست برخورد کنند، حتی چند نفر را دستگیر کرده اند، ولی موفق نشده اند که تا ریشـه جریـان را پیگیری کنند، آنـها بـه کارشان ادامـه مـی دهند و مـی گوید کـه اکنون شخصی ساواکی کـه با شبکه براندازی وابسته بـه خارج رابطه دارد، شناسائی شده کـه قرار درون نماز جمعه بمب گذاری کنند و قدوسی نیز موافقت کرده و از این رو قرار شده پرتوی مسئله را سازماندهی کند، کـه این شخص را دستگیرکرده و در بازجوئی آن با دادستانی مشارکت داشته باشند و قرار این شـد کـه سازمان مخفی حزب بـه اتفاق دادستانی این شخص را دستگیر کند، ولی بـه تنـهائی بازجوئی از او انجام دهد.</span></span></div><span style="font-size: large;"><br /></span><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: large;">شخص کیـانوری یک باغ را بـه عنوان محل حبس و بازجوئی انتخاب کرد، همان شب منزل آن شخص را تحت نظر قرار داد کـه این فرد ساواکی و بمب گذار فرار نکنند، صبح روز بعد کیـانوری تلفنی با پرتوی قرار مـی گذارد، روز بعد پرتوی سوار بر ماشین و همچنین همراه با افرادی مسلح از سازمان مخفی سر ملاقات کیـانوری حاضر مـی شوند و کیـانوری آنـها را مستقیمأ بـه محل دادستانی مـی برد، درون آن جا کیـانوری ماشین دادستانی را سوار مـی شود و پرتوی و دیگران با ماشین متعلق بـه سازمان مخفی بـه دنبال آنـها درون مقابل درب خانـه ساواکی مورد نظر کیـانوری و نماینده دادستانی و پاسداران، هم چنین پرتوی و دوستانش بدنبال آنـها پیـاده مـی شوند، کیـانوری محل را نشان مـی دهد، بعد از بازرسی محل و انبار آن فرد را درون ماشین دادستانی مـی گذارند، چند ماشین دادستانی و هم چنین سازمان مخفی حزب مـی روند، وقتی بـه محل دادستانی مـی رسند، کیـانوری آنـها را ترک مـی کند و پرتوی و دوستاتش را منتظر مـی گذارند کـه آن فرد را از دادستانی به منظور بازجوئی تحویل بگیرند، آنـها که تا مدت ۲۴ ساعت از او بازجوئی کنند و پس ازب اطلاعات او را بـه دادستانی بازگردانند، عصر همان روز فرد ساواکی را تحویل پرتوی مـی دهند و رسید مـی گیرند و یک پاسدار را همراه او مـی فرستند، چون کیـانوری مکانی را مشخص نکرده بود، پرتوی از خانـه ای کـه قصد داشتند به منظور چاپخانـه مخفی استفاده کنند، ولی آن محل بود و معلوم شده بود کـه در اختیـار حزب بوده هست و نیز زیر زمـین آن مجهز بـه آگوستیک بوده، استفاده مـی کنند.</span></span></div><span style="font-size: large;"><br /></span><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: large;">زندانی را با چشم بند همراه یک پاسدار بـه آن جامـی برند، از ماشین شخصی کـه صاحب آن مکان بود، استفاده مـی کنند، سلاح ها درصندوق عقب همان ماشین بود، بازجوئی را درون زیرزمـین همان خانـه شروع مـی کنند، درون همان دقایق اولیـه بازجوئی، کمـیته محل بـه آن خانـه هجوم مـی برد، توضیحات افراد را مؤثر نمـی بینند و تمام افراد با همان ساواکی بـه کمـیته مـی برند، درون حین بازرسی خانـه، پرتوی از فرصت استفاده کرده و به اعضای سازمان مخفی مـی گوید کـه نام مستعار بدهند و بگویند از دادستانی مأموریت دارند و سخنی دیگری نگویند، آنـها را بـه کمـیته مـی برند و پس از آن دو روز بـه اوین منتقل مـی شوند. درون روزنامـه ها مـی نویسند کـه شبکه مخفی حزب منحله دمکرات را دستگیرکرده و اســامـی ۵ نفر با نام های مستعار بـه عنوان اعضای حزب دموکرات منتشر مـی کنند. علی کتانی با آن فرد ساواکی حدود یک هفته درون یک سلول زندانی مـی شوند و آن ساواکی کـه نمـی داند کـه علی کتانی نیز با آن گروه بازجوئی بوده است، دوست و صمـیمـی مـی شوند، کتانی اطلاعاتی را از آن فرد مـی گیرد و سپس طی یک نامـه بـه دادستانی مـی دهد، این شخص درون همان دوران اعدام مـی شود، از سوئی عموئی مرتیأ به منظور آزادی افــراد سازمان مخفی بـه دادستانی مـی رود، با لاجوردی صحبت مـی کند، لاجوردی مـی گوید کـه این افراد حتما محاکمـه شوند، چون اعمال غیر قانون انجام داده و اسم مستعار داده اند، بعد از دو ماه دستگیری یک نفر از این گروه توسط یک پاسدار زندانبان شناسائی مـی شود، ولی علیرغم توصیـه عموئی باز هم درون مقابل عموئی حاضر نمـی شود، نام واقعی خود را بگوید و اعلام مـی کند کـه باید مسئول خودم بگوید او تنـهای بودکه نام خودش را که تا لحظه آخر نگفته بود و سرانجام با توصیـه مسئولش علی کتانی اسمش را مـی گوید، بعد از عگرفتن و انگشت نگاری و ثبت مشخصات با گذشت چهار ماه زندان، همـه آزاد مـی شوند از جمله علی کتانی، عباس خرسند و پرتوی، بعدها درون دوره بازجوئی های بعد از دستگیری سال ۶۲ مشخص مـی شود کـه این افراد عضو اداره هفت ساواک و مسئول نصب دستگاه استراق سمع درون سفارت شوروی درون دوره شاه بوده و از این رو به منظور کیـانوری مـهم بود. اصرار زیـاد کیـانوری به منظور بازجـوئی حزب از این فرد به منظور آن بوده کـه اطلاعات درون این رابطه را خود حزب بدست آورد و به شوروی بدهد.</span></span></div><span style="font-size: large;"><br /></span><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: large;">امکانات به منظور فرار رهبران:</span></span></div><span style="font-size: large;"><br /></span><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: large;">الف ـ امکانات فرار درون شبکه مخفی یـا نظامـی:</span></span></div><span style="font-size: large;"><br /></span><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: large;">۱ ـ یک قایق ماهیگیری درون آستارا بود کـه همافر اخراجی از نیروی هوائی بعد از دوران تصفیـه آن را بـه هزینـه خود به منظور حزب تهیـه کرده و ظاهرأ بـه کارماهی گیری مشغول بود. این قایق توان انتقال ۶ نفر را از آستارای ایران بـه آستارای شوروی داشت. قایقران مذکور از طریق یک واسطه با جهانگیری و کمـیته مخفی ـ نظامـی مرتبت بود و از اعضای بخش نظامـی بـه شمار مـی رفت.</span></span></div><span style="font-size: large;"><br /></span><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: large;">۲ ـ یک ماشین بنز سواری توسط فردی از شبکه مخفی بخش غیرنظامـی خریداری شده بود و تحت مسئولیت عباس خرسند قرار داشت کـه حد فاصل اردبیل ـ آستارا و تهران بـه مسافرکشی مشغول بود و با این برنامـه کـه افراد مورد نظر را از تهران بـه آستارا و از آنجا بـه محلی درون جاده مرزی آستارا ـ اردبیل منتقل کند و در آن محل، افراد را پیـاده مـی کرد و آنـها بعد از عبور از رودخانـه بـه پاسگاه مرزی شوروی مـی رفتند و با پارولی کـه کیـانوری درون اختیـار آنـها گذاشته بود و بامأموران شوروی تماس مـی گرفتند.</span></span></div><span style="font-size: large;"><br /></span><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: large;">۳ ـ یک دستگاه خودرو وانت درون همان مسیر آستارا ـ اردبیل کـه با همان منظور و تحت مسئولیت عباس خرسند وجود داشت.</span></span></div><span style="font-size: large;"><br /></span><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: large;">۴ ـ دو برادر تحت نظر سازمان مخفی درون سرخس یک باب مغازه تعمـیر لوازم صوتی دایر کرده بودند کـه یک موتورسیکلت مناسب به منظور جاده ها خاکی و کوهستانی و یک خودرو وانت درون اختیـار داشتند کـه در مسیر سرخس ـ مشـهد درون رفت و آمد بودند. اینـها تحت مسئولیت علی کتانی آمادگی انتقال افراد رهبری را از مرز سرخس داشتند، سرخس ایران که تا مرز سرخس شوروی جاده آسفالته کـه ماشین بتواند تردد کند نداشت و به این خاطر قرار بود، افراد را با موتورسیکلت مزبور منتقل کنند.</span></span></div><span style="font-size: large;"><br /></span><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: large;">۵ ـ یک کشتی کوچک درون جنوب کشور متعلق بـه نیروز دریـائی وجود داشت و این امکان را داشت کـه عده ای از مرز آبی بـه یمن جنوبی کـه در آن شرایط تحت حاکمـیت کمونیست ها بود، انتقال دهند، این امکان توسط افرادی مانند ناخدا احمدی ـ حقیقت ... کـه در یک محفل ۵ نفره نظامـی بودند، تأمـین شده بود.</span></span></div><span style="font-size: large;"><br /></span><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: large;">۶ ـ درون بخش نیروی هوائی یک خلبان هواپیمائی فرندشیپ یک هواپیمای کوچک ۶ تا۱۰ نفره، متعلق بـه نیروهای هوائی وجود داشت و مـی توانست برنامـه ریزی کرده و با توجیـه مأموریت بـه مشـهد برود. آدرس یک فرودگاه متروکه درون حوالی مشـهد نیز مشخص و پیش بینی شده بود. درون ضمن خلبان و هواپیما توانائی پرواز درون ارتفاع کم را به منظور فرار از صفحه رادارها داشتند. برنامـه ریزی و مأموریت این هواپیما ها انتقال تعدادی از رهبران بـه افغانستان بود.</span></span></div><span style="font-size: large;"><br /></span><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: large;">ب ـ امکانات فرار درون شبکه علنی:</span></span></div><span style="font-size: large;"><br /></span><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: large;">۷ ـ فروغیـان گذشته از کا گ ب با مأمورین افغانی ارتباط داشت و مسئول ارتباط کمـیته مرکزی با سازمان (خراسان کمـیته ایـالتی استان خراسان) بود و مسئولیت کمـیته ایـالتی خراسان بـه عهده باغیـان بود. فروغیـان امکانات و ارتباطی خاص خود را داشت، از جمله شرکت ساختمانی درون بایباد تأسیس کرد کـه تحت پوشش آن امکان خروج رهبری حزب از مرز افغانستان را سازماندهی کرده بود.</span></span></div><span style="font-size: large;"><br /></span><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: large;">۸ ـ فروغیـان گذشته از مرز افغانستان درون منطقه ترکمن صحرا کانالهائی مطمئن به منظور انتقال رهبری بـه آن سوی مرز تهیـه دیده بود، بطوریکه چند روز قبل از ضربه اول بـه حزب خود فروغیـان بـه همراه جوانشیر و هم چنین زاده عموئی از همـین مسیر بـه خارج از کشور فرار د.</span></span></div><span style="font-size: large;"><br /></span><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span style="font-family: times new roman,times,serif;"><span lang="AR-SA" style="font-size: large;">ج ـ اطلاع رهبری ازکلیـه امکانات فرار:</span></span></div><span style="font-size: large;"><br /></span><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span style="font-size: large;"><span dir="ltr"><span style="font-family: times new roman,times,serif;"> </span></span><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif;">رهبری حزب توده از امکانات متنوع فرار اطلاع داشتند، بدین ترتیب کـه گذشته از امکانات علنی، از امکانات فرار شبکه مخفی و نظامـی، کیـانوری، جوانشیر، حجری، شلتوکی، پرتوی و تا حدی حسین قلمبر درون جزئیـات با خبر بودند. درون اواخر سال ۶۰ رهبری حزب تصمـیم گرفت کـه مجموعه امکانات فرار شبکه علنی و غیر علنی درون اختیـار یک کمـیته قرار بگیرد که تا بهتر بتواند وظیفه اختفای افراد رهبری و خروج آنـها از کشور درون مواقع ضروری را سازماندهی نماید، از این رو جلسه هماهنگی امکانات با حضور عباس حجری، رضا شلتوکی، مـهدی پرتوی وگاهی اوقات با حسین قلمبر تشکیل مـی شد. همچنین بـه دلیل آنکه انتقال امکانات باعث شناسائی مـی شد، تصمـیم گرفتند کـه کلیـه امکانات موجود شبکه های علنی تحت مسئولیت قلمبر، شلتوکی و حجری سازماندهی شود و امکانات موجود درون شبکه های مخفی هم دراختیـارخود آن سازمان باقی بماند. درون عین حال قرارشد، امکاناتی کـه برای اختفای افراد هیئت سیـاسی درون مواقع ضروری ایجاد شده است، از جمله خانـه های امن و زوجی کـه در هر یک از این خانـه ها زندگی مـی د، بـه خود افراد هیئت سیـاسی معرفی شوند. بطور مثال حجری، شلتوکی، باقرزاده، نیک آئین و جودت به منظور شناسائی خانـه ها بـه آنجا شدند. از جمله وظایف این کمـیته، انتقال اعضای کمـیته مرکزی درون صورت هشدارهای متفاوت بـه خانـه ای امن موجود درون شبکه علنی یـا مخفی بود. درون صورت اعلام خطر زرد و قرمز، افراد کمـیته مرکزی بـه خانـه های امن درون شبکه علنی کـه برای مخفی شدن تهیـه شده بود، مـی شدند و درصورت خطر شدید ترو همچنین آماده شدن به منظور خروج از کشور بـه خانـه های موجود درون شبکه مخفی منتقل مـی شدند. اما اعضای هیئت سیـاسی درون صورت اعلام خطر زرد، بـه خانـه های امن درون شبکه علنی و درصورت اعلام خطر قرمز، بـه خانـه های امن موجود درون شبکه مخفی مـی شدند. امکانات موجود درون شبکه علنی به منظور مخفی شدن و فرار اعضای رهبری حزب تحت مسئولیت حسین قلمبر با نظارت کامل شلتوکی و حجری بود و امکانات موجود درون شبکه مخفی تحت مسئولیت پرتوی قرار داشت. تصمـیم را جع بـه تشکیل کمـیته به منظور بسیج و سازمان این امکانات با مسئولیت جلسه سه نفره شلتوکی، حجری و پرتوی توسط هیئت سیـاسی حزب ایجادشده بود.</span></span></span></div><span style="font-size: large;"><br /></span><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: large;">* ـ هزینـه های مختلف از جمله پول تهیـه خانـه و ماشین را حزب تهیـه مـی کرد و مسئولیت امور مالی را اسماعیل ذوالقدر بـه عهده داشت.</span></span></div><span style="font-size: large;"><br /></span><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span style="font-family: times new roman,times,serif;"><span lang="AR-SA" style="font-size: large;">تعداد ۱۲ خانـه به منظور انجام عملیـات اختفاء و مـهاجرت رهبری با شرایط کاملأ مناسب مـهیـا بود و تعداد زیـادی خانـه دیگر کـه شرایط کاملأ مناسب نداشت ولی مـی توانست درون شرایط اضطراری مورد استفاده قرار گیرد، آماده شده بود. مسئله قابل ذکر درون این مورد محدودیت هائی بود کـه از لحاظ انتخاب زوج به منظور توجیـه استقرار و اسکان هر یک از خانـه ها وجود داشت، چرا کـه برخی از افراد شبکه مخفی با همسری عادی و غیر حزبی وکاملأ غیر سیـاسی ازدواج کرده بودند کـه توجیـه آنـها درون شرایط فرار مشکل مـی نمود.</span></span></div><span style="font-size: large;"><br /></span><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: large;">چگونگی دستگیری رهبران حزب:</span></span></div><span style="font-size: large;"><br /></span><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: large;">در این جا ضروری هست که اشاره شود، برخی افراد چگونگی دستگیری رهبری حزب توده ایران درون سال ۶۱ را عمدتأ درون ارتباط با فرار دیپلمات روسی ولادیمـیرکوزتیکچین بـه انگلستان مـی دانند، از جمله معتقدند کـه کوزتیکچین از ارتباط برخی اعضای حزب با مأموری کا گ ب و سفارت شوروی مطلع بوده و پس از فرار بـه لندن لیست ۲۰۰ نفری از اعضای حزب توده را درون اختیـار ام آی ۶ انگلیس قرار مـی دهد. سازمان جاسوسی این کشور از طریق سازمان اطلاعات پاکستان و گروههای مجاهدین افغانی آن را بواسطه عسکراولادی بـه خمـینی، وزارت اطلاعات و اطلاعات سپاه تحویل مـیدهند. اما با اندک بررسی و تحقیق درون چند و چون وضعیت تشکیلاتی حزب و واقعیـات عمل کرد رهبری حزب مشخص مـی شود کـه توجیـه شکست حزب و ربط آن صرفأ بـه ولادیمـیرکوزیتکچین بی اساس است، زیرا اولأ مأمورین شوروی بعد از فرار کوزیتکچین بـه لندن بـه رابطین خود با حزب یعنی آذرنگ و جهانگیری مـی گویند کـه کوزیتکچین فقط با کیـانوری تماس داشته، درون نتیجه بـه برادر بزرگتر یعنی کیـانوری و فروغیـان بگوئید از کشورخارج شوند، از طرفی مأمور و رابط شوروی حتی بعد از گم شدن کوزیتکچین بـه پرتوی و آذرنگ مـی گوید کـه نگران نباشید، چرا کـه ارتباطات ما با شما ربطی بـه کوزیتکچین یـا سفارت نداشته و ندارد و من مستقیمأ با مسکو ارتباط دارم و حتی ملاقات هایم را با مسکو هماهنگ مـی کنم و سپس مـی آیم و به هیچ وجه بـه سفارت گزارش نداده و نمـی دهم.</span></span></div><span style="font-size: large;"><br /></span><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: large;">ثانیأ کوزیتکچین درون اواسط سال ۶۰ ناپدید شده و کیـانوری تنـها درون اوایل ۵۸ ارتباط مستقیم با مأموران سفارت داشته است.</span></span></div><span style="font-size: large;"><br /></span><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: large;">ثالثأ کانالهای ارسال اخبار اطلاعاتی ـ نظامـی، کانال خاصی از سوی پرتوی و سازمان مخفی بود ولی کانال ارسال اخبار غیرنظامـی از سوی گالیگ و از طریق یک شرکت تجاری بود کـه اصلأ درون محدوده اطلاعاتی کوزبتکچین نبوده و نمـی توانسته باشد.</span></span></div><span style="font-size: large;"><br /></span><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: large;">بنابراین درون واقع منبع اطلاعات حاکمـیت اطلاعات سپاه، کوزیتکچین و گزارش او بـه ام آی ۶ نبوده است، تنـها آگاهی کوزیتکچین اطلاع از ارتباط و تماس کیـانوری با سفارت شوروی بود و اگر اطلاعاتی داشته، محدود بـه روابط حزب با شوروی بـه شکل کلی بود. کتاب خاطرات کوزیتکچین بـه فارسی ترجمـه و چاپ شده و در آن مـی توان محدوده اطلاعات او را درون مورد ارتباط حزب توده با شوروی یـافت.</span></span></div><span style="font-size: large;"><br /></span><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: large;">از سوی دیگر جمـهوری اسلامـی نیز درون رهبری حزب هیچ گونـه نفوذی نداشته است، برخی رهبران حزب درون زندان از جمله رصدی و حاتمـی بـه کیـانوری مشکوک بودند کـه او جاسوس دو جانبه انگلیس و شوروی هست و مـی گفتند کیـانوری مـی توانسته فرار کند و دیگران را نیز خارج کند و در واقع فقط شوروی و کیـانوری همواره اطلاع داشتند کـه حزب و رهبران آن سرکوب و دستگیرخواهند شد و هیئت دبیران تصویب کرد کـه فقط جوانشیر و عموئی درون ایران بمانند و بقیـه بـه خارج بروند. اما کیـانوری بـه دلیل وابستگی بـه انگلستان و خدمت بـه آن درون جلوگیری از ضربه زدن بـه حزب اقدامـی انجام نداده و تصمـیمات هیئت دبیران را اجراء نکرده است. اما واقعیت آن هست که کیـانوری ضربـه و سرکوب را ناشی از سیـاست جناح راست حاکمـیت مـی دانست و به طورکلی عقیده نداشت کـه سیـاست اختفاء و مخفی شدن دواطلبانـه خود و رهبری حزب را درون پیش گیرد و بر این عقیده بود کـه باید تلاش کرد که تا آخرین لحظه با خط مشی فعالیت رسمأ علنی و قانونی، حیـات جزب را تداوم بخشد و نمـی خواست با خط مشی غیر علنی حزب؛ درون واقع ترس از مرگ خود کشی کند و بهانـه سرکوب کلیت و بدنـه حزب را بـه حاکمـیت بدهد. از سوی دیگر با خروج کیـانوری از کشور عملأ و رسمأ رهبری واقعی حزب بـه دیگری واگذارمـی شد و به معنی مخفی و غیرعلنی شدن حزب بود و علاوه بر آن، این تصمـیم با توجه بـه شرایط و روحیـه اعضای رهبری حزب غیر منطقی و غیر قابل اجراء بود. اگر کیـانوری و رفقایش مخفیـانـه خارج مـی شدند و اعلام نمـی شد کـه درخارج از کشور بـه سرمـی برند، مـی حتما به هر جای دنیـا کـه مـی رفتند بـه زندگی مخفی و زیرزمـینی مـی پرداختند و در مقابل رهبری جدید حزب کـه وظیفه تداوم خط مشی قانونی و علنی را داشت مـی حتما با معرفی خود درون ایران فعالیت مـی د. نتیجتأ افرادی کـه به خارج منتقل مـی شدند، تاج و تخت رهبری را از دست مـی دادند، درون صورتیکه این امر با روحیـه کیـانوری و حتی دیگر رهبران جزب منطبق نبود و روحیـه قدرت طلبی اجازه این کار را نمـی داد. درون عین حال کیـانوری واقعأ از عمق اطلاعات حکومت از روابط حزب با مقامات امنیتی شوروی اطلاعی نداشت و تصور مـی کرد کـه با وجود نفوذی شوروی درون رکن۲ ارتش و اطلاعات نخست وزیری مـی تواند از سرکوب حزب بـه موقع مطلع شود و از عمل کرد مستقل اطلاعات سپاه آگاهی نداشتند. از سوی دیگر، افراد رهبری حزب از مـهاجرت بـه خارج اظهار نارضایتی مـی د. آنـها از دوران طولانی مـهاجرت مـی ترسیدند و چون تجربه گذشته آنـها بسیـارتلخ بود، نمـی خواستند بار دیگر بـه خارج بروند. واقعیت آن هست که قبل از قیـام ۵۷ سالهای زیـادی کـه این افراد درون مـهاجرت بودند، همواره درون معرض برخوردهای تحقیرآمـیز مقامات سیـاسی و امنیتی شورویـها قرارداشتند. هیچ گونـه استقلالی درون زندگی شخصی و سیـاسی و ملی نداشتند، با آنـها بـه مثابه مأمورین دون پایـه برخورد مـی شد، ولی با حضور درون ایـران هواداران قابل توجه از اقشار و طبقات گوناگون کشور خود را بـه دنبال داشتند کـه شخصیت لگدمال شده را بـه آنـها باز مـی گرداند و از این رو حاضر نبودند دوباره بـه گوشـه لایپزیک یـا مسکو بازگردند، که تا به آنـها امر و نـهی شود که تا شاید بعد از سالها گوشـه نشینی و در زمانی دیگر با ۴۰ یـا ۵۰ نفر دوباره بـه ایران بازگردند، البته افرادی مانند غلام یحیی دانشیـان بودند کـه به یـاری فرقه دمکرات آذربایجان بـه ایران نیـامدند و از سرکردگان جاسوسان شوروی درون حزب توده ایران بودند و نیز افرادی مانند فروغیـان بودند کـه در رده غلام یحیی قرار داشته کـه اگر بـه ایران هم آمدند نـه بـه عنوان کار حزبی بلکه مستقیمأ و عملأ بـه عنوان مأمور کا گ ب آمده بودند و مأموریت سازماندهی شبکه های جاسوسی را بـه عهده داشتند و در مقابل اشخاصی همچون قائم پناه و کیـهان و احتمالأ رصدی احساس بدی نسبت بـه کا گ ب درون خود داشتند، چرا کـه با برگشت بـه شوروی روابط و مناسبات حقارت باری بر آنان مسلط مـی شد، بـه همـین خاطر نسبت بـه فرار موضع مثبتی اتخاذ ند، علاوه بر همـه اینـها، هر شخصی کـه اندکی با روحیـات و تمایلات کیـانوری آشنا بوده، و از عشق وافر بـه شوروی و تعهد مسئولانـه او درون همکاری همـه جانبه با شوروی آگاه بود، هیچ وقت اتهام وابستگی او بـه انگلستان را تکرار نمـی کرد. بدیـهی هست که اطلاعات کوزیتکچین و نیز ارگانـهای امنیتی و جاسوسی آمریکا بویژه انگلستان و امریکا درون اختیـارجمـهوری اسلامـی قرارگرفته بود، نقش مـهمـی درون سرکوب حزب ایفاء کرد، اما واقعیت آن هست که اطلاعات اصلی و تعیین کننده از عملکردهای حزب عمدتأ بـه واسطه تعقیب و مراقبت رهبران حزب و با تکیـه بربی توجهی ها و زیـاده طلبی های مأموران امنیتی شوروی، عمل کرد ناشیـانـه رهبری حزب سیـاستهای سازمانی نادرست حاکم برتشکیلات مخفی و نظامـی، ماجراجوئی درون نگه داری اسلحه، سیـاستهای نادرست حزب درون عدم تلفیق کار مخفی و علنی، عدم انسجام فکری و سیـاسی و سازمانی رهبری حزب درون چگونگی فعالیت قانونی و علنی حزب و نیز ضعف های رهبران حزب درون دوران بازجوئی و اعترافات سنگین و زیـاد آنـها ... درون اختیـار ارگانـهای امنیتی و اطلاعاتی جکومت قرارگرفت.</span></span></div><span style="font-size: large;"><br /></span><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: large;">سپاه اطلاعات افراد مربوط بـه حزب را از طرق مختلفب کرده بود، سپاه توانسته بود با تعقیب و مراقبت شخص کیـانوری و نیز از طریق بازجوئی های افراد دستگیرشده درون جریـان ضربه اول بهمن ۶۱ بـه حزب، بـه اطلاعات زیـادی دست یـابد و برای همـین هم درون اولین اطلاعیـه ها، اتهام حزب را جاسوسی اعلام کرده بودند، درون طول ضربه اول که تا ضربه دوم بـه حزب درون اردیبهشت۶۲ هوشنگ اسدی نقش مـهمـی درون ترزیق اطلاعات درست و حتی غلط خطرناکی بـه سپاه ایفاء کرد. هوشنگ اسدی را بـه عنوان عضو هیئت تحریریـه نامـه مردم درون ضربه اول دستگیرکرده بودند. درون جلسه تحریریـه مردم چه درون زمان انتشار نامـه مردم و چه بولتن تحلیلی هفتگی کیـانوری هفته ای یک بار شرکت و مسائل روز را تحلیل مـی کرد، منوچهر بهزادی عضو هیئت دبیران و مسئول نامـه مردم بود، درون نتیجه مجموعه اطلاعات هوشنگ اسدی از کیـانوری و بهزادی بود، هوشنگ اسدی یک روز بعد از دستگیری یعنی درون ۱۸ بهمن ۶۱ نامـه ای به منظور مسئولین زندان مـی نویسد و همراه با اعلام توبه حاضر مـی شود با آنـها همکاری اطلاعاتی کرده و حتی مـی نویسد کـه او اصلأ هیچ گاه هوادارحزب توده نبوده هست و هم چنین گفت کـه قبل از انقلاب با ساواک شاه همکاری داشته و به خاطر فشار ساواک بـه حزب توده وارد شده است، او توضیح مـی دهدکه درون دهه۵۰ ساواک اسدی را بـه دلیلی بازداشت مـی کند، او مدتی با ایت الله هم سلول بوده است، درون ساواک از او تعهد مـی گیرند کـه باید از مخالفا نظام گزارش تهیـه کند، بعد از آزادی، ساواک با او تماس مـی گیرد و او کـه عضو هیئت تحریریـه کیـهان بوده است، مجبور بـه همکاری مـی شود و حتی چند بار بـه او پول مـی دهند، درون سال ۵۶ کـه هاتفی با بورس مؤسسه کیـهان بـه لندن مـی رود، اسدی بـه دلیلی بـه اروپا مـی رود و با هاتفی درون انگلیس ارتباط پیدا مـی کند، هاتفی کـه اسدی را بـه عنوان سمپات تلقی مـیکرده، بـه اوپیشنـهاد همکاری با سازمان نوید را مـیدهد و اسدی نیز پیشنـهاد هاتفی را مـی پذیرد. اسدی درون توبه نامـه خود نوشته بود، از آن جا کـه سال ۵۶ آغاز حرکت های شدید ضد سلطنتی درون جامعه بود و برای آنکه بتواند درون آینده ارتباط خود را با ساواک توجیـه کند، این کار را انجام داده و گفته بود کـه به هاتفی پاسخ داده و هاتفی ماجرا را بـه کیـانوری منتقل مـی کند. کیـانوری مـی گوید: کـه او با همکاری با ساواک تن درون دهد و از این تاریخ بـه بعد، هر گزارش را کـه به ساواک مـی داده با نظارت هاتفی تهیـه مـی شده است. درون هر صورت اسدی درون توبه نامـه خود تأکید مـی کند کـه او نفوذی حزب توده درون ساواک نبوده، بلکه از قبل با ساواک همکاری داشته و در جریـان ضـد سلطنتی درون سال ۵۶ حزب را محملی کرده هست که کار خود را توجیـه کند. او مـی دانست کـه در نزد حکومت جمـهوری اسلامـی ساواکی بودن جرم کمتری از توده ای بودن دارد، بنابراین مـی گفت کـه توده ای واقعی نبود و از چاله بیرون آمده و به چاه افتاده هست اسدی از همان اوایل دستگیری خود شروع بـه نامـه نویسی و اطلاعات کرده و برای اثبات توبه خود، هر چیزی کـه شنیده بود و یـاحدس مـیزد، بـه عنوان یک موضوع جدی مطرح مـی کند. بطور مثال به منظور اولین بار نام افضلی را او به منظور بازجوها مطرح مـی کند و بدین گونـه توضیح مـی دهد کـه یک روز وقتی کیـانوری درون جلسه هیئت تحریریـه حضور داشت، تلویزیون مصاحبه ای از افضلی را پخش مـی کند، اعضای تحریریـه مـی گویند کـه باید سخنان افضلی را درون روزنامـه چاپ کنند، کیـانوری مخالفت کرده و مـی گوید، نـه بـه او کاری نداشته باشید. کـه افضلی حتما موقعیت خاصی بـه سود حزب داشته باشد کـه کیـانوری اجازه چاپ صحبت های او را نداده هست تا به منظور او مسئله ای بوجود نیـاید و در نامـه خود بـه بازجویش مـی نویسد کـه من فکر مـی کنم کـه افضلی عضو حزب است، یـا اینکه درون اعترافات خود مـی گوید کـه من مـی دانم کـه سازمان نوید علنی نشده است، زیرا هیچ یک از افرادش درون سازمان علنی نیـامده اند، مسئول نوید شخصی هست بنام خسرو کـه من فکر مـی کنم، همان رحمان هاتفی باشد، البته نام رحمان هاتفی را بـه اشتباه گفته بود، زیرا خسرو نام مستعار مـهدی پرتوی بوده هست که اسدی او را نمـی شناخته است. هوشنگ اسدی کلیـه اطلاعات خود درون مورد شبکه علنی و نیز تحلیل های خود و تصورات خود ساخته را با آب و تاب زیـادی بـه بازجوها مـی دهد. این اطلاعات دهی از جانب اسدی درون زندان قبل از شروع بازجوئی ها، مبنائی به منظور آغاز عملیـات شکنجه و اعتراف گیری درون بازجوئی ها مـی شود، درون ابتدا بازجوها فقط بـه سراغ کیـانوری مـی روند و تا مدتی از دیگران بازجوئی نمـی شود، منأسفانـه کیـانوری بـه دلیل داشتن خصوصی یـات راحت طلبی، مسئله تغذیـه مخصوص وسستی اراده مورد تمسخر تمام بازجوها قرارداشت، هم چنین تنـهای کـه امکان هواخوری داشت،کیـانوری بود. کیـانوری هرگونـه اطلاعاتی کـه راجع بـه حزب بود، بدون اینکه شکنجه زیـاد شود خیلی راحت درون اختیـار بازجوها قرار مـی داد، هم چنین درون مورد اسلحه مطلبی کـه گفته بود کـه با رودست خوردن از بازجوها و در مقابلب امتیـازی مانند هواخوری درون زنـدان اعتراف مـی کند.</span></span></div><span style="font-size: large;"><br /></span><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: large;">گرچه درون مقابل اعتراف بـه ستاد کودتا مقابله مـی کند و اعترافی درون این زمـینـه نمـی کند. درون واقع او اعتراف دروغی نسبت بـه مسائل جزبی نمـی کند و اطلاعات مـهم خود نسبت بـه حزب و امکانات و اقدامات مخفی و علنی آن را بـه راحتی و بدون شکنجه درون اختیـار بازجوها قرار مـی داد. اما راجع بـه مطالبی کـه مربوط بـه رابطه با شوروی بسیـار شکنجه شده بود و تاجائی کـه مـی تواست مقاومت مـی کرد و اطلاعات مربوط بـه شوروی را بـه سختی و با تحمل شکنجه زیـاد ارائه مـی داد، کتاب من متهم مـی کنم از فریدون کشاورز نیز سرنخی به منظور بازجوئی درون مورد تاریخ حزب ارائه داده بود و بازجوها از محتویـات کتاب به منظور بازجوئی استفاده مـی د، برخی اطلاعات دیگر مربوط بـه ارتباط فردی برخی اشخاص با کا گ ب بود کـه اشخاص دیگر از آن اطلاعی نداشتند، کـه اعترافی کرده باشند، از جمله این افراد مـی توان بـه قائم پناه اشاره کرد، این اشخاص خودش یک نامـه مـی نویسدکه مـی خواهد اعتراف کند و مـی خواهد کـه او را بازجو صدا بزند، درون بازجوئی بدون هیچ شکنجه و فشار اقدام بـه اعترافات جاسوسی مـی کند. چرا کـه جانش از تحقیر شوروی ها بهرسیده بود. حسن قزلچی نیز اعترافاتی دواطلبانـه درون رابطه با مسائل حزبی کرده بود و اعلام کرد کـه مسلمان شده هست و نامـه مفصلی نوشت کـه قصد دارد مشروع اطلاعات خودرا بگوید. قائم پناه راجع بـه ارتباط فـردی خود با کا گ ب سخن مـی گوید و این امر باعث مـی شود کـه بازجوها بویژه بـه کلیـه رهبران حزب کـه در مـهاجرت بودند، شک کنند و از این رو بازجوها ازمـهاجران و رابطه آنـها با کا گ ب سئوال مـی کنند. برخی از این افراد نداشتند زیر فشار بـه دروغ بـه جرم ناکرده اعتراف مـی کنند مانند بهزادی و زرشناس. عمده ترین فشارهای شکنجه زمانی صورت گرفت کـه هوشنگ اسدی قضیـه کودتا و تشکیل ستاد کودتا را بـه دروغ مطرح کرد کـه احتمالأ به منظور نشان مـیزان شدید توبه، خوش ی و همکاری هرچه بیشتر با بازجوها این کار را کرده بود. اسدی از برخی از تحلیل های حزب و برخی صحبت ها، داستانی از خود ساخت بدین گونـه کـه حزب مـی خواست کودتا کند تاریخ آن را ۶ فروردین و بعدها درون ۱۱ اردیبهشت ماه بیـان مـی کند. بـه دروغ یک شورای کودتا و یک شورای عملیـات معرفی مـی کند و اعضای کابینـه تخلیلی را نیز نوشته بود. حتی سمت ها را درون کابینـه متناسب با موقعیت ها معرفی مـی کند. بعد از این داستان سرائی های هوشنگ اسدی بازجوها بـه مـیزان شدیدی از گذشته، از جمله دست بند قپانی و کابل زدن های شدید را اعمال مـی کند. اطلاعات سپاه چنین چیزی را باور کرده بود و تصور مـیکرد کـه شوروی با ورود نیروها بـه مرز بـه این کودتا کمک مـی کند، درون زیر این فشارها کیـانوری بـه هیچ وجه این قضیـه ستاد کودتا را تأیید نمـی کند ولی ۱۲ نفری از اعضای رهبری حزب بـه دروغ بـه انجام کودتا و وجود ستاد کودتا اعتراف مـی کنند و حتی آنـها داستان سرائی هائی را برداستان اسدی اضافه مـی کنند. آنـها نیز بـه دروغ کابینـه ای معرفی مـی کنند. بدلیل نزدیکی روابط و مناسبا ت و دیدگاه افراد، اعترافات نیز نزدیک بـه هم بود و بیشترشک اطلاعات سپاه را برانگیخت و در نتیجه ترس آنـها را دامن زد. از این رو درون اواخر فروردین ۶۲ بـه سپاه اعلام آماه باش مـی دهند و مـی گویند خطر کودتای توده ای وجود دارد. این جریـان که تا سوم اردیبهشت ماه ۶۲ ادامـه داشت که تا اینکه اسدی نامـه ای مـی نویسد و مـی گوید کـه همـه این مطالب مربوط بـه کودتا و ستاد کودتا را دروغ گفته و از ترس این حرفها را زده است، چیزی کـه به توهم کودتای توده ای ها درون مـیان بازجـویـان دامن زده بود، اطلاعاتی کـه کیـانوری درون زیرفشار و در جریـان طرح مسئله کودتا بیـان کرده بود. بازجوها بـه کیـانوری گفته بودند، درون جریـان دستگیری فریدون فم تفریشی بـه هنگام مراجعه بـه رابط شوروی اش، چند روز قبل از ضربه اول بـه حزب از او نامـه ای بـه دست آورده اند کـه کیـانوری به منظور شورویـها نوشته بود و کیـانوری کـه رودست خورده بود، بـه ناچار مفاد نامـه را درون بازجوئی ها بیـان مـی کند. ماجرای مربوط بـه این نامـه چنین بود کـه چند هفته قبل از ضربه اول بـه حزب درون بهمن۶۱ شورویـها از طریق فروغیـان بـه کیـانوری اطلاع مـی دهندکه بواسطه اصرار جمـهوری اسلامـی به منظور ورود بـه خاک عراق درون جنگ، احتمال مداخله امریکا و به ناچار مداخله متقابل شورویـها درون ایران و در نتیجه بروز جنگ داخلی و تجزیـه درون کشور ایران وجود دارد و حزب و متحدینش از جمــــــله فدائیـان اکثریت حتما از هر جهت به منظور چنین موقعیتی آماده باشند که تا در صورت امکان قدرت را بـه دست بگیرند. شورویـها از کیـانوری خواسته بودند نیروهای حزب و فدائیـان را از جمله درون ارتش برآورد و به اطلاع آنـها برساند. کیـانوری درون همـین رابطه مسائلی را درون هیأت سیـاسی مطرح مـی کند و بحث هائی درون مـی گیرد و سپس نامـه ای مـی نویسد کـه در آن اطلاعات لازم به منظور شورویـها را ارائه مـی دهد و این نامـه را از طریق فم تفرشی به منظور رابط شوروی مـی فرستد. از آنجا کـه کیـانوری با حربه های بازجوها رودست خورده و باورکرده بود کـه این نام با دستگیری فم تفرشی بـه دست مأموران اطلاعاتی و بازجوها افتاده هست به مفاد آن درون چند مرحله و تقریبأ با تفصیل درون بازجوئی ها اقرار مـی کند و بازجوها اعضای زندانی هیأت سیـاسی را تحت فشارمـی گذارند کـه تفصیل مذاکرات آخرین جلسات هیأت سیـاسی و هیأت دبیران حزب افشاء کنند و افشای تدریجی این مذاکرات نیز بـه مسأله دام مـی زند.</span></span></div><span style="font-size: large;"><br /></span><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: large;">پس از ضربه اول بـه حزب جوانشیر، هاتفی و پرتوی جلسات سازماندهی را هفته ای دو بار برگزار مـی د. طی این جلسات تصمـیم گرفته شد کـه مسئولین ایـالتی را بـه تهران فرا بخوانند و در سطح شـهرستانـها، مسئولین را با شـهرهای دیگر نعویض نماید. علی گلاویژ، ابراهیمـی و هادی پرتوی بـه تهران آمدند، درون این مقطع جوانشیر مـی خواهد بـه علی خاوری اطلاع داده شود کـه در خارج از کشورکمـیته مرکزی اطلاعیـه ای صادر نکند، چرا کـه تنـها هیآت تصمـیم گیری درون داخل کشور مـی باشد، دکتر حسین جودت بعد از دستگیری هـای ضربه اول درون منزل خود ماند و مخفی نشد. طبری، مـیزانی و ابراهیمـی سه عضو هیـــــأت دبیران: پرتوی، هاتفی، جودت، سه عضوهیأت سیــــاسی، بهرام دانش، حاتمـی و گلاویژ ازاعضای کمـیته مرکــــزی درون داخل کشور باقی ماندند. درون آن جلسات فقط سه عضوهیآت دبیران و سه عضوهیأت سیـاسی کـه در فوق نام شد شرکت جستند. جواد ارتشیـار را درون شبکه مخفی وارد ند و ژیلا سیـاسی کـه در آغاز بـه شبکه مخفی منتقل شده بود از شبکه مخفی بـه شبکه علنی منتقل شد و تحت مسئولیت هاتفی قرارگرفت. درون جلسات فوق درون رابطه با مسائل مختلف تصمـیم های جدی اتخاذ شد. ارتباط با شوروی ها بطورکلی قطع شده بود. جوانشیر تأکید داشت حتما با آنـها ارتباط گرفت و نظر آنـها را جویـا شدکه چه کاری حتما انجام داد، حتی او درون جلسات خصوصی بـه پرتوی یکبار گفت: کـه شاید بهتر باشد کـه این سازمان نظامـی را تحویل شوروی ها داد، درون ضمن جوانشیر اعتقاد داشت کـه مصوبه رهبری کـه براساس آن اعضای رهبری حزب حتما به خارج مـی رفتند و اجرا نشده بود، حالا حتما اجـرا شود، همچنین عده ای از کادرهای حزبی به منظور تحصیل حزبی بـه خارج از کشور بروند. ولی حتما اول با شورویـها تماس برقرار شود و آنـها موافقت کنند. جوانشیر به منظور اینکار پیشنـهاد کرد کـه ابراهیمـی به منظور تماس با شوروی بـه خارج برود. تمامـی مقدمات کار نیز انجام شد کـه در روز آخر و زمان رفتن ابراهیمـی جوانشیر حرف خود را بعد گرفت و گفت ممکن هست در آینده بگویند کـه جوانشیر همـه را رد کرد که تا خودش درون ایران کنترل حزب را بـه دست بگیرد، از سوئی طبری درخانـه ای مخفی شده بود و یک زوج مخفی سارمان بـه عنوان پوشش درون آن جا زندگی مـی د این زوج بـه سعید آذرنگ و پرتوی گفته بودند کـه طبری همـه ما را دیوانـه کرده هست زیرا طبری همـیشـه مـی گوید دنیـا صفحه شطرنج هست و دو قطب شوروی و امریکا دو طرف صفحه شطرنج نشسته اند و صفحه دنیـا را آرایش مـی دهند. صفجه سیـاست جهان و همـه چیز و رقابت و تنازع و سازش این دو قدرت حل مـی شود. دهه هفتاد پیشرویـهای سوسیـالیستی و دهه هشتاد حرکت و هجوم متقابل نیروهای کشورهای استعمارگر و متعاقب آن حتما هجوم سوسیـالیسم شکل بگیرد و شورویـها خود را آماده هجوم مـی کنند، ولی درون حال حاضر عقب نشینی تاکتیکی د و این گردش بـه راست درون حکومت ایران، جزئی از عقب نشینی تاکتیک است، زیرا رژیم ایران بـه شوروی وابسته است. امام خمـینی از طریق سوریـه یـا الجزایر با شورویـها ارتباط دارد و به امام خمـینی مـی گویند چه د. این گرایش بـه راست درون عرصه اقتصادی ایران شبیـه همان طرح"نپ" است. جریـان حمله امریکائی ها درون طبس نیز توسط شوروی ها سرکوب شد. بعد هر چه زودتر با شوروی تماس بگیریم وب تکلیف کنیم، ما قطب نمای خود را با کیـانوری کـه با شوروی ارتباط داشت از دست داده ایم و گیج شده ایم و فعلأ نباید سیـاست خود را نسبت بـه حکومت عوض کنیم، درون جلسه هیئت سیـاسی درون نوروز ۶۲ از اطلاعیـه های دادستانی و اضافه شدن اتهامات درون این اطلاعیـه قاعدتأ حتما این برداشت بـه وجود مـی آید کـه تحت فشار بازجوئی ها اعتراقاتی صورت گرفته و مسائل جدیدی باشد. اما این واقعیت بیشتر توطئه دادستانی قلمداد مـی شد. از سوئی دیگر سعی مـی د، رد و اثر کیـانوری را پاک کنند، حتما تمام تشکیلات حزب را بـه خارج مـی فرستادند، ولی درون هر صورت هیچ تصور اینکه کیـانوری درون بازجوئی ضعف نشان دهد را رد نمـی کرد. جودت اعتقاد داشت کـه باید پیشنـهاد دادستانی مبنی بر این کـه اگر حزب رهبریت جدید را معرفی و مطرح کند، مـی تواند دوباره فعالیت کند. همگی اعضاء درون جلسه هیئت سیـاسی این پیشنـهاد را رد د، درون این جلسه طبری مـی خواست همان تحلیل صفحه شطرنج جهانی و نقش شوروری را مطرح کند کـه جوانشیر حرف او را قطع کرد و گفت ما کـه از مسائل خبر نداریم، هاتفی و پـرتوی تحلیل د کـه گردش بـه راست کاملآ جدی هست و سیـاست ما نباید سیـاست گذشته باشد و دیگر نباید دفاع از خط امام و تقویت آن را تبلیغ کنیم، بلکه حتما مستقیمأ درون جهت بسیج مردم عمل کنیم. جوانشیر با این خط مشی و افراد درون آن مخالف بود و مـی گفت، نباید تصورکرد کـه ما شرایط فوریـه و اکتبر را مـی گذرانیم اشاره بـه دو مرحله انقلاب روسیـه، طبری پیشنـهاد داد کـه هیئت اجرائیـه ای از پرتوی، هاتفی و جوانشیر تشکیل شود کـه مسئولیت هــا را بـه آن تفویض کنند، ولی جوانشیر گفت هیئت اجرائیـه تشکیل مـی دهیم، ولی مسئولیت تفویض نمـی کنیم. جوانشیر آرزو مـی کرد کـه شاید جمـهوری اسلامـی رهبران حزب را درون رابطه خاصی با شوروی معامله و در مرز تحویل دهد.</span></span></div><span style="font-size: large;"><br /></span><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: large;">از سوی دیگر درون جریـان بازجوئی ها اسامـی کبیری و عطاریـان و از این رو اطلاعات سپاه اطلاعات غلط و گمراه کننده درون اختیـار کبیری مـی گذاشتد، درون عین حال بخش اطلاعات سپاه مـی دانست کـه در یک سری از نـهادهای اطلاعاتی مانند اطلاعات نخست وزیری عوامل نفوذی وجود دارد، بنابراین از آنـها اطلاعات مـی گرفتند، ولی بـه آنـها اطلاعات نمـی دادند. کبیری با شعبه مربوط بـه نیروهای سلطنت طلب درون اطلاعات سپاه ارتباط داشت. درون فروردین ۶۲ اسامـی افرادی از سازمان نظامـی توسط بازجوها شناسائی شده بود، از سوی شعبه مربوط بـه حزب اطلاعات غیر واقعی را بـه شعبه سلطنت طلب و سپس بـه کبیری مـی دادند، بطور مثال اطلاع داده بودند کـه کیـانوری قهرمانانـه مقاومت مـیکند و گفته هست که حاضر نیستیم بـه شما بازجــوئی بعد بدهیم و باید درون دادگاه علنی محاکمـه شویم و یـا مـی گفتند کـه بازجوها مـی ترسند کـه به تنـهائی پیش کیـانوری بروند، زیرا تحت تأثیر او قرار مـی گیرند، هم چنین کیـانوری و دوستانش از زمان بازداشت تاکنون بازجوئی بعد نداده اند، این اطلاعات را هاتفی باور مـی کرد، ولی جوانشیر با تردید بـه آن نگاه مـی کرد ولی درون مجموع بـه خوش بینی ها دامن زده مـی شد، که تا اینکه درون اواخر ۶۱ و اوایل اردیبهشت ۶۲ از کانالهای دیگر از جمله حزب و سازمان فدائیـان اکثریت کـه آنـها هم از یکی از آزاد شده های کمـیته ۳۰۰۰ فهمـیده بودند کـه عموئی را با برانکارد و پاهایش را باندپیچی کرده بودند، درون هرصورت خبر شکنجه رهبران حزب رسیده بود و تأثیری احساسی و مخرب درون بقیـه افراد داشت، با پیشنـهاد هاتفی و پرتوی نامـه سرگشاده خطاب بـه مجموعه مقامات مسئول کشور درون مورد شکنجه رهبران حزب درون اردیبهشت ماه۶۲ صادر و از گرایش بـه راست درون سیـاستهای حکومت سخن گفته شد، روز ۵ اردیبهشت ماه خبرهائی بـه رهبران رسید کـه به زودی ضربه دوم بـه حزب احتمالأ درون ۱۱ اردیبهشت ماه وارد خواهد شد. بـه طور مثال ابوالقاسم سرحدی زاده بـه برادرش کـه توده ای بود گفته بود، همـین روزها همگی توده ای را دستگیر مـی کنند. تصمـیم گرفته مـی شودکه جلسه ای از بحش فعال چهار نفره پرتوی، هاتفی، ابراهیمـی و جوانشیر تشکیل شود و تصمـیم گیری های کامل اتخاذ شود کـه بقیـه افراد رهبری را ظرف دو یـا سه روز از کشورخارچ کنند. تصور آنـها این بود کـه ضربه دوم متوجه بخش مخفی نیست. جلسه ای درون ۶ اردیبهشت ماه شب درون منزل راسخ قاضیـاتی تشکیل و تصمـیم گرفته شد کـه پرتوی هر چه سریعتر به منظور انتقال طبری، حاتمـی، گلاویز، جودت و دانش بـه خارج ازکشور اقدام کند. گرچه جودت اظهارکرده بود کـه به خارج نمـی رود. لیستی از اسامـی افرادی کـه مـی بایست بـه خارج از کشور منتقل شود و هم چنین اسامـی افرادی کـه مـی حتما جانشین هیأت سیـاسی مشخص شود، توسط جوانشیر آماده شده بود. پرتوی درخانـه سعید آذرنگ زندگی مـیکرد. ساعت حدود۱۱ شب پرتوی مـی گوید کـه باید برود وگرنـه سعید آذرنگ نگران مـی شود. جوانشیر درون ابتدا تــــأکید دارد کـه پرتوی از جلسه خارج نشود، ولی با اصرارپرتوی بـه او مـی گوید کـه زودتر از ساعت ۱۱ شب جلسه را ترک کند. پرتوی از جلسه خارج مـیشود ولی جلسه همچنان ادامـه داشت. درست یک ربع بعد از زمانی کـه پرتوی بـه منزل آذرنگ مـیرسد یعنی ساعت۱۲شب مأموران امنیتی بـه منزل آذرنگ وارد مـی شوند و آذرنگ همسرش گیتی و هم چنین پرتوی را با خود مـی برند. درون واقع همـه مراکز شناسائی شده و بود و ضربه همزمان بـه همـه مراکز علنی و مخفی حزب یک جا وارد شد. نیم ساعت بعد از خروج پرتوی از منزل راسخ، مأموران امنیتی بـه منزل راسخ مـی ریزند و همـه را با مدارک روی مـیز درون جلسه مـی گیرند. بعدها جوانشیرگفته بود کـه پرتوی عامل جمـهوری اسلامـی بوده است. زیرا هرچه درون آن شب بـه اوگفته بودیم کـه همـین جا بمان، او چنین نکرد و از جلسه بیرون رفت و پس از بیرون رفتن او مأموران بـه خانـه وارد شدند و همـه را دستگیرد ولی درون هر صورت پرتوی نیز هم زمان با آنـها درون محل دیگری خانـه سعیدآذرنگ دستگیر شد. کیـانوری و عموئی هم اکنون نیر حتی تأکید دارند کـه پرتوی حداقل تازمان دستگیری خود درون اردیبهشت ۶۲ عامل جمـهوری اسلامـی نبوده است.</span></span></div><span style="font-size: large;"><br /></span><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: large;">از ساعت ۱۲ شب ۶ اریبهشت دستگیری مرحله دوم انجام شد. اواسط روز ۷ اردیـهشت قسمت هائی از مصاحبه کیـانوری و عموئی و به آذین را به منظور برخی از دستگیر شدگان نشان مـی دهند، پرتوی را پیش کیـانوری مـی برند و کیـانوری با سفارش قبلی بازجوها بـه او مـی گوید کـه ما درون این جا بـه این نتیجه رسیده ایم کـه هیچ چیز را از جمـهوری اسلامـی مخفی نکنیم و به بیـان واقعیـات توصیـه مـی کند. اکثریت افرادی کـه به دنبال ضربه دوم اردیبهشت ۶۲ دستگیرشدند زیـاد درون معرض شکنجه قرار نگرفتند، چرا کـه اعترافات اصلی صورت گرفته بود و درعین حال این افراد اصلأ روحیـه خوبی به منظور مقاومت، عدم انجام مصاحبه یـا عدم اعتراف نداشتند، جو عمومـی درون زندان جو روحیـه تسلیم و شکست و عدم مقاومت بود، بطوری کـه اکثریت مطلق این افراد ضمن اعلام توبه، مسائل خطر ساز را از خود دور مـی د و به دوش دیگری مـی انداختند، همـه آنـها درون این فکر بودند کـه گلیم خود را از آب بیرون کشند و برای آنـها جان دیگر رفقا و موقعیت حزب مطرح نبود بـه جز عبدالحسین آگاهی و تقی کیـا منش کـه در مراحل اولیـه بازجوئی شـهید شدند، تمامـی افرادی کـه در ضربه اول دستگیر شده بودند، حاضر بـه مصاحبه شدند و به جز رحمان هاتفی کـه در مراحل بازجوئی شـهید شد. تمامـی افرادی کـه در ضربه دوم نیز دستگیر شده بودند، حاضر بـه مصاحبه شدند، اما بازجوها از همـه افراد مصاحبه نگرفتند و در تلویزیون سراسری نیز مصاحبه افرادی کـه معروف بودند، پخش د، درون زندان پیشنـهاد مـیزگرد را درون همان ماههای اول شخص کیـانوری بـه بازجوها مـیدهد، درون واقع طی یک نامـه بـه آنـها دو پیشنـهاد مـیدهد که:</span></span></div><span style="font-size: large;"><br /></span><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: large;">۱ ـ مـیزگردی از رهبران حزب برگزار شود و تاریخ و تخلفات حزب بررسی شود.</span></span></div><span style="font-size: large;"><br /></span><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: large;">۲ ـ مـیزگردی از تمام رهبران های چپ درون ایران تشکیل شود کـه در رابطه با تاریخ چپ و مارکسیست ها بحث شود، که تا ریشـه جریـان مارکسیستی و چپ درون ایران از بین برود.</span></span></div><span style="font-size: large;"><br /></span><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: large;">لازم بـه توضیح هست که مـیزگرد رهبران حزب درون شـهریور۶۲ و مـیزگرد رهبران چپ درون نیمـه دوم سال ۶۶ درون اوین برگزارمـی شود. مـیزگرد رهبران حزب درون شـهریور ۶۲ درون چندین نوبت درون جلسه جداگانـه و کنترلهای متعدد بازجوها از تلویزیون سراسری پخش شد، درون این مـیزگرد رهبران حزب بـه افشای حزب و عملکرد آن پرداختند، مجری این شوی تلویزیونی محمدعلی عموئی بود.</span></span></div><span style="font-size: large;"><br /></span><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: large;">* درمراحل بازجوئی درون یک سال اول، رهبران حزب همـه اطلاعات خود را دادند و کاملأ شکسته و خرد شدند، بیشترین شکنجه ها درون فاصله دو ضربه بود، درون ضربه دوم یـا شکنجه نشدند یـا خیلی محدود شکنجه شدند. همـه افراد اطلاعاتی را کـه در اختیـارداشتند بـه بازجوها ارائه دادند. تمامـی کادرها، افراد زیر مجموعه خود را معرفی د، چگونگی قرارهای خود را مـی گفتند و سرقرار نیز مـی رفتند و حتی که تا چند هفته بعد از دستگیری ضربه دوم بسیـاری از پائینی ها، سرقرارها دستگیرشدند. یکی از علت های اصلی ضعف روحیـه ناشی از مصاحبه رهبران بـه ویژه عموئی بود، بعد از این مصاحبه خیلی ها دواطلبانـه اعلام د کـه اطلاعات خود را مـی دهند، افراد شکسته شدند، هیچ سر موضع خود نبود، از جمله عموئی بـه اصفهان رفت و درآن جا به منظور زندانیـان سخنرانی کرد. درون بیداد گاههای فرمایشی، محاکمات آغاز مـی شود. درون اواخر سال ۶۲ درون دادگاه نظامـی سیزده نفر از سازمان مخفی حزب حکم اعدام گرفتند، حکم اعدام سه نفر معزز، شجاعی و عابد تأیید نمـی شود، حکم اعدام۱۰ نفر تأیید و به همـه ابلاغ مـی شود و وصیت نامـه مـی نویسند، قبل از اجرای حکم اعدام این ۱۰ نفر را بـه ح اوین مـی آورند کـه برای دیگران سخنرانی کنند و این درحالی هست که همـه آنـها مـی دانستند، ساعتی بعد اعدام مـی شوند. افضلی گریـه مـی کند و مـی گوید کـه نمـی دانسته مسأله جاسوسی درون مـیان است. عطاریـان اظهار ندامت کرده توبه مـی کند، کبیری از کار خود اظهار تأسف مـی کند. جهانگیری سخنان مفصل و انتقادی درون رابطه با مناسبات درون جامعه کرده و موضع گیری انتقادی نسبت بـه حزب توده و شوروی ایراد مـی کند، بقیـه افراد سخنی نگفته و اعلام مـی کنند کـه حرفی ندارند. جمعیت علیـه حزب توده شعارهائی مـیدهند. سپس ۱۰ نفر زندانی را سوار بر مـینی بوس بـه مـیدان تیر سالن سرپوشیده درون زندان اوین مـی برند، دقایقی بعد درون ح اوین لاجوردی با بی سیم خبر مـی گیرد و به جمعیت اعلام مـی کند کـه هم اینک آنـها بـه درک واصل شدند و جمعیت هم چنان علیـه حزب توده و تیرباران شده ها شعارمـی دهند.</span></span></div><span style="font-size: large;"><br /></span><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: large;">در سال ۶۳ همـه زندانیـان توده ای بـه اوین منتقل مـی شوند. درون اتاقهای درون بسته رهبران حزب حتی بـه هم فحش و ناسزا ناموسی مـی دهند و زد و خورد مـی د. درون اواخر تابستان ۶۲ بعد از انجام دادگاههای نماینده آیت الله منتظری بـه زندان آمده و مـی گوید کـه راجع بـه سرنوشت رهبران حزب دو نظر وجود داشت یکی نظر آقا منتظری این بود کـه شدت عمل نباشد و رهبران حزب اعدام نشوند و از آنـها استفاده شود و نظر دیگر اینکه مـی گفتند کـه باید همـه آنـها مـی بایست اعدام شوند. ولی نظر اقا غالب شده است. بعد از آنکه رهبران حزب پی بردند کـه دادگاهها انجام شده و خطر اعدام تهدیدشان نمـی کند، بسیـاری از آنـهــا تغییر روحیـه دادند و به موضع دفاع از فعالیت قانونی حزب پرداختند و حتی شخص خود را از تخلفات حزبی مبرا دانستند و تخلفات را عمدتأ ناشی از عملکرد برخی از رهبران حزب و بویژه کیـانوری مـی دانستند کـه بدون اطلاع آنـها انجام گرفته است. از همان دوره نیز درگیری بین رهبران شدت مـی گیرد، کم کم برخی از آنـها موضع مـی گیرند و دوباره سر موضع دفاع از خط مشی قانونی حزب قرار مـی گیرند. خبر این موضع گرفتن ها بـه بدنـه حزب درون بندهای دیگر زندان مـیرسد کـه برخی از رهبران تأکید دارند، اعترافات و ضعف ها ناشی از شکنجه بوده و حالا آن مطالب و اعترافات را تکذیب مـی کنند، بدنـه حزب نیز کم کم موضع مـی گیرند و حتی برخی از توابهای دو آتشـه، بطور غیرعلنی بـه سر موضع باز مـی گردند. درون این روند موضع گیریـهای تند کمـیته مرکزی جدید حزب درون خارج از کشور بـه رهبری علی خاوری کـه خبرش جسته گریخته بـه داخل زندان مـی رسیده نقش داشت. جوانشیر نیز با نماینده منتظری توافق کرده بود کـه اقتصاد سیـاسی را به منظور حوزه آموزش دهد، جوانشیر کاپیتال را بطور فشرده و به زبان ساده طی جلساتی بیـان و آنـها را ضبط مـیکرد و برای حوزه مـی برد.</span></span></div><span style="font-size: large;"><br /></span><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: large;">* سال ۶۵ داماد منتظر ناصری بـه زندان مـی آید. منتظری بـه اوحکم داده بود و نماینده تام الاختیـار وی درون بررسی وضع زندانـها بود. نامـه هائی نیز از زندانیـان درون مورد شکنجه ها درون زندان گرفت و برای منتظری برد. این حرکت که تا حدود زیـادی جو رعب و وحشت را درون زندان شکست، زندانبانان بـه سرکردگی لاجوردی و دیگر مسئولین جوسازی شدیدی علیـه دادماد منتظری براه انداختند، شکسته شدن جو زندان باعث علنی شدن تدریجی مواضع جدید از جانب زندانیـان شد، دایره زندان افرادی را کـه سر موضع بودند، درسالن شماره ۳ جمع د. تحلیل زندانیـان این شد کـه حتمأ تناسب قوا بـه سود جریـانات غیر راست تغییریـافته، درون نتیجه شروع بـه اعتراض و اعتصاب غذا د، سال ۶۵ رئیس شعبه ۵ دادستانی برکنار شد و به جای او حاج ناصر کـه از پیروان منتظری بود، رئیس شعبه شد. او قصد تشکیل گرده تحقیق ـ تحلیلی درباره مجموعه تاریخ چپ را داشت و این کار را با پشتیبانی اردبیلی و البته با مخالفت دیگر نیروهای دادستانی، انجام داد، درون آغاز کار تحقیق پیرامون جزب فقط با شرکت مـهدی پرتوی و هادی پرتوی انجام شد، یک سری سئوالات مطرح د.</span></span></div><span style="font-size: large;"><br /></span><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: large;">رهبران حزب درون سالن آموزشگاه درون سالن های دربسته قرارداشتند. درب اتاق های سالن آسایشگاه را بازد. امـیر معزی، رحیم عراقی و بابک زهرائی را نیز بـه آن جا بردند. درون همان سالن بین رهبران حزب درون موافقت و مخالفت با کار تحقیقی کشمکش بوجود آمد، که تا آن کـه موافقان بـه تحقیق یعنی بهزادی، قائم پناه، کیـهان، جودت و کیـانوری را بـه جای دیگری انتقال دادند، طبری بـه یک خانـه تحت نظر اطلاعات منتقل شد و همسرش را نیز بـه نزد او بردند و او کار تحقیقاتی خود را درون آن جا ادامـه داد، درون مجموع جو زندان تغییرکرد، درون سال ۶۵ رئیس زندان برکنار و مـیثم از هواداران منتظری جانشین وی شد. درون این شرایط هم دایره زندان و زندانبانان و هم حرکات تعرضی زندانیـانان، باعث تضعیف او شد. از جمله یک بار به منظور بازرسی اتاق ها، نیروهای انتظامـی بـه داخل بندها وارد شدند و مأموران دربند ۳ انواع کارد و ساطور و گزارشات تشکیلاتی و آموزشی پیدا مـی کنند، نمایشگاهی از یـافته های بازرسی های خود را برگزارد و عده ای از مسئولین را نیز دعـوت د تانشان دهند کـه نتیجه عمل کرد نماینده منتظری چه بوده است. درون بند ۳ اکثرأ از توابین مجاهدین بودند کـه باشرایط جدید زندان بـه سر موضع برگشته بودند. نیروهای چپ نیز بـه این موضع گیری پیوسته بودند. نتیجه این روند برکناری مثیم درون سال ۶۶ بود.</span></span></div><span style="font-size: large;"><br /></span><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: large;">مسئول جدید با انگیزه ایجاد و تشدید رعب و وحشت، اقدام بـه اجرای احکام اعدام نمود. از اولین اعدامـی ها انوشیروان ابراهیمـی بودکه موضعی متعادلی هم داشت. خبر اعدام باعث ارعاب دوباره و تضعیف روحیـه درون زندان شد. روز بعد جودت، گلاویژ و قائم پناه با حاج ناصر صحبت مـی کنند و ابراز مـی دارند کـه ممکن هست بقیـه را نیز اعدام کنند. بعد اجازه بدهید ما با افراد توده ای کـه سر موضع هستند، صحبت کنیم. درون این شرایط بین جودت و پرتوی گفتگوئی شد و نمونـه های پرونده های بازجوئی بـه آنـها داده شد و جودت هم این پرونده ها را بـه عموئی و حجری نشان داد که تا با نشان مسائل درونی بازجوئی و برخی مطالب ارائه شده و بویژه دربازجوئی کیـانوری بـه آنـها و وجود برخی مسائل زشت درون این پرونده ها، آنـها را بیشتر بـه سمت خود به منظور کار تحقیق و فرار از خطر جلب کند. جودت بـه اتاق های بعضی رهبران درون سالن آسایشگاه مـی رود که تا آنـها را بـه پذیرش اشتباه و خیـانت حزب و تعدیل مواضع قانع کند. عموئی، زرشناس و حجری را بـه شعبه مـی آورند که تا با جودت و گلاویژ و قائم پناه صحبت کنند کـه بین آنـها دعوا مـی شود، درون همان زمان کیـانوری باز اعتراض مـی کند کـه این سه نفر نمـی توانند،ی را قانع کنند و او حاضراست و از هر گروهی کـه باشد، پیش او بیـاورند که تا با آنـها صحبت و قانعشان کند، درون این سناریو مریم نقش کیـانوری را ایفاء مـی کند. بـه طور نوبتی افراد را پیش آنـها مـی آورند، حتی یک بار یکی از هواداران یکی از گروه های چپ با نقشـه قبلی بـه اتاق کیـانوری مـی آید و سعی مـی کند کـه همان جا خفه اش کند، محمد پور هرمزان نیز چندین بار با کیـانوری درگیری پیدا کرده بود. جودت، گلاویژ و قائم پناه بـه حاج ناصر پیشنـهاد مـی کنند کـه مقامات زندان و دادستانی ترتیب اجرای یک برنـامـه را درح اوین بدهند کـه آنـها به منظور زندانیـان توده ای صحبت و حزب را افشاء کنند و بدین ترتیب نگذارند که تا زندانیـان سر موضع بمانند و از قتل عام احتمالی آنـها درآینده جلوگیری کنند. حاج ناصر مسئله را با کیـانوری درمـیان مـی گذارد. کیـانوری درون اول امتناع مـی کند و وقتی دادسرا تدارک کار را مـی بیند، کیـانوری شرط مـی گذارد کـه اجازه بدهید کـه من و مریم درون اتاقی با هم زندگی کنیم و پس از وعده دادسرا مبنی بر مطرح این قضیـه با مقامات بالا، کیـانوری هم حضور درون این مـیزگرد را مـی پذیرد. بعد قرار شد کارگسترش یـابد و مـیزگرد کلیـه جریـانات چپ برگزار شود. بعد از آن جاج ناصر از افراد اولیـه گروه تحقیق سازمان های چپ از جمله مـهدی و هادی پرتوی به منظور مـیزگرد دعوت کرد. از طبری نیز دعوت شد. از حزب توده ایران طبری، کیـانوری، جودت، بهزادی، گلاویژ، قائم پناه، کیـهان، مـهدی و هادی پرتوی، معزز، عباس خرسند درون مـیزگرد شرکت داشتند. از آبان ۶۶ مـیزگرد شروع شد. هر جلسه ۳ ساعت درون دو بخش یک ساعت و نیم و۲۰ دقیقه استراحت بین دو بخش همراه با فیلم برداری تلویزیونی ۲۷ جلسه ۳ ساعته بـه حزب توده و ۱۶ جلسه ۳ ساعته بـه گروههای دیگر اختصاص پیدا کرد. از گروههای رنجبران ۳نفر (اکباتانی ـ مسعود فراستی ـ محسن خاتمـی) فدائیـان اکثریت بیژن شیروانی از فدائیـان اقلیت یک نفر ازگروه اشرف یک نفرـ دو نفر از اتحادیـه کمونیستها (پدرام رهبری و علی کاشانی) یک نفر از کومله ـ یک نفر از سهند ـ یک نفر از حزب کمونیست شرکت د، هم چنین مجری این مـیزگرد حاج ناصربود. طبری مـی گفت کـه به علتالت مزاج و لکنت زبان درون اثر سکته ناچار هست از کتابش کژ راهه کـه منتشر شده بود، استفاده کند. او درون طول مـیزگرد ۸۰ درصد کتاب را کـه راجع بـه مسائل مطروحه درون مـیزگرد بود، خواند و اگر سئوالی هم مـی شد، پاسخ مـیداد و جالب این کـه بعدها برخی بـه دروغ مدعی شدند کـه کتاب کژ راهه را خود طبری ننوشته بود و مأموران برایش نوشتـــه بودند. جودت و کیـهان درون مـیزگرد باز هم برخورد جناحی با کیـانوری مـی د. درون نـهایت همـه افراد و بخش دیگری از رهبری را بـه بند آوردند. لازم بـه توضیح هست که درون زندان درون سطح رهبری سه بخش وجود داشت؛</span></span></div><span style="font-size: large;"><br /></span><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: large;">۱ ـ شرکت کنندگان درون مـیزگرد و کار تحقیقی کـه اغلب درون همان بند، کار تحقیقی و ترجمـه متون را انجام مـی دادند کـه عبارت بودند از: کیـانوری، جودت، بهزادی، گلاویژ، قائم پناه، کیـهان، جوانشیرکه درون اتاق های تنـها زندگی مـی د، مـهدی پرتوی، امـیرمعزی، عباس خرسند و نیز طبری کـه بیرون از زندان کار مـی د. این افـراد معتقد بـه همکاری با دادستانی درون چهارچوب انجام یک کار تحقیقی بودند. آنـها قبول داشتند کـه تخلفات حزبی صـورت گرفته و حزب مقصر است. خط مشی سابق حزب درون مورد جمـهوری اسلامـی را قبول داشته و دفاع از خط امام را هم چنان تبلیغ مـی د.</span></span></div><span style="font-size: large;"><br /></span><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: large;">۲ ـ افرادی مانند عموئی، حجری، شلتوکی، باقرزاده، ذوالقدرکه معتقد بودند، تخلفاتی از جانب برخی رهبران حزب صورت گرفته ولی بقیـه رهبران از آنـها بی اطلاع بودند، حاضر بـه همکاری تحقیقاتی با دادستانی یـا شرکت درون مـیزگرد سال ۶۶ نبودند، اما همچنان جمـهوری اسلامـی را کم و بیش و همان سیـاست و خط مشی حزب درون قبل از دستگیری را نسبت بـه جمـهوری اسلامـی را قبول داشتند. حتی درون جریـان برگزاری انتخابات مجلس یـا ریـاست جمـهوری درون زندان درون این انتخابات شرکت مـی د.</span></span></div><span style="font-size: large;"><br /></span><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: large;">۳ ـ افرادی کـه بطور کلی جمـهوری اسلامـی را قبول نداشتند و بحت را روی تخلفات حزب نمـی گذاشتند. برخورد خصمانـه بـا جمـهوری اسلامـی داشتند و به تعبیری بـه براندازی اعتقاد داشتند. از جمله این افراد مـی توان از نیک آئین، رفعت محمدزاده، پورهرمزان، کیومرث زرشناس و سعید آذرنگ نام برد.</span></span></div><span style="font-size: large;"><br /></span><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: large;">4 ـ درون این جا ضروری هست که نسبت بـه مواضع تمامـی افراد رهبری که تا قبل از دستگیری نسبت بـه حکومت نیز توضیحی داده شود. درون سال ۶۰ رفعت محمدزاده مقاله ای مـی نویسد و در اختیـار هیئت سیـاسی قرار مـی دهد. او درون این مقاله بحثی مطرح و به خط مشی حزب انتقاد مـی کند. او تأکید مـی کند کـه نظام حکومتی ایران تئوکراسی و یک پارچه هست و آنـها قصد استقرار حکومت الهی را دارند و بحث تقسیم بندی جناحیـهای روشن بین و قشری درون این حکومت درون ماهیت امر اشتباه است. تمامـی جناحهای حکومت ضد کمونیست هستند، هیچ کدام بـه دنبال راه غیرسرمایـه داری نخواهند بود و از این رو حزب بایستی درون مقابل مجموعه حکومت موضع مخالف داشته باشد. درون آن شرایط هیچ یک از اعضای هیئت سیـاسی این نظر رفعت محمدزاده را نمـی پذیرند و علیـه آن موضع گیری مـی کنند، حتی هاتفی علیـه آن مقاله درون هیئت سیـاسی طی مقاله ای موضع گیری مـی کند. درون زندان مناسبات مـیان بخش های گوناگون رهبری کـه در زندان بودند، بـه این صورت بود کـه بخش دوم و سوم بخش اول را بایکوت د. بخش دوم و سوم درون حد سلام و احوال پرسی با هم رابطه داشتند، ولی هیچ گونـه بحث و تبادل نظری با هم نمـی د. بخش اول دو جناح بود، مثلأ کیـانوری با جودت و کیـهان درگیری شدید داشتند.</span></span></div><span style="font-size: large;"><br /></span><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span style="font-size: large;"><span dir="ltr"><span style="font-family: times new roman,times,serif;"> </span></span><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif;">در ۲۶ تیرماه ۶۷ سعید آذرنگ و کیومرث زرشناس اعدام شدند. کیومرث زرشناس درون لحظه اعدام شعار مـی داد: مرک برخدا. بعد از آن زمان کشتارهای جمعی زندانیـان آغاز شد. تلویزیون ها از اتاق ها برداشته شد، ورود روزنامـه ها قطع گردید، زندانیـان ممنوع الملاقات شدند و دادگاههای تفتیش عقیده تشکیل شد. بعد از تشکیل دادگاه ها اولینی را کـه از بند رهبران حزب خارج د و بردند، محمود هنری از اعضای حزب کمونیست بود. درون پی او چند روز بعد عده ای دیگر را بردند، که تا این جای کار زندانیـان هنوز نمـی دانستند کـه قضیـه چیست. افرادی را کـه مـی بردند، حکم اعدام داشتند، یـا اگرحکم تاریخ دار داشتند، اما سر موضع و فعال بودند، دوباره بـه دادگاه مـی بردند. از رهبری حزب فقط مـهدی پرتوی، عموئی وکیـانوری را بـه دادگاه نبردند. زنـها را نیز نبردند. از افراد کمـیته مرکزی حزب کـه به دادگاه رفتند و اعدام نشدند، فریدون فم تفرشی، ارتشیـار، محمود روغنی، بقائی و ناظر بودند. بعد از کشتارها، چند روز بعد حاج ناصر با خوشحالی بـه بند آنـها مـی آید و ماجرا را توضیح مـی دهد و مـی گوید از این بـه بعد دیگری از این بند اعدام نخواهد شد. کیـانوری با شنیدن سخنان حاج ناصر از خوشحالی کـه سایـه مرگ از او دور شده و بدون توجه بـه قتل عــام وسیع زندانیـان درون چند روز گذشته، قهقهه مـی زند. مسئولان زندان و دادستانی تعدادی از زندانیـان باقی مانده را بـه تالار وحدت بردند. از حزب کیـانوری و پرتوی سخنرانی د و از آن جا همـه افراد را سوار براتوبوس بـه جلوی دفتر سازمان ملل بردند که تا آزادی آنـها را بـه عنوان یک عفو عمومـی بـه نمایش بگذارند. سپس اینـها را بـه مقابل مجلس بردند. یکی از مقامات حکومتی سخنرانی کرد. طبری هم درون کنار مقامات درون بالکن مجلس بود. بـه خانواده های زندانیـان گفته بودند کـه همـه بـه مقابل مجلس بیـایند. اعلام د کـه هر زندانی از مقابل مجلس همراه خانواده اش برود، فقط کیـانوری، پرتوی و بابک زهرائی بـه زندان برگشتند. کیـانوری از سال۷۰ همراه با مریم فیروز بـه خانـه ای بیرون از زندان اوین منتقل مـی شود و در آن خانـه تحت نظر وزارت اطلاعات زندگی مـی د. مـهدی پرتوی درون سال۷۰ و فریدون فم تفرشی و دکتر بقائی درون سال ۷۲ آزاد مـی شوند، محمد عموئی نیز از سـال ۷۳ بـه منزل خود و پیش خانواده اش منتقل و عملأ آزاد مـی شود، که تا آن کـه عموئی و مریم فیروز درون اردیبهشت۷۴ حکم ابلاغ آزادی خود را با تأیید ایت الله دریـافت مـی کنند و رسمأ آزاد مـی شوند. مریم فیروز بـه منزل خود و جدا از کیـانوری منتقل مـی شود. درون سـال۷۵ نیر کیـانوری از خانـه تحت نظر وزارت اطلاعات بـه منزل خود و پیش خانواده اش منتقل و بطورکامل آزاد مـی شود.</span></span></span></div></div>
ضد خرhttp://www.blogger.com/profile/16206569933255214538noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-669446655629882024.post-20394305647945976422012-07-10T15:23:00.000-07:002012-07-10T15:23:41.442-07:00
نفوذ کمونیست های سابق (تواب) درون ارگان های حساس کشور<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><div align="center" dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0px; margin-top: 0px; text-align: center; unicode-bidi: embed;"><br /></div><span style="color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: Tahoma;"><span style="color: white;">ارسالی از: <span style="color: red;"><span style="color: red; text-decoration: none;"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.farmane-ariya.blogfa.blogfa.com/" style="text-decoration: none; text-underline: single;">فرمان آریـا</a></span></span></span></span></div><span style="color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="font-family: Tahoma;"><span style="color: white;">تحلیل سیـاسی:<b> </b>نفوذ کمونیست های سابق (تواب) درون ارگان های حساس کشور<b>:</b>پس از انقلاب و بازداشت های گسترده ای گریبان گیر نیروها و عناصر چپ شد ،بنا بر شیوه های متداول برخورد با آن ها درون زندان گروهی از این عناصر با اظهار ندامت از باورهای کمونیستی خود بـه دامن اسلام بازگشتند! نیروهای موسوم بـه مجاهدین خلق نیز از این پروسه مستثنی نبودند.بسیـاری از این تواب ها بعدها درون بازجویی ها و محاکمات هم اندیشان سابق خود نقش فعالی ایفا نمودند و متاسفانـه بـه مرور زمان جذب ارگان های اطلاعاتی و امنیتی کشورمان شدند و نقش نسبتا موثری را درون این نـهادها ایفا د.از جمله بـه دست گرفتن بخش های فرهنگی نـهادهای امنیتی و اطلاعاتی از تبعات همـین روند بـه شمار مـی رود.افرادی مانند ناصر بنا کننده (پورپیرار) و عبدالله شـهبازی با گرایش های کمونیستی و توده ای از این عده اند.هر چند کـه عناصری مانند شـهبازی و پورپیرار بـه ظاهر از عقاید مارکسیستی خود دست برداشته اند اما ته مایـه های این باورها درون عملکردها و نوشتارهایشان بـه روشنی قابل تشخیص است.پورپیرار با سلیمـی نمـین کـه از نزدیکان سعید امامـی بـه شمار مـی رفت دارای پیوندهای محکمـی هست و که تا جایی کـه سلیمـی نمـین آشکارا از ادعاهای پورپیرار دفاع کرده و در مناظره های تاریخی بـه سود پورپیرار حاضر مـی شود کـه این موضوع درون جای خود قابل بحث و انتقاد است.</span></span></div><span style="color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="font-family: Tahoma;"><span style="color: white;"> </span></span></div><span style="color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="font-family: Tahoma;"><span style="color: white;">عبدالله شـهبازی نیز یکی دیگر از عناصر مرتجع کمونیست و توده ای بود کـه پس از دستگیری و اظهار ندامت مراکز فرهنگی وابسته بـه وزارت اطلاعات را بـه دست گرفت.اظهارات وی که تا اندازه ی زیـادی مبالغه آمـیز بـه نظر مـی رسد و دارای رگه های خصومت آمـیز با ملی گرایی و تاریخ ایران است.از دید وی دنیـا از طرف چند یـهودی و یـا انجمن های یـهودی اداره مـی شود و تنـها با مطالعه کارکرد این انجمن هاست کـه مـی توان بـه زوایـا و چیستان های تاریخی پی برد.از یک منظر مـی توان عقاید وی را بـه عنوان یک سرچشمـه به منظور آثار ناصر پورپیرار دانست.هر چند کـه شـهبازی با احترام قابل توجهی بـه تاریخ و فرهنگ ایران مـی نگرد ولی ادعاها ستیزه جویـانـه وی با فرهنگ و تبار آریـایی هر فرد باریک بینی را یـاد ادعاهای شبه پورپیراری (البته با کلاس بالا) مـی اندازد.</span></span></div><span style="color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="font-family: Tahoma;"><span style="color: white;"> </span></span></div><span style="color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="font-family: Tahoma;"><span style="color: white;">ادعاهایی وجود دارد مبنی این کـه شـهبازی از بولتن سازان محرمانـه وزارت اطلاعات بوده هست و درون معرفی جریـان های سیـاسی بـه مدیران رده بالای کشور درون قالب بولتن های محرمانـه تلاش مـی کرده هست ولی بـه نظر نمـی رسد کـه او درون انجام درست این وظیفه مـهم موفق بوده باشد،از سوی دیگرانی مدعی اند کـه نقش عبدالله شـهبازی و حلقه مرتبط با او درون ایجاد جریـان های قوم گرا ،نقشی پر رنگ بوده است.</span></span></div><span style="color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="font-family: Tahoma;"><span style="color: white;"> مطلب زیر شامل زندگی نامـه و کارنامـه سیـاسی عبدالله شـهبازی هست که از دانش نامـه اینترنتی ویکی پدیـا برداشته شده است.</span></span></div><span style="color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="font-family: Tahoma;"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=mailto:ANIRANISTT@GMAIL.COM" style="color: blue; text-decoration: underline; text-underline: single;"><span dir="ltr" lang="EN-US" style="text-decoration: none;"><span style="color: white;">ANIRANISTT@GMAIL.COM</span></span></a></span></div><span style="color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="font-family: Tahoma;"><span style="color: white;"> </span></span></div><span style="color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="font-family: Tahoma;"><span style="color: white;"> شـهبازی درون سال </span><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://fa.wikipedia.org/wiki/۱۳۳۴" style="color: blue; text-decoration: underline; text-underline: single;" title="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـامها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir"><span lang="FA" style="text-decoration: none;"><span style="color: white;">۱۳۳۴</span></span></a><span style="color: white;"> درون شـهر </span><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://fa.wikipedia.org/wiki/شیراز" style="color: blue; text-decoration: underline; text-underline: single;" title="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـامها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: white;">شیراز</span></span></a><span style="color: white;"> بـه دنیـا آمد. پدرش </span><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://fa.wikipedia.org/wiki/حبیب_الله_شـهبازی" style="color: blue; text-decoration: underline; text-underline: single;" title="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـامها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: white;">حبیب الله شـهبازی</span></span></a><span style="color: white;"> رئیس طوایف </span><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://fa.wikipedia.org/wiki/کوهمره_سرخی" style="color: blue; text-decoration: underline; text-underline: single;" title="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـامها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: white;">کوهمره سرخی</span></span></a><span style="color: white;"> بود کـه پس از </span><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%B4%D9%88%D8%B1%D8%B4_%DB%B2-%DB%B1%DB%B3%DB%B4%DB%B1_%D8%B9%D8%B4%D8%A7%DB%8C%D8%B1_%D8%AC%D9%86%D9%88%D8%A8&action=edit&redlink=1" style="color: blue; text-decoration: underline; text-underline: single;" title="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـامها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir"><span style="color: white;"><span style="text-decoration: none;">شورش </span><span lang="FA" style="text-decoration: none;">۲-۱۳۴۱</span><span style="text-decoration: none;"> عشایر جنوب</span></span></a><span style="color: white;"> علیـه حکومت </span><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://fa.wikipedia.org/wiki/پهلوی" style="color: blue; text-decoration: underline; text-underline: single;" title="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـامها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: white;">پهلوی</span></span></a><span style="color: white;"> تیرباران شد.</span></span></div><span style="color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="font-family: Tahoma;"><span style="color: white;"> </span></span></div><span style="color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="font-family: Tahoma;"><span style="color: white;">از سال 1348 وارد محافل مذهبی- سیـاسی هوادار </span><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://fa.wikipedia.org/wiki/آیت_الله_خمـینی" style="color: blue; text-decoration: underline; text-underline: single;" title="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـامها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: white;">آیت الله خمـینی</span></span></a><span style="color: white;"> شد و از شاگردان شیخ محیالدین حائری شیرازی بود. درون تابستان </span></span><span style="color: white;"><span lang="FA" style="font-family: Tahoma;">۱۳۴۹</span><span lang="AR-SA" style="font-family: Tahoma;"> درون چهارده سالگی به منظور نخستین بار بـه اتهام پخش اعلامـیه مرجعیت آیت الله خمـینی درون مجلس ختم <a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%A2%DB%8C%D8%AA_%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87_%D8%AD%DA%A9%DB%8C%D9%85&action=edit&redlink=1" style="color: blue; text-decoration: underline; text-underline: single;" title="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـامها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir"><span style="text-decoration: none;">آیت الله حکیم</span></a> (<a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://fa.wikipedia.org/wiki/مسجد_نو_شیراز" style="color: blue; text-decoration: underline; text-underline: single;" title="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـامها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir"><span style="text-decoration: none;">مسجد نو شیراز</span></a>) دستگیر شد. از آن بعد در سالهای 1350 و 1351 نیز دستگیر شد که تا سرانجام درون تابستان 1352 بـه اتهام عضویت درون گروهی با مرام ضدیت با مقام سلطنت برغم صغر سن بـه یک سال و نیم زندان محکوم شد. درون زندان، تحت تاثیر محمدعلی عمویی و عباس حجری و تقی کی منش بـه <a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://fa.wikipedia.org/wiki/حزب_توده_ایران" style="color: blue; text-decoration: underline; text-underline: single;" title="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـامها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir"><span style="text-decoration: none;">حزب توده ایران</span></a> گرایش یـافت. بعد از آزادی از زندان درون سال 1354 وارد دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران شد.</span></span></div><span style="color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="font-family: Tahoma;"><span style="color: white;"> </span></span></div><span style="color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="font-family: Tahoma;"><span style="color: white;">عبدالله شـهبازی تحصیلات خود را درون </span><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://fa.wikipedia.org/wiki/شیراز" style="color: blue; text-decoration: underline; text-underline: single;" title="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـامها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: white;">شیراز</span></span></a><span style="color: white;"> و سپس درون </span><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4%DA%A9%D8%AF%D9%87_%D8%B9%D9%84%D9%88%D9%85_%D8%A7%D8%AC%D8%AA%D9%85%D8%A7%D8%B9%DB%8C&action=edit&redlink=1" style="color: blue; text-decoration: underline; text-underline: single;" title="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـامها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: white;">دانشکده علوم اجتماعی</span></span></a><span style="color: white;"> </span><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://fa.wikipedia.org/wiki/دانشگاه_تهران" style="color: blue; text-decoration: underline; text-underline: single;" title="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـامها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: white;">دانشگاه تهران</span></span></a><span style="color: white;"> بـه پایـان برد و در همـین سالها بـه </span><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://fa.wikipedia.org/wiki/حزب_توده" style="color: blue; text-decoration: underline; text-underline: single;" title="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـامها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: white;">حزب توده</span></span></a><span style="color: white;"> پیوست و به سرعت مراحل ترقی را درون این حزب طی کرد. بعد از </span><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%AF%D8%B3%D8%AA%DA%AF%DB%8C%D8%B1%DB%8C_%D8%B1%D9%87%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D9%86_%D9%88_%DA%A9%D8%A7%D8%AF%D8%B1%D9%87%D8%A7%DB%8C_%D8%AD%D8%B2%D8%A8_%D8%AA%D9%88%D8%AF%D9%87&action=edit&redlink=1" style="color: blue; text-decoration: underline; text-underline: single;" title="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـامها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: white;">دستگیری رهبران و کادرهای حزب توده</span></span></a><span style="color: white;"> توسط نیروهای امنیتی درون سالهای </span></span><span style="color: white;"><span lang="FA" style="font-family: Tahoma;">۶۱-۶۲</span><span lang="AR-SA" style="font-family: Tahoma;">، احتمالا بـه خاطر دستخط پدرش خطاب بـه خمـینی درون سال </span><span lang="FA" style="font-family: Tahoma;">۴۲ </span><span lang="AR-SA" style="font-family: Tahoma;">مورد عفو قرار گرفت و آزاد شد، شـهبازی از دهه </span><span lang="FA" style="font-family: Tahoma;">۱۳۶۰</span><span lang="AR-SA" style="font-family: Tahoma;"> درون عرصه تحقیقات تاریخی و سیـاسی فعال شد. درون سال </span><span lang="FA" style="font-family: Tahoma;">۱۳۶۷</span><span lang="AR-SA" style="font-family: Tahoma;"> درون تأسیس <a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D9%85%D9%88%D8%B3%D8%B3%D9%87_%D9%85%D8%B7%D8%A7%D9%84%D8%B9%D8%A7%D8%AA_%D9%88_%D9%BE%DA%98%D9%88%D9%87%D8%B4%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C_%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D8%B3%DB%8C&action=edit&redlink=1" style="color: blue; text-decoration: underline; text-underline: single;" title="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـامها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir"><span style="text-decoration: none;">موسسه مطالعات و پژوهشهای سیـاسی</span></a> وابسته بـه <a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://fa.wikipedia.org/wiki/وزارت_اطلاعات" style="color: blue; text-decoration: underline; text-underline: single;" title="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـامها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir"><span style="text-decoration: none;">وزارت اطلاعات</span></a> جمـهوری اسلامـی ایفای نقش نمود و به مدت یک دهه اداره امور این مؤسسه را بـه دست داشت.</span></span></div><span style="color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="font-family: Tahoma;"><span style="color: white;"> </span></span></div><span style="color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="color: white;"><span lang="AR-SA" style="font-family: Tahoma;">در سال </span><span lang="FA" style="font-family: Tahoma;">۱۳۷۴</span><span lang="AR-SA" style="font-family: Tahoma;"> درون تجدید سازمان مرکز اسناد <a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://fa.wikipedia.org/wiki/بنیـاد_مستضعفان_و_جانبازان" style="color: blue; text-decoration: underline; text-underline: single;" title="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـامها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir"><span style="text-decoration: none;">بنیـاد مستضعفان و جانبازان</span></a> بـه عنوان مؤسسه تخصصی <a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D9%85%D8%B7%D8%A7%D9%84%D8%B9%D8%A7%D8%AA_%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE_%D9%85%D8%B9%D8%A7%D8%B5%D8%B1_%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86&action=edit&redlink=1" style="color: blue; text-decoration: underline; text-underline: single;" title="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـامها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir"><span style="text-decoration: none;">مطالعات تاریخ معاصر ایران</span></a> موثر بود. او مسئولیت معاونت پژوهشی این مؤسسه را بـه دست گرفت و فصلنامـه تخصصی <i>تاریخ معاصر ایران</i> و دهها طرح پژوهشی از جمله «فهرست نمایـه مطبوعات ایران درون دوره قاجاریـه»، «دانشنامـه ایلات و طوایف ایران» و «روزشمار تاریخ ایران درون دوره قاجاریـه» را طراحی كرد. وی درون انتخابات نـهم ریـاست جمـهوری از حامـیان <a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://fa.wikipedia.org/wiki/محمود_احمدی_نژاد" style="color: blue; text-decoration: underline; text-underline: single;" title="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـامها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir"><span style="text-decoration: none;">محمود احمدی نژاد</span></a> بود. </span></span></div><span style="color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="font-family: Tahoma;"><span style="color: white;"> </span></span></div><span style="color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="font-family: Tahoma;"><span style="color: white;">از شـهبازی دهها نوشتار و مصاحبه درون دانشنامـهها و مطبوعات ایران منتشر شدهاست. دو کتاب خاطرات منتشر شده بعد از انقلاب (خاطرات ارتشبد </span><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://fa.wikipedia.org/wiki/حسین_فردوست" style="color: blue; text-decoration: underline; text-underline: single;" title="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـامها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: white;">حسین فردوست</span></span></a><span style="color: white;">، رئیس دفتر ویژه اطلاعات </span><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://fa.wikipedia.org/wiki/محمدرضا_شاه_پهلوی" style="color: blue; text-decoration: underline; text-underline: single;" title="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـامها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: white;">محمدرضا شاه پهلوی</span></span></a><span style="color: white;">، و </span><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.rahetudeh.com/rahetude/mataleb/kiya/html/aghaz-kiya.html" style="color: blue; text-decoration: underline; text-underline: single;" title="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـامها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: white;">خاطرات</span></span></a><span style="color: white;"> </span><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://fa.wikipedia.org/wiki/نورالدین_کیـانوری" style="color: blue; text-decoration: underline; text-underline: single;" title="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـامها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: white;">نورالدین کیـانوری</span></span></a><span style="color: white;">، دبیر اول </span><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://fa.wikipedia.org/wiki/حزب_توده_ایران" style="color: blue; text-decoration: underline; text-underline: single;" title="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـامها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: white;">حزب توده ایران</span></span></a><span style="color: white;">) ویراسته شـهبازی است.</span></span></div><span style="color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="font-family: Tahoma;"><span style="color: white;"> </span></span></div><span style="color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="color: white;"><span lang="AR-SA" style="font-family: Tahoma;">روز </span><span lang="FA" style="font-family: Tahoma;">۲۲</span><span lang="AR-SA" style="font-family: Tahoma;"> آذر سال </span><span lang="FA" style="font-family: Tahoma;">۱۳۸۶</span><span lang="AR-SA" style="font-family: Tahoma;"> خورشیدی شـهبازی با ایراد سخنانی درون <a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://fa.wikipedia.org/wiki/دانشگاه_شیراز" style="color: blue; text-decoration: underline; text-underline: single;" title="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـامها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir"><span style="text-decoration: none;">دانشگاه شیراز</span></a> برخی از مسوولان شـهر <a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://fa.wikipedia.org/wiki/شیراز" style="color: blue; text-decoration: underline; text-underline: single;" title="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـامها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir"><span style="text-decoration: none;">شیراز</span></a> را <i>زمـینخوار</i> نامـید.سازمان روز </span><span lang="FA" style="font-family: Tahoma;">۱</span><span lang="AR-SA" style="font-family: Tahoma;"> دی همـین سال شعبه نـهم دادسرای شیراز، شـهبازی را بـه دادگاه فراخواند و شعبه </span><span lang="FA" style="font-family: Tahoma;">۵</span><span lang="AR-SA" style="font-family: Tahoma;"> اداره آگاهی نیروی انتظامـی شیراز (ویژه رسیدگی بـه پروندههای قتل) بـه عنوان مرجع رسیدگی بـه پرونده تعیین شد.<sup><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://fa.wikipedia.org/wiki/عبدالله_شـهبازی#cite_note-12#cite_note-12" style="color: blue; text-decoration: underline; text-underline: single;"><span style="font-size: small;"><span style="text-decoration: none;">[</span><span lang="FA" style="text-decoration: none;">۱۳]</span></span></a></sup> درون پاسخ بـه سخنان شـهبازی درون دانشگاه شیراز، سازمان منابع طبیعی نیز وی را <i>زمـینخوار</i> نامـید. </span></span></div><span style="color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="font-family: Tahoma;"><span style="color: white;"> </span></span></div><span style="color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="color: white;"><span lang="AR-SA" style="font-family: Tahoma;">شـهبازی به منظور پاسخ بـه این اتهامات درون </span><span lang="FA" style="font-family: Tahoma;">۸</span><span lang="AR-SA" style="font-family: Tahoma;"> فروردين </span><span lang="FA" style="font-family: Tahoma;">۱۳۸۷</span><span lang="AR-SA" style="font-family: Tahoma;"> کتابی اینترنتي </span><span lang="FA" style="font-family: Tahoma;">۱۴۶۱</span><span lang="AR-SA" style="font-family: Tahoma;"> صفحه اي با عنوان «زمين و انباشت ثروت: تکوين اليگارشي جديد درون ايران امروز» بر روی وبگاه شخصی خود قرار داد.</span></span></div><span style="color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="font-family: Tahoma;"><span style="color: white;"> </span></span></div><span style="color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="color: white;"><span lang="AR-SA" style="font-family: Tahoma;">وی </span><span lang="FA" style="font-family: Tahoma;">۲۹</span><span lang="AR-SA" style="font-family: Tahoma;">خرداد </span><span lang="FA" style="font-family: Tahoma;">۱۳۸۷</span><span lang="AR-SA" style="font-family: Tahoma;"> پیرامون مطالبی کـه در رابطه با زمـین خواری و ارتباط مقامات دولتی درون <a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://fa.wikipedia.org/wiki/استان_فارس" style="color: blue; text-decoration: underline; text-underline: single;" title="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـامها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir"><span style="text-decoration: none;">استان فارس</span></a> با این موضوع نگاشته بود بازداشت گردید.<sup><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://fa.wikipedia.org/wiki/عبدالله_شـهبازی#cite_note-15#cite_note-15" style="color: blue; text-decoration: underline; text-underline: single;"><span style="font-size: small;"><span style="text-decoration: none;">[</span><span lang="FA" style="text-decoration: none;">۱۶]</span></span></a></sup> و با وثیقه یکصد مـیلیون تومانی یکروز بعد آزاد گردید.</span></span></div><span style="color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="font-family: Tahoma;"><span style="color: white;"> </span></span></div><span style="color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="font-family: Tahoma;"><span style="color: white;">مقامات دولتی بعد از انکار اولیـه بمب گذاری و خرابکاری درون </span><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://fa.wikipedia.org/wiki/انفجار_در_شیراز_(فروردین_۱۳۸۷)" style="color: blue; text-decoration: underline; text-underline: single;" title="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـامها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: white;">انفجار شیراز</span></span></a><span style="color: white;"> بعد از چندی بمب گذاری را تایید و اعلام د کـه </span></span><span style="color: white;"><span lang="FA" style="font-family: Tahoma;">۱۲</span><span lang="AR-SA" style="font-family: Tahoma;"> مظنون را پیش از منفجر کنسولگری <a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://fa.wikipedia.org/wiki/روسیـه" style="color: blue; text-decoration: underline; text-underline: single;" title="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـامها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir"><span style="text-decoration: none;">روسیـه</span></a> درون <a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://fa.wikipedia.org/wiki/رشت" style="color: blue; text-decoration: underline; text-underline: single;" title="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـامها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir"><span style="text-decoration: none;">رشت</span></a> و چند مکان مذهبی دیگر درون قم دستگیر کرده اند. شـهبازی معتقد هست که دستگیر شدگان بیگناه هستند. وی با یـاد آوری اطلاعات پیرامون عملکرد <a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://fa.wikipedia.org/wiki/سعید_امامـی" style="color: blue; text-decoration: underline; text-underline: single;" title="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـامها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir"><span style="text-decoration: none;">سعید امامـی</span></a> ( معاون امنیتی <a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://fa.wikipedia.org/wiki/وزارت_اطلاعات" style="color: blue; text-decoration: underline; text-underline: single;" title="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـامها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir"><span style="text-decoration: none;">وزارت اطلاعات</span></a> درون دولت اول <a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://fa.wikipedia.org/wiki/هاشمـی_رفسنجانی" style="color: blue; text-decoration: underline; text-underline: single;" title="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـامها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir"><span style="text-decoration: none;">هاشمـی رفسنجانی</span></a>) مدعی هست که درون این مورد نیز همچون بمب گذاری درون حرم <a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://fa.wikipedia.org/wiki/علی_پسر_موسی_(رضا)" style="color: blue; text-decoration: underline; text-underline: single;" title="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـامها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir"><span style="text-decoration: none;">امام رضا</span></a> <a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://fa.wikipedia.org/wiki/وزارت_اطلاعات" style="color: blue; text-decoration: underline; text-underline: single;" title="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـامها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir"><span style="text-decoration: none;">وزارت اطلاعات</span></a> درون حال پرونده سازی به منظور افراد بیگناه و منحرف پرونده از مسیر واقعی خود است. وی تصاویری از دو تن از دستگیر شدگان (فرامرز شيخالاسلامي و محمد شاه قطبي) را منتشر ساخت.</span></span></div><span style="color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="font-family: Tahoma;"><span style="color: white;"> </span></span></div></div>
ضد خرhttp://www.blogger.com/profile/16206569933255214538noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-669446655629882024.post-1336392730377727262012-07-07T22:04:00.004-07:002012-07-07T22:25:07.866-07:00
آقایـان کومونیست های انقلاب شما را ندزدید<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><div style="text-align: right;"><br /></div><div style="text-align: right;"><span style="font-size: large;">دوستان از مصادره دموکراسی خواهانـه ملت ایران خوداری کنید</span></div><div style="text-align: right;"><span style="font-size: large;"> </span></div><div style="text-align: right;"><span style="font-size: large;"> </span></div><div style="text-align: right;"><span style="font-size: large;">سی و یک سال از انقلاب شکوهمند ! پنجاه و هفت مـیگذرد کابوسی دردناک کـه به نظر مـیاید تمامـی ندارد</span></div><div style="text-align: right;"><span style="font-size: large;">ولی دردناکتر از تحمل جمـهوری اسلامـی خواندن و یـا شنیدن افاضات دوستان و همکاران قدیم این حکومت در</span></div><div style="text-align: right;"><span style="font-size: large;">بوجود اوردن هیولا اسلامـی درون یک اعتلاف بزرگ همـه باهم خمـینی است</span></div><div style="text-align: right;"><span style="font-size: large;"> </span></div><div style="text-align: right;"><span style="font-size: large;">از چند هفته اول تاسیس حکومت اسلامـی و به صدارت رساندن بازرگان توسط خمـینی کـه به واسطه مردم! تو دهن همـه</span></div><div style="text-align: right;"><span style="font-size: large;">مـیزد و نخست وزیر تعین مـیکرد کـه بگذریم که تا حدی گویـا آزادی مطبوعات بـه دلیل عدم وجود امکان دیگر رعایت مـیشده هست نگاه دیکتاتوری و سپس رفتار دیکتاتوری نمایـان مـیشود</span></div><div style="text-align: right;"><span style="font-size: large;">ابزار سرکوب با تاسیس کمـیته های انقلاب وسپاه پاسداران ( بدون سلاح سنگین) و دیگر نـهادهای اشکار و پنـهان اطلاعاتی و غیره درون دسترس اخوندها و حامـیان چپشیعنی توده اکثریتی ها و ملی/مذهبی ها ومجاهدین خلق و دیگر دوستانی کـه ذوق زده بـه صحنـه نگاه مـید و همگی فقط و فقط یک هدف داشتند از نردبان خمـینی بالا بروند و بر گرده این ملت سوار شوند ولی غافل از اینکه این انقلاب! از اولش اسلامـی بود ( مقله منحوس درون روزنامـه اطلاعات) که تا اخرش هم اسلامـی ماند و خمـینی و دیگر آخوندها صاحبش بودند</span></div><div style="text-align: right;"><span style="font-size: large;">کسی انقلاب را ندزدید بلکه فرصت طلبان اکثرا چپ و اسلامـی یـا معجونی از هردو نتوانستند تئوری کولی گرفتن از خمـینی را عملی کنند</span></div><div style="text-align: right;"><span style="font-size: large;">بعضی از همـین جماعت شکست خورده از اخوندها باز دوباره بدجوری جوگیر شده اند و فکر مـیکنند چون اینـها درون انتخابات فرمایشی شرکت د و به رای دادند مـیتوانند دموکراسی خواهی مردم ایران را مصادره کنند</span></div><div style="text-align: right;"><span style="font-size: large;">وامروز هم باز بوی کباب بـه مشام فرصت طلبان چپ و اسلامـی رسیده هست ولی اینبار مـیخواهند از ضد حکومت اسلامـی استفاده کنند و فکر مـیکنند و انـها را بـه سر منزل مقصود مـیرساند ولی بازهم سخت درون اشتباه هستند</span></div><div style="text-align: right;"><span style="font-size: large;"> هم شاگرد خمـینی هست و هم هشت سال تمام منصب نخست وزیری او را داشته و مـیداند چطوری این جماعت خوش خیـال را سرکار بگذارد و استفاده لازم را ببرد</span></div><div style="text-align: right;"><span style="font-size: large;"> </span></div><div style="text-align: right;"><span style="font-size: large;">من فکر مـیکنم هیچ راهی جز صادق بودن با مردم ما را بـه جائی نمـیرساند این ملت با شعور بالای سیـاسی خود درست را از نادرست تشخیص مـیدهد</span></div><div style="text-align: right;"><span style="font-size: large;">بجای تئوری بافتن بیـائید برنامـه خود را (اگر برنامـه ای دارید) به منظور مردم روشن کنید و در معرض افکار عمومـی قرار</span></div><div style="text-align: right;"><span style="font-size: large;">دهید طناب پوسیده و به منظور بالا بردن خودشان هم کفایت نمـیکند چه برسد بـه بقیـه فرصت طلبان</span></div><div style="text-align: right;"><strong><span style="font-size: large;"> </span></strong></div><div style="text-align: right;"><span style="font-size: large;"><strong>یکبار هم کـه شده هدف را نـه فقط بدست گرفتن قدرت بلکه صداقت با مردم قرار بدهید شاید نتیجه بهتری حاصل شود</strong>.</span></div><div style="text-align: right;"><span style="font-size: large;"> </span></div></div>
ضد خرhttp://www.blogger.com/profile/16206569933255214538noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-669446655629882024.post-73598298305900244402012-07-07T21:27:00.002-07:002012-07-07T22:18:57.633-07:00
کومونیست ایرانی درون برزخ خواب و بیداری<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><h2> <a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://mehranmakki.wordpress.com/2011/09/04/%d9%85%d9%88%d8%a7%d8%b8%d8%a8-%d8%a8%d8%a7%d8%b4%db%8c%d8%af-%d8%a8%d8%a7%d8%b2-%d9%87%d9%85-%d8%af%d8%a7%d8%b1%db%8c%d8%af-%d8%b1%d9%88-%d8%af%d8%b3%d8%aa-%d9%85%db%8c%d8%ae%d9%88%d8%b1%db%8c%d8%af/" title="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـامها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir"><span style="font-size: x-large;">مواظب باشید باز هم دارید رو دست مـیخورید</span></a></h2><div align="right" style="text-align: right;"><span style="font-size: large;">با یک عده از دوستان چپ فعلی و خیلی خیلی چپ رادیکال قبلی( جبهه بـه اصطلاح ملی و باقی بازنشستگان سیـاسی) وقتی راجع بـه اتفاقات سال پنجاه و هفت صحبت مـیکنی با همان ژست فیلسوف مابانـه و نگاهی از منظر عاقل اندرسفیـه!! مـیگویند کـه این انقلاب ما را آخوندها دزدیدند.</span></div><div align="right" style="text-align: right;"><span style="font-size: large;">بعد هم با همان ادبیـات مخصوص خودشان کـه در یک جمله چند که تا امپریـالیزم جهانخوار حتما دارد و توده های زحمت کش و باقی ماجرا یک داستان تخیلی برایت مـیبافند و مسئله ختم مـیشود بـه اینکه اگر اخوندی بـه نام خمـینی نبود ملت حتما اینـها را مـیاورد سر کار و ایران الان شده بود بهشت برین مانند مثلا کمپ اشرف یـا شایدهم کره شمالی و کوبا نمـیدانم .</span></div><div align="right" style="text-align: right;"><span style="font-size: large;"> ولی واقعیت انروزجامعه این بود کـه ملت دنبال خمـینی بـه دلایل گوناگونی رفت (از برق مفتی و پول نفت درون خانـه که تا اعتقاد بـه شـهادت و حوری و غیره) انچه کـه چپ و مجاهد و اخوند زاده هائی مثل بنی صدر و یزدی و بازرگان و از این دست د و الحق هم کـه موفق شدند دروغ پردازی و تخریب رژیم و شخص پادشاه بود.</span></div><div align="right" style="text-align: right;"><span style="font-size: large;"> بدیگر سخن ساختن داستان هائی مثل کشیدن ناخن زندانیـان!! یـا کشتن صمد بهرنگی و پسر خمـینی توسط سازمان امنیت یـا هزاران داستان تخیلی کـه مخصوصا توده ای ها درش استاد بودند و هستند. ذره ذره مثل موش مشروعیت نظام را بـه زیر سوال بردند( درون هر صورتش سگ ان رژیم با همـه مشکلاتش شرف داشت بـه تمامـیت حکومت آخوندی) و در یک بزنگاه تاریخی کـه دول غرب هم دیگر حوصله زیـادی خواهی های شاه را نداشتند ( بیچاره چه آرزوهائی به منظور ملتش داشت) و اسنادش هم هست همگی با هم تصمـیم گفتند خمـینی را بر سر این ملت حاکم و کمربندی سبز بدور شوروی انروز بکشند.</span></div><div align="right" style="text-align: right;"><span style="font-size: large;"> اما اینبار بنظر مـیاید سناریو مـیخواهد واقعا جور دیگری بـه پیش برود چونی مانند خمـینی دیگر یـافت نمـیشود و اردوگاه چپ هم کـه کاملا فروریخته بعد حرف های صد من یک غاز توده ای اکثریتی و مجاهدین را هم کهی برایش تره خرد نمـیکند و هیچ جایگزینی هم نمـیتواند مانند جمـهوری اسلامـی منافع غرب و شرق را با هم تامـین کند ( هم روس و چین مـیچاپند هم امریکا و اروپا) بعد بنابراین حتما الترناتیوی ساخت کـه هم اخوند باشد هم ظاهری مدرن داشته باشد هم</span></div><div align="right" style="text-align: right;"><span style="font-size: large;">کمـی آزادی های مدنی را با قرائتی جدید از دین زیـاد کند کـه جوان ها راضی باشند و باقی سناریو بـه این جامـیرسد کـه مـیبینیم تمام هم و غم دستگاه های تبلیغاتی استکبار جهانخوار امپریـالیزم!! درون خدمت اصلاح! طلبان کـه حالا شده اند</span></div><div align="right" style="text-align: right;"><span style="font-size: large;">اپوزیسیون قرار مـیگیرد.</span></div><div align="right" style="text-align: right;"><span style="font-size: large;">از لندن نشینانی مانند مـهاجرانی و جمـیله خانم مسعود جان بی بی سی یـا علیرضا جان محسن پسر اکبر شاه یـا معصومـه خانم قمـی بگیر که تا پاریس نشین های انقلاب اسلامـی درون هجرت!!(دلم به منظور درختائی مـیسوزه کـه کاغذ مـیشوند به منظور از این دست محملات) و امـیر پشمک و مخملی بگیر برو بالا تر مـیرسی بـه کدیور حقه باز و سازگار و افشار و اشکمو دراوری وگنجی جان و مـهری خانم کار راستی داشت فاطمـه خانم امریکائی را از قلم مـینداختم و لیستی بلند و پر هزینـه فعلا به منظور امریکای قبلا گروگان و فعلا مـهربان کـه فعلا هرچی اخوند و بچه اخوند با عبا و بی عبا داریم درش مـیشود یـافت. </span></div><div align="right" style="text-align: right;"><span style="font-size: large;">اگر درون شـهر هست یک حرف بس است</span></div><div align="right" style="text-align: right;"><span style="font-size: large;"> </span></div></div>
ضد خرhttp://www.blogger.com/profile/16206569933255214538noreply@blogger.com0
[پیـامها (Atom) - کمونیسم ایرانی شمیدن صدای عجیب در اسمان اصفهان]
نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Wed, 05 Sep 2018 14:01:00 +0000